منسوب است به فرقۀ موسوم به باطنیه. آنکه بطریقۀ باطنیه گرویده باشد. سبعی. قرمطی. هفت امامی. اسماعیلی. تعلیمی. فاطمی. رفیق. (النقض حاشیۀ ص 93). ج، باطنیان و باطنیون: باطنش هست دیگر و ظاهرش دیگر است گویی شده ست این گل دوروی باطنی. منوچهری.
منسوب به باطن. مقابل ظاهری. درونی. داخلی. ذاتی. جوهری
منسوب است به فرقۀ موسوم به باطنیه. آنکه بطریقۀ باطنیه گرویده باشد. سَبعی. قرمطی. هفت امامی. اسماعیلی. تعلیمی. فاطمی. رفیق. (النقض حاشیۀ ص 93). ج، باطنیان و باطنیون: باطنش هست دیگر و ظاهرش دیگر است گویی شده ست این گل دوروی باطنی. منوچهری.
منسوب به باطن. مقابل ظاهری. درونی. داخلی. ذاتی. جوهری
از شعرای بخارا و بروایتی دیگر از بلخ بوده است. امیر علیشیر نوائی آرد: مرد فقیر و ساده است و در بلخ میباشد و بقدم توکل بزیارت مکه معظمه مشرف شده، این مطلع ازوست: بسکه داری تنگدل ای غنچۀ خندان مرا جان ز دل آمد به تنگ و دل گرفت از جان مرا. رجوع به مجالس النفائس ص 82 و 256 و 306 و هم چنین قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1199 و صبح گلشن ص 50 شود
از شعرای بخارا و بروایتی دیگر از بلخ بوده است. امیر علیشیر نوائی آرد: مرد فقیر و ساده است و در بلخ میباشد و بقدم توکل بزیارت مکه معظمه مشرف شده، این مطلع ازوست: بسکه داری تنگدل ای غنچۀ خندان مرا جان ز دل آمد به تنگ و دل گرفت از جان مرا. رجوع به مجالس النفائس ص 82 و 256 و 306 و هم چنین قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1199 و صبح گلشن ص 50 شود
باتری، دستگاهی متشکل از چند پیل و دارای صفحه های مثبت و منفی که در محلول اسیدسولفوریک قرار دارد و برای تولید قوۀ برق در اتومبیل و بعضی ماشین های دیگر به کار می رود، در امور نظامی واحد شمارش توپ خانه
باتری، دستگاهی متشکل از چند پیل و دارای صفحه های مثبت و منفی که در محلول اسیدسولفوریک قرار دارد و برای تولید قوۀ برق در اتومبیل و بعضی ماشین های دیگر به کار می رود، در امور نظامی واحد شمارش توپ خانه
مرکّب از: بان پسوند حفاظت + ی حاصل مصدر، این ترکیب تنها بکار نرود و بلکه ’بان’ به آخر اسامی درآید و اسم مرکب سازد و سپس یاء به آن اضافه شودو معنی مصدری و غیره بدان دهد چون: آس بانی، آسیابانی، اشتربانی، بادبانی، باغبانی، پاسبانی، پالیزبانی، پشتبانی، پیلبانی، جنگلبانی، (و نیز نام اداره ای جزء وزارت کشاورزی که حفاظت و مراقبت جنگلهای ایران رابعهده دارد)، جهانبانی، دربانی، دروازه بانی، دژبانی (و نیز اداره ای از ادارات وزارت جنگ که جانشین قلعه بیگی سابق شده است)، دشتبانی، دوستاق بانی، دیده بانی، راهبانی، رزبانی، رمه بانی، زندان بانی، ساربانی، ستوربانی، شتربانی، شهربانی (و نیز سازمان مهمی جزء وزارت کشور که امنیت و نگهبانی شهرها با اوست و سابقاً بدان نظمیه میگفتند)، شیربانی، فیلبانی، قلعه بانی، کرجی بانی، کشتی بانی، گاوبانی، گله بانی، گوبانی، مرزبانی، مهربانی، میزبانی، ناوبانی، نگاهبانی، نگهبانی، یخچال بانی، و رجوع به همین کلمات در ردیف خود شود
