جدول جو
جدول جو

معنی بلاگردان

بلاگردان((بَ گَ))
دفع کننده بلا، حافظ، چیزی که بلا را از آدمی دور گرداند، صدقه، قربانی
تصویری از بلاگردان
تصویر بلاگردان
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بلاگردان

بلاگردان

بلاگردان
داشن (صدقه) دفع کننده بلا، حراست کننده حافظ، چیزی که بلا را از آدمی دور گرداند صدقه قربانی بلاچین
فرهنگ لغت هوشیار

بلاگردان

بلاگردان
چیزی که بلا را از انسان بگرداند و دور کند، صدقه، قربانی، بلاچین
بلاگردان
فرهنگ فارسی عمید

بلاگردان

بلاگردان
بلاگرداننده. دفعکننده بلا و بدی. (ناظم الاطباء). چیزی یا کسی که ضرر را بگرداندو دفع کند.
لغت نامه دهخدا

باگردان

باگردان
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد که در 26 هزارگزی جنوب باختری مهابادو 13 هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد به سردشت واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 169سکنه. آب آن از رود خانه مهاباد تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و چغندر و توتون و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راهش مالرو است، در دو محل بفاصله یکهزارگزی دو آبادی بنام باگردان بالا و پائین مشهور و سکنۀ باگردان بالا 25 نفر میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، پریدن و پرواز کردن بسوی چیزی یا در طلب چیزی و یا در هوای چیزی:
دلی که بال و پری در هوای خاک بزد
ندید خواب شکفتن چو غنچۀ تصویر.
خاقانی.
- بال و پرزده، پرو بال زده در مقام نفرین گفته شود
لغت نامه دهخدا

لب گردان

لب گردان
کاسه و مانند آن که دارای لبه هایی مایل بشیب داشته باشد، یا لب گردان کردن حوض. پر کردن آن از آب چنانکه از سرش بگذرد
فرهنگ لغت هوشیار

لب گردان

لب گردان
کاسه و مانند آن که دارای لبه هایی مایل به شیب داشته باشد
لب گردان
فرهنگ فارسی معین