جدول جو
جدول جو

معنی بالون - جستجوی لغت در جدول جو

بالون
وسیله ای برای پرواز، مرکب از یک کیسۀ بزرگ حاوی گازهای سبک تر از هوا و سبدی برای حمل بار و مسافر که به وسیلۀ ریسمان هایی به هم متصل شده
تصویری از بالون
تصویر بالون
فرهنگ فارسی عمید
بالون
بالن، چادری که درون آن را از گاز پرسازند و به هوا رها کنند، (از فرهنگ نظام)، محفظه ای که از گاز پرشده باشد و با آن توان به آسمان رفت، و رجوع به بالن شود، بوسه دادن، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بالون
فرانسوی، بادکنک، هوا گرد کره ای لزرگ که پوشش آن از پارچه ای غیر قابل نفوذ تشکیل شده و داخل آنرا از گازهای سبک (سبکتر از هوا) پر کنند و در نتیجه باسمان صعود کند
فرهنگ لغت هوشیار
بالون
((لُ))
کره ای بزرگ که پوشش آن از پارچه یا چرم غیرقابل نفوذ است و داخل آن را از گازهای سبک (سبک تر از هوا) پر کنند در نتیجه به آسمان صعود کند
فرهنگ فارسی معین
بالون
هواپیما، این واژه به خاطر شهرت بالن و زیپلن هایی که سلف
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالوی
تصویر بالوی
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از یاران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالین
تصویر بالین
(دخترانه)
کمکی دیوار و ستون، چوبی که پشت در نهند، کلون (نگارش کردی: بان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالودن
تصویر بالودن
بالیدن، نمو کردن، بزرگ شدن، تناور گشتن
فرهنگ فارسی عمید
نوعی میمون زرد رنگ با پوزه ای شبیه سگ و پینه ای برهنه ای روی کفل که به صورت اجتماعی در افریقا زیست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالین
تصویر بالین
بستر، بالش، آنچه در موقع خواب بر آن تکیه دهند، آن قسمت از بستر یا تختخواب که طرف سر و سینه واقع می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالان
تصویر بالان
دهلیز خانه، دالان، برای مثال یکی را سد یاجوج است باره / یکی را روضۀ خلد است بالان (عنصری - ۲۶۹)، دام، تله
نمو کننده، در حال نمو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالکن
تصویر بالکن
ایوان نرده دار کوچک جلو ساختمان، سالن فوقانی در سینما، تئاتر یا مجالس قانون گذاری که مشرف به طبقۀ پایین است
فرهنگ فارسی عمید
چوب دستی از جنس چوب یا پلاستیک که افراد پلیس و نیروی انتظامی به عنوان اسلحۀ سرد به کار می برند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارون
تصویر بارون
از لقب های سابق اشراف و نجبا در اروپا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالوس
تصویر بالوس
کافوری که آن را با چیزی شبیه کافور مخلوط کرده باشند، کافور مغشوش
فرهنگ فارسی عمید
نام ولیعهد و قائم مقام فلیودیوس یکی از امپراتوران روم در زمان حضرت عیسی است که سیزده سال پادشاهی کرد، او اسقیناس را به فتح اورشلیم مأمور گردانید و اسقیناس بدان جانب شتافت و به محاصرۀ نصاری کوشید و چون نزدیک بدان رسید که شهرمسخر گردد، شنید که بازون جنون پیدا کرده و زوجه خود را بقتل رسانیده و خود را نیز پس از چند روز هلاک ساخته است، بنابر این پسرش را به محاصرۀ اورشلیم بازداشت و خود به رومیه بازگشت و بر تخت سلطنت متمکن شد، در تحفهالملکیه مسطور است که آیت: ’اذ ارسلنا الیهم اثنین فکذبوهما فعززنا بثالث (قرآن 14/36)’، در شأن رسولانی است که به اشارات حضرت عیسی نزد بازون رفته بودند، رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 216 شود
معروف به بازون الصغیر، نام یکی از امپراتوران روم که بعد از ذومنطانس مالک تاج و تخت شد، سیرتی پسندیده داشت و هر کس را ذومنطاس اخراج کرده بود باز به رومیه طلبید، ایام سلطنتش بیک سال و چهار ماه کشید، رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 216 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
بالوایه. بالویه. مرغی است کوچک چند گنجشک. پرستوک. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). رجوع به بالوایه شود. ظاهراً تحریفی از بالوایه است
لغت نامه دهخدا
از قراء عجلون در مشرق اردن، (الاعلام زرکلی ج 2 ص 458)
لغت نامه دهخدا
باتون، چوب قانون، باتوم (در تداول عامه)، چوبدستی صاحب منصبان نظامی و پاسبانان، در اصطلاح امروز چوبدستی پاسبانان و مأموران انتظامی شهربانی و آن معمولا حدود نیم گز طول دارد و غالباً از لاستیک درست شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فالون
تصویر فالون
ماسه شسنی (شسن صدف) زبانزد زمین شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باتون
تصویر باتون
چوبدستی که ماموران بکمر میبندند
فرهنگ لغت هوشیار
رشد و نمو کردن چادری که درون آن از گاز پر سازند و به هوا رها کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالین
تصویر بالین
بالشی را گویند که زیر سر نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالوش
تصویر بالوش
کافور مغشوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالوس
تصویر بالوس
کافور مغشوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابلون
تصویر بابلون
خرخیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالکن
تصویر بالکن
مهتابی، ایوانچه، ایوان کوچک جلو عمارت
فرهنگ لغت هوشیار
دهلیز خانه. بالنده، در حال بالیدن در حال نمو کردن، نمو کننده، بالنده، فزاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطون
تصویر باطون
چوبدستی صاحب منصفان نظامی و پاسبانان که از لاستیک درست می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارون
تصویر بارون
یکی از عنوانهای اشراف و نجبای اروپا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارون
تصویر بارون
((رُ))
از القاب اشراف زمین دار اروپا، عنوانی احترام آمیز برای مردان ارمنی، آقا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالکن
تصویر بالکن
((کُ))
ایوان، مهتابی، طبقه بالای تئاتر یا سینما، ایوان کوچک جلوی کاشانه، ایوانک (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالان
تصویر بالان
دهلیز خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالین
تصویر بالین
بالش، بستر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالکن
تصویر بالکن
ایوان
فرهنگ واژه فارسی سره