مُرَکَّب اَز: بان پسوند حفاظت + ی حاصل مصدر، این ترکیب تنها بکار نرود و بلکه ’بان’ به آخر اسامی درآید و اسم مرکب سازد و سپس یاء به آن اضافه شودو معنی مصدری و غیره بدان دهد چون: آس بانی، آسیابانی، اشتربانی، بادبانی، باغبانی، پاسبانی، پالیزبانی، پشتبانی، پیلبانی، جنگلبانی، (و نیز نام اداره ای جزء وزارت کشاورزی که حفاظت و مراقبت جنگلهای ایران رابعهده دارد)، جهانبانی، دربانی، دروازه بانی، دژبانی (و نیز اداره ای از ادارات وزارت جنگ که جانشین قلعه بیگی سابق شده است)، دشتبانی، دوستاق بانی، دیده بانی، راهبانی، رزبانی، رمه بانی، زندان بانی، ساربانی، ستوربانی، شتربانی، شهربانی (و نیز سازمان مهمی جزء وزارت کشور که امنیت و نگهبانی شهرها با اوست و سابقاً بدان نظمیه میگفتند)، شیربانی، فیلبانی، قلعه بانی، کرجی بانی، کشتی بانی، گاوبانی، گله بانی، گوبانی، مرزبانی، مهربانی، میزبانی، ناوبانی، نگاهبانی، نگهبانی، یخچال بانی، و رجوع به همین کلمات در ردیف خود شود
ابوعبداﷲ باذنی نیشابوری شاعر که نیکو شعر میگفت و بلعمی ودیگران را مدح میکرد. وی نابینا بود. حاکم ابوعبداﷲدر تاریخ نیشابور نام وی را آورده است. (از معجم البلدان). و رجوع به تاج العروس و انساب سمعانی شود، کنایه از سفر کردن و تهیۀ سفر کردن. واله هروی گوید: شد یار و دل بتفرقه مشغول کار ماند او بار بست و خاطر ما زیر بار ماند. مولانا وحشی گوید: ای رفیقان بار خواهم بست یار من کجاست حاضرش سازید تا من کارسازی می کنم. نظری راست: مسافران چمن نارسیده در کوچ اند شکوفه میرود و شاخ بار می بندد. (از آنندراج). رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 17 شود. ز کهرمش کهتر پسر بد چهار بنه برنهادند و بستند بار. فردوسی. بیاورد ازین هر یکی دوهزار خردمند گنجور بربست بار. فردوسی. گو میخ مزن که خیمه میباید کند گورخت منه که بار میباید بست. سعدی (صاحبیه). ، مردن. درگذشتن. رخت بربستن: منوچهررا سال چون شد دوشست ز گیتی همه بار رفتن ببست. فردوسی. بکشید سوی احمد مرسل رخت بربست زآن دیار کرم بارش. ناصرخسرو. گوئی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود بار بربست و بگردش نرسیدیم و برفت. حافظ ابوالحسن بن باذنی (باذانی) سمعانی گوید: جوان صالحی است، از ابوبکر احمد بن خطیب مهنه ای و دیگران باتفاق من حدیث سماع کرد و در ف تنه غز در ماه رمضان سال 549 هجری قمری کشته شد. (از انساب سمعانی)
ابوعبداﷲ باذنی نیشابوری شاعر که نیکو شعر میگفت و بلعمی ودیگران را مدح میکرد. وی نابینا بود. حاکم ابوعبداﷲدر تاریخ نیشابور نام وی را آورده است. (از معجم البلدان). و رجوع به تاج العروس و انساب سمعانی شود، کنایه از سفر کردن و تهیۀ سفر کردن. واله هروی گوید: شد یار و دل بتفرقه مشغول کار ماند او بار بست و خاطر ما زیر بار ماند. مولانا وحشی گوید: ای رفیقان بار خواهم بست یار من کجاست حاضرش سازید تا من کارسازی می کنم. نظری راست: مسافران چمن نارسیده در کوچ اند شکوفه میرود و شاخ بار می بندد. (از