معنی امداد
امداد
مدد کردن، یاری دادن، کمک کردن
تصویر امداد
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با امداد
امداد
امداد
یاری رسانی
فرهنگ واژه فارسی سره
امداد
امداد
مهلت خواستن، مدد کردن، کمک کردن، یاری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
امداد
امداد
جمع مدد، یاران
فرهنگ فارسی معین
امداد
امداد
یاری کردن، کمک رساندن، یاری
فرهنگ فارسی معین
امداد
امداد
مددها، یاری ها، کمک ها، یار و یاورها، فریادرس ها، جمعِ واژۀ مدد
فرهنگ فارسی عمید
امداد
امداد
مهلت خواستن. (ناظم الاطباء). مهلت و زمان دادن و درنگ کردن از اجل معین.
لغت نامه دهخدا
امداد
امداد
جَمعِ واژۀ مدت. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
امداد
امداد
اعانت، غوث، کمک، کمک رسانی، مددرسانی، مظاهرت، یاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بامداد
بامداد
صبح
فرهنگ واژه فارسی سره