- بالقوه
- بحالت قوت، دارای امکان حصول
معنی بالقوه - جستجوی لغت در جدول جو
- بالقوه
- نهفته، خفته
- بالقوه
- ویژگی آنچه می تواند به وجود آید ولی هنوز به وجود نیامده، با امکان بروز در آینده
- بالقوه ((بِ لْ قُ وِّ))
- به قوت، به حالت قوت، مقابل بالفعل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی شده ابرکوه نام شهری است
باضافه علاوه برین. علاوه بر، اضافه بر، بعلاوه، باضافه، افزون بر
نمو کرده، بلند شده
چاهک چاهی که در آن باران و آبهای فاسد ریخته شود چاه فاضل آب آبریز
نمو کرده نشو و نما یافته بالیده
نمو کننده نشو و نماکننده رشد کننده
یکبارگی یکبار ه یکبارگی بیکبار: (چه لازم که رای خود را در رای نوکر و چاکر مستهلک سازی و خود بالمره عاطل و مستدرک باشی)
بی گمان سد در سد بر و برگرد قطعا. یا بالقطع والیقین. قطعا و یقینا
بالش کوچک
صاحب قامت بلند
اسب جنیبت اسب کوتل
با جلال باعظمت باابهت
این واژه ترکی یا تازی نیست و در پارسی باید باغلوا نوشته شود از خوردنی ها قسمی شیرینی که از بادام سفید قند کوبیده هل کوبیده آرد سفید شیر و روغن تهیه کنند
ترکی کوچ چغد جغد
بدگوی، اسب جنیبت پالا
بالش کوچک، بالشک، بالشتک
بالیده، نموکرده، بزرگ شده
نوعی شیرینی که از آرد گندم، شکر، روغن و مغز پسته و بادام و به شکل قطعه های لوزی شکل تهیه می شود
به طور یکسان و برابر، علی السویه
نموکرده، افزوده، تنومند و بزرگ شده
نمو کننده، در حال رشد یا پیشرفت مثلاً جامعۀ بالنده
عقب ماندۀ ذهنی
کر، ناشنوا
سرگشته، حیران، کالیو، کالیوه رنگ، سرگردان، گیج و ویج، گیج و گنگ، مستهام، گیج، واله، پکر، آسیون، آسمند، خلاوه، هامیبرای مثال شبی مست شد و آتشی برفروخت / نگون بخت کالیوه خرمن بسوخت (سعدی۱ - ۱۹۲)
کر، ناشنوا
سرگشته، حیران، کالیو، کالیوه رنگ، سرگردان، گیج و ویج، گیج و گنگ، مستهام، گیج، واله، پکر، آسیون، آسمند، خلاوه، هامی
جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، مرغ حق، پشک، چوگک، کلیک، چغو، هامه، کول، شباویز، مرغ شباویز، بیغوش، کنگر، کوف، کوکن، کلک، پش، پژ، مرغ شب آویز، بوف، کوچ، اشوزشت، بوم، آکو، پسک، مرغ بهمن
روی، هفت جوش که عبارت از آلیاژ فلز می باشد و آنها عبارتند از: طلا و نقره و مس و قلع و سرب و آهن و روی، مس زرد
ابله، نادان، سر گشته، شیدا
لا قوت در فارسی: ناتوان
شخص تنها و مجرد و بی زن و بچه