آنندراج). رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 17 شود. ز کهرمْش کهتر پسر بد چهار بنه برنهادند و بستند بار. فردوسی. بیاورد ازین هر یکی دوهزار خردمند گنجور بربست بار. فردوسی. گو میخ مزن که خیمه میباید کند گورخت منه که بار میباید بست. سعدی (صاحبیه). ، مردن. درگذشتن. رخت بربستن: منوچهررا سال چون شد دوشست ز گیتی همه بار رفتن ببست. فردوسی. بِکْشید سوی احمد مرسل رخت بربست زآن دیار کرم بارش. ناصرخسرو. گوئی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود بار بربست و بگردش نرسیدیم و برفت. حافظ ابوالحسن بن باذنی (باذانی) سمعانی گوید: جوان صالحی است، از ابوبکر احمد بن خطیب مهنه ای و دیگران باتفاق من حدیث سماع کرد و در ف تنه غز در ماه رمضان سال 549 هجری قمری کشته شد. (از انساب سمعانی)
پنهان. (آنندراج) (منتهی الارب). خلاف ظاهر. (تاج العروس). نهان. (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج، بواطن. (مهذب الاسماء). ناپیدا. مقابل ظاهر: شعر تو شعر است لیکن باطنش پر عیب و عار کرم بسیاری بود در باطن در ثمین. منوچهری. هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیی ٔ علیم، اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و اوست بهمه چیز دانا. (قرآن 3/57). فضرب بینهم بسورله باب باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب، پس کشیده شد میان ایشان دیواری که مر او راست دری که باطنش در اوست رحمت و ظاهرش از پیش آن است عذاب. (قرآن 13/57). و ذروا ظاهر الاثم و باطنه، ان الذین یکسبون الاثم سیجزون بما کانوا یقترفون، و واگذارید بیرون گناه و درونش را بدرستیکه آنها که کسب میکنند گناه را زود باشد که جزا داده شوند بآنچه که کسب میکردند. (قرآن 120/6). واسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه، و تمام گردانید بر شما نعمتهایش را ظاهری و باطنی. (قرآن 20/31).
پنهان. (آنندراج) (منتهی الارب). خلاف ظاهر. (تاج العروس). نهان. (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج، بَواطِن. (مهذب الاسماء). ناپیدا. مقابل ظاهر: شعر تو شعر است لیکن باطنش پر عیب و عار کرم بسیاری بود در باطن در ثمین. منوچهری. هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیی ٔ علیم، اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و اوست بهمه چیز دانا. (قرآن 3/57). فضرب بینهم بسورله باب باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب، پس کشیده شد میان ایشان دیواری که مر او راست دری که باطنش در اوست رحمت و ظاهرش از پیش آن است عذاب. (قرآن 13/57). و ذروا ظاهر الاثم و باطنه، ان الذین یکسبون الاثم سیجزون بما کانوا یقترفون، و واگذارید بیرون گناه و درونش را بدرستیکه آنها که کسب میکنند گناه را زود باشد که جزا داده شوند بآنچه که کسب میکردند. (قرآن 120/6). واسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه، و تمام گردانید بر شما نعمتهایش را ظاهری و باطنی. (قرآن 20/31).
