- بامزد
- طبل یا نقاره که وقت بامداد می نواختند،
برای مثال بامزد حسن تو زد آسمان / نامزد عشق تو آمد جهان (خاقانی - ۳۴۰)
معنی بامزد - جستجوی لغت در جدول جو
- بامزد ((زَ))
- طبل یا نقاره که بامداد می نواختند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کاندیدا
سنگی مدور و طولانی تراشیده که آنرا بر بام خانه غلطانند تا سطح بام سخت و محکم شود بام غلطان
کوس نقاره
حق القدم
طبلی که وقت بامداد نوازند
پارسی تازی شده - بریزه برای جوش دادن مس و برنج و دیگرها به کار برند این واژه چنان که در فرهنگ فارسی محمد معین آمده پارسی است و گیاهی است برابر بااشنان یا به گفته آنندراج از ازدو (صمغ) هاست
خوشمزه، لذیذ، دارای طعم خوش
حق القدم، پایمزد، پامزد، پارنج، پولی که برای عیادت بیمار به پزشک داده می شود
از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، انزروت، انجروت، کنجده، کنجیده، بیرزد، بیرزه، بریزه، زنجرو
معین، مخصوص، کسی که برای کاری در نظر گرفته شده است
((زَ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است از تیره چتریان که دارای برگ های نسبتاً پهن با بریدگی های زیاد می باشد، گل هایش زرد و میوه اش به قطر دو میلی متر و درازی یک سانتیمتر است، اثنان، اسنان
((زَ))
فرهنگ فارسی معین
دختر و پسری که برای زناشویی قرار گذاشته باشند، کاندید، شخصی که برای به عهده گرفتن مسئولیتی معرفی شده باشد
آنکه برای گرفتن شغلی یا تصدی پستی اعلام آمادگی می کند مثلاً نامزد ریاست جمهوری، دختر یا پسر جوانی که برای زناشویی قول و قرار گذاشته باشند، کسی که برای کاری در نظر گرفته شده