- بامداد
- صبح
معنی بامداد - جستجوی لغت در جدول جو
- بامداد
- صبح و صبحگاهان، وقت طلوع فجر، صباح، پیش از طلوع آفتاب
- بامداد (پسرانه)
- پگاه، سپیده دم، نام پدر مزدک، صبح، نام پدر مزدک
- بامداد
- نزدیک طلوع آفتاب، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه
- بامداد
- صبح، بام
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هنگام بامداد بامگاه
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
هنگام بامداد
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
کسی که در سحرگاهان شاد است، نام یکی از موسیقیدانان معروف در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
یاری رسانی
مهلت خواستن، مدد کردن، کمک کردن، یاری دادن
مدد کردن، یاری دادن، کمک کردن
دادگر، عادل
مددها، یاری ها، کمک ها، یار و یاورها، فریادرس ها، جمع واژۀ مدد
صبح بخیر
صبح به خیر
مرهون، مقروض
درد چشم، بدرد آمدن چشم
برحسب مراد و مقصود، موافق میل وخواهش
مستمند بدبخت
نوارپیچی
هنگام صبح، صبحگاه، بامداد
کوس نقاره
پرنده و هر چیز که صاحب بال باشد، دارای بال
فرهیخته
صاحب و مالک باغ
اتحادیه