شهری است در طرف شرقی عکا، در قسمت اشیر. (از قاموس کتاب مقدس) ، دورشونده، هالک. (اقرب الموارد). ظاهراً از بعد بمعنی هلاک چنانکه در صحاح و غیره آمده است. قال تعالی: الا بعد المدین کما بعدت ثمود. (قرآن 95/11) (از تاج العروس). - بعد باعد، بر سبیل مبالغه، یعنی بسیار دور. (از اقرب الموارد) (تاج العروس). دوری بسیار دور. (ناظم الاطباء)
شهری است در طرف شرقی عکا، در قسمت اشیر. (از قاموس کتاب مقدس) ، دورشونده، هالک. (اقرب الموارد). ظاهراً از بُعد بمعنی هلاک چنانکه در صحاح و غیره آمده است. قال تعالی: الا بعد المدین کما بعدت ثمود. (قرآن 95/11) (از تاج العروس). - بعد باعد، بر سبیل مبالغه، یعنی بسیار دور. (از اقرب الموارد) (تاج العروس). دوری بسیار دور. (ناظم الاطباء)
نام جد محمد بن مهناست. (منتهی الارب). و محمد از روات است. نام مردی که نبیره اش محمد بن مهنا از روات حدیث است. (ناظم الاطباء). در تاریخ علم حدیث، روات نقش محوری در حفظ و انتقال سنت پیامبر اسلام (ص) ایفا کرده اند. این افراد با جمع آوری و تحلیل دقیق روایت ها، کمک کرده اند تا مسلمانان از منابع صحیح دینی استفاده کنند. به همین دلیل، روات به عنوان نگهبانان علم حدیث شناخته می شوند که در مقابل هرگونه تحریف یا تغییر در احادیث ایستاده اند.
نام جد محمد بن مهناست. (منتهی الارب). و محمد از روات است. نام مردی که نبیره اش محمد بن مهنا از روات حدیث است. (ناظم الاطباء). در تاریخ علم حدیث، روات نقش محوری در حفظ و انتقال سنت پیامبر اسلام (ص) ایفا کرده اند. این افراد با جمع آوری و تحلیل دقیق روایت ها، کمک کرده اند تا مسلمانان از منابع صحیح دینی استفاده کنند. به همین دلیل، روات به عنوان نگهبانان علم حدیث شناخته می شوند که در مقابل هرگونه تحریف یا تغییر در احادیث ایستاده اند.
منسوب به باذنه که قریه ای است از قرای خابران درنواحی سرخس. (سمعانی). رجوع به باذن و باذنه شود، حامله شدن. آبستن گشتن. باردار گشتن. باردار شدن: مادر موسی بار برگرفت. (ابوالفتوح) ، بمجاز بار از دل کسی برگرفتن، کنایه از کاستن رنج و اندوه کسی. تخفیف دادن آلام و رنجهای او: بار بی اندازه دارم بر دل از سودای عشقت آخر ای بیرحم باری از دلم برگیر باری. سعدی (خواتیم). مرا رفیقی باید که بار برگیرد نه صاحبی که من از وی کنم تحمل بار. سعدی
منسوب به باذنه که قریه ای است از قرای خابران درنواحی سرخس. (سمعانی). رجوع به باذن و باذنه شود، حامله شدن. آبستن گشتن. باردار گشتن. باردار شدن: مادر موسی بار برگرفت. (ابوالفتوح) ، بمجاز بار از دل کسی برگرفتن، کنایه از کاستن رنج و اندوه کسی. تخفیف دادن آلام و رنجهای او: بار بی اندازه دارم بر دل از سودای عشقت آخر ای بیرحم باری از دلم برگیر باری. سعدی (خواتیم). مرا رفیقی باید که بار برگیرد نه صاحبی که من از وی کنم تحمل بار. سعدی
