جدول جو
جدول جو

معنی بامداد کردن

بامداد کردن(مُ قَ لَ)
صبح زود برخاستن. شبگیرکردن. بکور. (تاج المصادر بیهقی). ابتکار. (تاج المصادربیهقی). فکع. (منتهی الارب). ابکار. (تاج المصادر بیهقی). تصبیح. (دهار). غدوّ. (تاج المصادر بیهقی). تبکیر. (تاج المصادر بیهقی). اغتداء. (منتهی الارب).
- شب را بامداد کردن، شب را سحر کردن. بصبح رسانیدن شب. شب را بپایان بردن:
شبها که بی توام شب گور است در خیال
ور بی تو بامداد کنم روز محشر است.
سعدی
لغت نامه دهخدا