- بالون
- فرانسوی، بادکنک، هوا گرد کره ای لزرگ که پوشش آن از پارچه ای غیر قابل نفوذ تشکیل شده و داخل آنرا از گازهای سبک (سبکتر از هوا) پر کنند و در نتیجه باسمان صعود کند
معنی بالون - جستجوی لغت در جدول جو
- بالون ((لُ))
- کره ای بزرگ که پوشش آن از پارچه یا چرم غیرقابل نفوذ است و داخل آن را از گازهای سبک (سبک تر از هوا) پر کنند در نتیجه به آسمان صعود کند
- بالون
- وسیله ای برای پرواز، مرکب از یک کیسۀ بزرگ حاوی گازهای سبک تر از هوا و سبدی برای حمل بار و مسافر که به وسیلۀ ریسمان هایی به هم متصل شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بالشی را گویند که زیر سر نهند
کافور مغشوش
کافور مغشوش
رشد و نمو کردن چادری که درون آن از گاز پر سازند و به هوا رها کنند
مهتابی، ایوانچه، ایوان کوچک جلو عمارت
دهلیز خانه. بالنده، در حال بالیدن در حال نمو کردن، نمو کننده، بالنده، فزاینده
چوبدستی صاحب منصفان نظامی و پاسبانان که از لاستیک درست می شود
ایوان
یکی از عنوانهای اشراف و نجبای اروپا
خرخیار
چوبدستی که ماموران بکمر میبندند
از لقب های سابق اشراف و نجبا در اروپا
بالیدن، نمو کردن، بزرگ شدن، تناور گشتن
بستر، بالش، آنچه در موقع خواب بر آن تکیه دهند، آن قسمت از بستر یا تختخواب که طرف سر و سینه واقع می شود
دهلیز خانه، دالان، برای مثال یکی را سد یاجوج است باره / یکی را روضۀ خلد است بالان (عنصری - ۲۶۹) ، دام، تله
نمو کننده، در حال نمو
نمو کننده، در حال نمو
ایوان نرده دار کوچک جلو ساختمان، سالن فوقانی در سینما، تئاتر یا مجالس قانون گذاری که مشرف به طبقۀ پایین است
ماسه شسنی (شسن صدف) زبانزد زمین شناسی
بالش، بستر
((کُ))
فرهنگ فارسی معین
ایوان، مهتابی، طبقه بالای تئاتر یا سینما، ایوان کوچک جلوی کاشانه، ایوانک (واژه فرهنگستان)
دهلیز خانه
نوعی میمون زرد رنگ با پوزه ای شبیه سگ و پینه ای برهنه ای روی کفل که به صورت اجتماعی در افریقا زیست می کنند
چوب دستی از جنس چوب یا پلاستیک که افراد پلیس و نیروی انتظامی به عنوان اسلحۀ سرد به کار می برند
کافوری که آن را با چیزی شبیه کافور مخلوط کرده باشند، کافور مغشوش
بنده، مملوک، عبد
آزخ ازخ زگیل
محفظه کروی شکل تو خالی از پارچه یا چرم، بال
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد، سگیل، وردان، واروک، واژو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول، برای مثال ای عشق ز من دور که بر من همه رنجی / همچون ز بر چشم یکی محکم بالو (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۸)
پستاندار عظیم الجثۀ دریازی با وزنی حدود سی تن، شبیه ماهی که به جای دندان تیغه های استخوانی دراز در دهان دارد و برای تنفس به روی آب می آید
زگیل، آزخ