بمعنی دستگاهی که از یک سری پیل و آکومولاتور تشکیل شده است و برای ذخیره و تولید الکتریسته در اتومبیل و وسائل دیگر بکار رود، دستگاهی که در حکم مخزن الکتریسته و عبارت از ابزاری الکتروشیمی است، در هر خانه از این دستگاه چند صفحۀ مثبت و بهمان تعداد صفحه های منفی قرار گرفته و جنس صفحه ها از سرب یا از ترکیبات فلز مزبور است، این صفحه ها بوسیلۀ صفحات عایقی که معمولاً از چوب، لاستیک و شیشه ساخته شده از یکدیگر جداگشته اند، تمام صفحات منفی و مثبت با همدیگر متصل اندو با علامت (+) یا (-) مشخص میباشند، مجموع صفحه های مثبت و منفی در داخل ظرف محتوی اسید سولفوریک و آب قرار دارند، این محلول الکترولیت نام دارد، هنگام پرکردن باطری (بوسیلۀ منبع الکتریکی) بین اسید و ترکیبات سرب فعل و انفعالی صورت میگیرد و انرژی الکتریکی به صورت انرژی شیمیایی در داخل باطری ذخیره میشود، بدین ترتیب اگر پس از پرکردن باطری، دو سر مثبت و منفی آنرا به یک ابزار مصرف برق وصل کنیم، اسید سولفوریک و صفحه های سربی فعل و انفعالی در جهت عکس انجام می دهند و انرژی شیمیایی ذخیره شده در باطری بصورت انرژی الکتریکی در می آید و در دستگاه برقی مذکور مورد استفاده قرار میگیرد، پس از اینکه مدتی این عمل انجام گرفت البته انرژی شیمیایی ذخیره شده تمام می شود و باصطلاح معروف باطری دشارژ یعنی خالی میگردد و ناچار دوباره باطری را با دستگاه مولد برق پر و به اصطلاح شارژ می کنند، اسید در ضمن شارژ باطری به مصرف میرسد، یعنی با مادۀ سربی صفحه ها ترکیب میشود و سولفات سرب تولید میکند اما در حین دشارژ اسیدسولفوریک مصرف شده دوباره در الکترولیت بوجود می آید، مقدار ظرفیت باطری بستگی به سطح صفحه های باطری و تعداد آنها دارد
بمعنی دستگاهی که از یک سری پیل و آکومولاتور تشکیل شده است و برای ذخیره و تولید الکتریسته در اتومبیل و وسائل دیگر بکار رود، دستگاهی که در حکم مخزن الکتریسته و عبارت از ابزاری الکتروشیمی است، در هر خانه از این دستگاه چند صفحۀ مثبت و بهمان تعداد صفحه های منفی قرار گرفته و جنس صفحه ها از سرب یا از ترکیبات فلز مزبور است، این صفحه ها بوسیلۀ صفحات عایقی که معمولاً از چوب، لاستیک و شیشه ساخته شده از یکدیگر جداگشته اند، تمام صفحات منفی و مثبت با همدیگر متصل اندو با علامت (+) یا (-) مشخص میباشند، مجموع صفحه های مثبت و منفی در داخل ظرف محتوی اسید سولفوریک و آب قرار دارند، این محلول الکترولیت نام دارد، هنگام پرکردن باطری (بوسیلۀ منبع الکتریکی) بین اسید و ترکیبات سرب فعل و انفعالی صورت میگیرد و انرژی الکتریکی به صورت انرژی شیمیایی در داخل باطری ذخیره میشود، بدین ترتیب اگر پس از پرکردن باطری، دو سر مثبت و منفی آنرا به یک ابزار مصرف برق وصل کنیم، اسید سولفوریک و صفحه های سربی فعل و انفعالی در جهت عکس انجام می دهند و انرژی شیمیایی ذخیره شده در باطری بصورت انرژی الکتریکی در می آید و در دستگاه برقی مذکور مورد استفاده قرار میگیرد، پس از اینکه مدتی این عمل انجام گرفت البته انرژی شیمیایی ذخیره شده تمام می شود و باصطلاح معروف باطری دشارژ یعنی خالی میگردد و ناچار دوباره باطری را با دستگاه مولد برق پر و به اصطلاح شارژ می کنند، اسید در ضمن شارژ باطری به مصرف میرسد، یعنی با مادۀ سربی صفحه ها ترکیب میشود و سولفات سرب تولید میکند اما در حین دشارژ اسیدسولفوریک مصرف شده دوباره در الکترولیت بوجود می آید، مقدار ظرفیت باطری بستگی به سطح صفحه های باطری و تعداد آنها دارد
قریه ای در ساحل دریای عمان. (تاج العروس). نام شهری است. (اقرب الموارد). دهی است بساحل بحر عمان. (منتهی الارب) ، دهی است به موصل. (معجم البلدان) (منتهی الارب). رجوع به باعربای شود
