جدول جو
جدول جو

معنی بالف - جستجوی لغت در جدول جو

بالف
ماهورزن، دهی از دهستان حمزه لو است که در بخش خمین شهرستان محلات واقع است و 330 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالک
تصویر بالک
(پسرانه)
استخوان کتف، نام کوهی در کردستان، نام منطقه ایی در کردستان، نام قبیله ایی در کردستان، نام روستایی در کردستان (نگارش کردی: بالک)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بایف
تصویر بایف
(پسرانه)
بادام (نگارش کردی: بایه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالا
تصویر بالا
(پسرانه)
قیافه (نگارش کردی: باا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالی
تصویر بالی
کهنه، مندرس، فرسوده، پوسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالا
تصویر بالا
مقابل پایین، بخش بلند هر چیز، زبر مثلاً بالای کمد، جای بلند، پشته، تپه و مانند آن،
قسمتی از اتاق یا تالار که دور از در قرار دارد، صدر مثلاً بفرمایید بالا بنشینید،
کنایه از دارای مقام یا رتبۀ باارزش تر یا مهم تر، بهتر، برتر مثلاً در کلاس از همه بالاتر بود،
قد و قامت، عالم مقدس در آسمان، اندازه، مقدار
بالا و پست: کنایه از آسمان و زمین، برای مثال ولیکن خداوند بالا و پست / به عصیان در رزق بر کس نبست (سعدی۱ - ۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالغ
تصویر بالغ
پیالۀ شراب از جنس شاخ گاو، کرگدن یا استخوان فیل، برای مثال با چنگ سغدیانه و با بالغ و کتاب / آمد به خان چاکر خود خواجه با صواب (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالن
تصویر بالن
پستاندار عظیم الجثۀ دریازی با وزنی حدود سی تن، شبیه ماهی که به جای دندان تیغه های استخوانی دراز در دهان دارد و برای تنفس به روی آب می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالش
تصویر بالش
کیسه ای پارچه ای که هنگام خواب زیر سر می گذارند، برای مثال تا که بنشست خواجه در «بالش» / «بالش» آمد ز ناز در بالش (سنائی۱ - ۶۶۰)، تکیه گاه، مسند
رشد، نمو، به خود نازیدن، فخر کردن، برای مثال تا که بنشست خواجه در بالش / بالش آمد ز ناز در «بالش» (سنائی۱ - ۶۶۰)
در دورۀ مغول، واحد اندازه گیری وزن زر و سیم، درحدود هشت مثقال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالغ
تصویر بالغ
کسی که به حد بلوغ رسیده، رسنده، رسا، رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالو
تصویر بالو
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد، سگیل، وردان، واروک، واژو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول، برای مثال ای عشق ز من دور که بر من همه رنجی / همچون ز بر چشم یکی محکم بالو (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالف
تصویر تالف
الفت یافتن، دوست شدن، دمساز شدن، دلجویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالف
تصویر سالف
ماضی، متقدم، گذشته، پیش رفته، پیشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالف
تصویر مالف
آنچه مردم به آن الفت می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالف
تصویر مالف
جای الفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالف
تصویر تالف
دل بدست آوردن، دوست شدن تلف شونده، تباه، نابود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالف
تصویر خالف
گول، احمق، نا نجیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالش
تصویر بالش
بالشت، تکیه که زیر سر نهند، تکیه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالی
تصویر بالی
کهن، کهنه، پوسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باله
تصویر باله
بال کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالو
تصویر بالو
آزخ ازخ زگیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالغ
تصویر بالغ
رسا، کافی، بسنده، رسنده، بحد بلوغ رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالن
تصویر بالن
محفظه کروی شکل تو خالی از پارچه یا چرم، بال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالح
تصویر بالح
زمین مرده چور (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پروشت وشتن (رقص) نرم چون پرواز یکی از هنرهای ترکیبی و آن تجسم و نمایش یک موضوع است بوسیله نوعی رقص علمی و حرکات مشکل همراه با موزیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالا
تصویر بالا
فراز، زبر، فوق، مقابل زیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالف
تصویر سالف
پیش رفته، متقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالف
تصویر جالف
ریستک (وبا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالا
تصویر بالا
بالنده، نمو کننده، زبر، فوق، بلندی، ارتفاع، طول، درازا، پشته، تپه، قد و قامت
بالا بالاها پریدن: کنایه از بسیار جاه طلب بودن
فرهنگ فارسی معین
((لِ))
اندام بال مانندی است در ماهیان و برخی جانوران دریازی که جهت شنا و حفظ تعادل به کار می رود، نمایش توأم با موسیقی و رقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالو
تصویر بالو
زگیل، آزخ
فرهنگ فارسی معین
((لُ))
از پستانداران دریایی با طول تا سی متر و وزن تا صدوپنجاه هزار کیلو گرم، وال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالغ
تصویر بالغ
((لِ))
افزون، بیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالغ
تصویر بالغ
به حد بلوغ رسیده، رسا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالش
تصویر بالش
بلوغ
فرهنگ واژه فارسی سره