جمع واژۀ باقیه، بازمانده ها، (آنندراج)، رجوع به باقیه شود، - باقیات الصالحات، هر عمل نیک و صالح که ثواب آن باقی بماند، (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)، عملهای صالح، همه کردارهای نیکی که در این جهان از کسی صادر میشود، (ناظم الاطباء)، عمل صالح (آنندراج) (منتهی الارب) : باقیات الصالحات آمد کریم رسته از صد آفت و اخطا و بیم، مولوی،
جَمعِ واژۀ باقیه، بازمانده ها، (آنندراج)، رجوع به باقیه شود، - باقیات الصالحات، هر عمل نیک و صالح که ثواب آن باقی بماند، (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)، عملهای صالح، همه کردارهای نیکی که در این جهان از کسی صادر میشود، (ناظم الاطباء)، عمل صالح (آنندراج) (منتهی الارب) : باقیات الصالحات آمد کریم رسته از صد آفت و اخطا و بیم، مولوی،
رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد، رازیان، وادیان، والان، رازنج، رازیانج، رازیام، بادتخم، برهلیا بادیان ختایی: در علم زیست شناسی میوۀ درختی بومی شرق آسیا و شبیه آلش با گل های زرد که میوه اش مصرف دارویی دارد بادیان رومی: گیاهی از خانوادۀ چتریان، با برگ های باریک خوش بو شبیه شبت، گل های سفید و چتری، تخم های ریز، سبز رنگ و معطر، جوشاندۀ تخم آن در طب استعمال می شود، در نفخ معده، دل درد، سوء هضم، تشنج، ضعف قوای دماغی، درد سینه و بواسیر نافع است
رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد، رازیان، وادیان، والان، رازِنَج، رازیانَج، رازیام، بادتُخم، بَرهِلیا بادیان ختایی: در علم زیست شناسی میوۀ درختی بومیِ شرق آسیا و شبیه آلش با گل های زرد که میوه اش مصرف دارویی دارد بادیان رومی: گیاهی از خانوادۀ چتریان، با برگ های باریک خوش بو شبیه شبت، گل های سفید و چتری، تخم های ریز، سبز رنگ و معطر، جوشاندۀ تخم آن در طب استعمال می شود، در نفخ معده، دل درد، سوء هضم، تشنج، ضعف قوای دماغی، درد سینه و بواسیر نافع است
شاه باقیا، از عرفای نائین، فرزند امیرغیاث الدین محمد نائینی است، (تاریخ نائین تألیف صدر بلاغی ص 32)، از عرفای نائین است، در علم موسیقی مهارت داشته، بهند رفت و سپس به نائین بازگشت، از اوست: زآن زنم کوس توکل کآسمان از بهر من میرساند روزی و چرخ دگر هم میزند، همه حاصل جهان را به نشاط صرف مل کن برکافر و مسلمان بنشین و صلح کل کن، رفتند به منزلگه مقصود عزیزان باقی است که وامانده در این مرحله تنها، (از تذکرۀنصرآبادی ص 306 و 307) از شعرای ایران و اهل کاشان بوده است، از اوست: شام فراق بی تو ز بس خون گریستم یک عمر چون عقیق چراغم در آب سوخت، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204)، اسم یکی از بنی افرائیم است که برد نیز خوانده شده است، (از قاموس کتاب مقدس)
شاه باقیا، از عرفای نائین، فرزند امیرغیاث الدین محمد نائینی است، (تاریخ نائین تألیف صدر بلاغی ص 32)، از عرفای نائین است، در علم موسیقی مهارت داشته، بهند رفت و سپس به نائین بازگشت، از اوست: زآن زنم کوس توکل کآسمان از بهر من میرساند روزی و چرخ دگر هم میزند، همه حاصل جهان را به نشاط صرف مل کن برکافر و مسلمان بنشین و صلح کل کن، رفتند به منزلگه مقصود عزیزان باقی است که وامانده در این مرحله تنها، (از تذکرۀنصرآبادی ص 306 و 307) از شعرای ایران و اهل کاشان بوده است، از اوست: شام فراق بی تو ز بس خون گریستم یک عمر چون عقیق چراغم در آب سوخت، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204)، اسم یکی از بنی افرائیم است که برد نیز خوانده شده است، (از قاموس کتاب مقدس)
از با+ قیمت، باارزش. گران قدر. گرانبها. ارزنده: و از وی (از پارس) بساطها و فرشها و زیلوهاو گلیمهای باقیمت خیزد. (حدود العالم) : دریای سخن ها سخن خوب خدایست پرگوهر باقیمت و پرلؤلؤ لالا. ناصرخسرو. مرگوهر باقیمت و باقدر و بها را اینها نه سزااندکه بیقدر و بهااند. ناصرخسرو. قبای شه ز دیباست نرم و باقیمت اگر چه زیر و درون پنبه و آستر دارد. ناصرخسرو. تا غلاف اندر بود باقیمت است چون برون شد سوختن را آلت است. مولوی. و رجوع به قیمت شود
از با+ قیمت، باارزش. گران قدر. گرانبها. ارزنده: و از وی (از پارس) بساطها و فرشها و زیلوهاو گلیمهای باقیمت خیزد. (حدود العالم) : دریای سخن ها سخن خوب خدایست پرگوهر باقیمت و پرلؤلؤ لالا. ناصرخسرو. مرگوهر باقیمت و باقدر و بها را اینها نه سزااندکه بیقدر و بهااند. ناصرخسرو. قبای شه ز دیباست نرم و باقیمت اگر چه زیر و درون پنبه و آستر دارد. ناصرخسرو. تا غلاف اندر بود باقیمت است چون برون شد سوختن را آلت است. مولوی. و رجوع به قیمت شود
به زاد به خود به خود بذات ذاتا بخودی خود بگوهر مقابل باعرض بالغیر: (حرکت بالذات)، داتی اصلی: (و یتحمل که بعضی فقرات طفیلی آنچه مقصود بالذات بود در این کتاب عالم آرا در رشته تحریر در آمده باشد که محل اعتراض معترضان بوالفضل تواند بود)
به زاد به خود به خود بذات ذاتا بخودی خود بگوهر مقابل باعرض بالغیر: (حرکت بالذات)، داتی اصلی: (و یتحمل که بعضی فقرات طفیلی آنچه مقصود بالذات بود در این کتاب عالم آرا در رشته تحریر در آمده باشد که محل اعتراض معترضان بوالفضل تواند بود)