قریه ای در ساحل دریای عمان. (تاج العروس). نام شهری است. (اقرب الموارد). دهی است بساحل بحر عمان. (منتهی الارب) ، دهی است به موصل. (معجم البلدان) (منتهی الارب). رجوع به باعربای شود
تأنیث باطن. اندرون. سریره. (اقرب الموارد). (المنجد). رجوع به باطن شود. - اوجاع باطنه، دردهای درونی. (یادداشت مؤلف). - باطنهالبلد، اندرون شهر. باطن البلد. مجموعۀ خانه ها و بازارهای داخلی شهر (در برابر ضاحیه) . (تاج العروس). مجموعۀ بازارها و خانه های داخلی شهر: ’هم اهل باطنه الکوفه و اخوانهم اهل ضاحیتها’ (اقرب الموارد). ، دهی است به موصل. (منتهی الارب). و رجوع به باعربایا شود
تأنیث باطن. اندرون. سریره. (اقرب الموارد). (المنجد). رجوع به باطن شود. - اوجاع باطنه، دردهای درونی. (یادداشت مؤلف). - باطنهالبلد، اندرون شهر. باطن البلد. مجموعۀ خانه ها و بازارهای داخلی شهر (در برابر ضاحیه) . (تاج العروس). مجموعۀ بازارها و خانه های داخلی شهر: ’هم اهل باطنه الکوفه و اخوانهم اهل ضاحیتها’ (اقرب الموارد). ، دهی است به موصل. (منتهی الارب). و رجوع به باعربایا شود
اسماعیلیه. اسماعیلیان. تعلیمیه. سبعیه. هفت امامیان. فاطمیان. باطنیان. حشاشین. ملاحده. فدائیان. فرقه ای از شیعه که سلسلۀ ائمه را به اسماعیل فرزند مهتر امام جعفر صادق ختم کنند و اسماعیل را امام هفتم دانند. تعلیمیان. اصحاب جبال. اصحاب قلاع. فرقه من اهل الاهواء. (تاج العروس) : وقتیکه رای سوختن اصحاب جبال و قلاع از فرقۀ باطنیه مورد تصویب قرار گرفت و سلطان محمد (سلجوقی) از این امر استقبال کرد، معموری درجۀ طالع خود را در درجات نحس دید. (از تتمۀ صوان الحکمه، ص 163). در این ایام (اواخر زمان نظام الملک) اصحاب قلاع به قتل و احراق مبتلا بودند. (همان کتاب ص 213). احراق اصحاب الجبال، در راحهالصدور ص 158 ذکر احراق چند تن از باطنیه آمده است اما از سیاق عبارت آن موضعگمان میشود که این احراق بعد از سنۀ 485 هجری قمری واقع شده بود. (همان کتاب ص 214). گروهی از منتسبان به شیعه، از آن آنانرا باطنیه نامند که هر امر شرعی در اعتقاد ایشان باطنی دارد و ظاهری، مثلا باطن صوم پنهان داشتن مذهب است و باطن حج رسیدن به امام و باطن نماز فرمانبرداری امام و ازینجا است که امام مالک بن انس گفته که توبه فرقۀ باطنیه مقبول نباشد چرا که توبه ایشان را هم باطنی خواهد بود. (منتهی الارب) (آنندراج). فرقه ای که اعتقاد به معنی باطن قرآن دارند و برای هر آیتی تأویلی قائلند، مسلمانان این عنوان را به فرق مختلفی که اغلب جنبۀ سیاسی داشتند داده اند، از آنجمله خرمیان و قرمطیان و اسماعیلیه. (از اعلام المنجد). این اسم را به آن جهت بر این فرقه نهاده بودند که ایشان میگفتند هر چیزی از قرآن و حدیث را ظاهری هست و باطنی، ظاهر بمنزلۀ پوست است و باطن به مثابۀ مغز و این آیه را دلیل سازند که: ’له باب باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب’ (قرآن 13/57). و میگفتند که ظاهر قرآن و حدیث در نظر جهال بشکل صوری جلی جلوه میکند، در صورتیکه عقلا آنها را رموز و اشاراتی بحقایق نهانی میدانند و کسی که عقلش از غور در مسائل نهانی و اسرار و بواطن خودداری کند و بظواهر قانع شود در زنجیر تکلیفات شرعی مقید میماند ولی اگر کسی به