جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بامزه

بامزه

بامزه
سنگی مدور و طولانی تراشیده که آنرا بر بام خانه غلطانند تا سطح بام سخت و محکم شود بام غلطان
فرهنگ لغت هوشیار

بامزه

بامزه
دارای طعم خوش. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). و لذیذ. خوش مزه. خوشگوار. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). صاحب طعم. که طعم خوش دارد. خوش طعم:
جیحون خوش است و بامزه و دریا
از ناخوشی و زهر چو طاعونست.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا

بامزه

بامزه
خوش طعم، خوشمزه، لذیذ
متضاد: بی مزه، دلچسب، ملیح، نمکین
متضاد: بی نمک، سرد، شیرین
متضاد: بی نمک، خوش صحبت، خوش محضر، شوخ طبع، خنده دار، شیرین حرکات
متضاد: بارد، بی مزه، یخ
فرهنگ واژه مترادف متضاد

بامیه

بامیه
گیاهی از تیره پنیرکیان که یک ساله است و ساقه اش ببلندی یک متر میرسد. برگهایش مانند خطمی متناوب و پهن و پنجه یی و سبز تیره گلهایش منفرد و زرد رنگ است و قسمت مرکزی گلبرگها بسرخی میگراید
فرهنگ لغت هوشیار