علم باطن راه یابد تکلیف از او ساقط میگردد و از زحمات آن میرهد، و میگفتند غرض خداوند از این آیه: ’و یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتی کانت علیهم’ (قرآن 157/7). ایشانند. و بیشتر در عراق ایشان را به این اسم میخوانده اند. (خاندان نوبختی ص 251) در عهد المستظهر باللّه خلیفۀ عباسی کار ملاحده قوت گرفت و قلعه های حصین در خراسان و قومس و عراق و شام و دیلم به دست آوردند و خوف ایشان در دل مردم افتاد و بسیار کس از اکابر در باطن مذهب ایشان گرفتند و مقدم ایشان حسن بن الصباح بود که اصلش ازمرو است، بمصر رفت و از دعاه مغرب آن مذهب بگرفت و خلقی انبوه را استغوا کرد... گویند باطنیان از اتابک سعد شیرازی برنجیدند، باو نوشتند که کشتن تو پیش ما آسانتر است که شربت آب خوردن و اگر باور نداری از رکابدار بپرس... و رکابدار از کودکی باز خدمت اتابک میکرد... و اتابک بر او اعتقاد تمام داشت، از او حال پرسید. گفت راست میگویند و من از آن ایشانم و اگر در باب اتابک حکمی فرمایند نتوانم که بجای نیاورم. اتابک سعد را نزدیک بود زهره آب شود، بباطنیان نامه نوشت و عذرها خواست واموال و هدایا و طرف بسیار بفرستاد... و چون رایات... هلاگوخان به ایران زمین آمد حق تعالی بر دست لشکر او مادۀ شر را منقطع گردانید. (از تجارب السلف ص 288و 289). ابوالمعالی در بیان الادیان آرد: مردی بود اورا بومیمون قدّاح خواندند و دیگر آن را عیسی چهار لختان و دیگر آن را فلان دندانی و هر سه کافر و ملحد بودند و با یکدیگر دوستی داشتند و بوقت طعام و شراب باهم بودندی. بومیمون قداح روزی گفت مرا قهر می آید از دین محمد و لشکر ندارم که با ایشان حرب کنم و نعمت هم ندارم امّا در مکر و حیل چندان دست دارم که اگر کسی مرا معاونت کند من دین محمد را زیر و زبر کنم. عیسی چهار لختان گفت من نعمت بسیار دارم در این صرف کنم و هیچ دریغ ندارم. در این قرار دادند. بومیمون قداح پسری داشت که سخت نیکو روی بود و معروف بجمال چنانکه با آن پسر فساد کردندی. بومیمون قداح دعوی طبیبی و رستگاری (؟) داشتی این پسر خویش را موی نهاد چنانکه علویان را و عیسی چهار لختان مالی بداد تا از جهت این کودک اسباب و سازهای تجمل ساختند و خبر در افکندند که علوی است و ایشان خدمتکاران اواند و او را بتجملی عظیم بمصر آوردند و پیش او ننشستندی و بتعظیم و حرمت با او سخن گفتندی و هر کسی را بدو راه ندادندی تا کار او بالا گرفت. آنگاه این مذهب بیرون آوردند و گفتند شریعت را ظاهریست و باطنی، ظاهر اینست که مسلمانان بدان تعلق کردند و میورزند و هر یک را باطنی است که آن باطن رسول صلواهاﷲ علیه دانست و جز باعلی بکسی نگفت و علی با فرزندان و شیعه و خاصگان خویش گفت و آن که آن باطن را دانست از رنج طاعت و عبادت برآسود. و پیغامبر صلواهاﷲعلیه را ناطق گویند و علی رضی اﷲ عنه را اساس خوانند و میان ایشان مواضعات است و القاب چنانکه عقل را سابق خوانند و اول یعنی آنکه گویند نفس از عقل پدیدار آمد و همه چیزها را در جهان نفس پدیدار آورد و در تفسیر این آیت: والتین و الزیتون و طور سینین (قرآن 2/95-1) گویند تین عقل است که همه مغز است و نفس زیتون است که همه لطافت است با کثافت آمیخته چنانکه زیتون با دانه، و طور سینین ناطق است یعنی محمدصلواهاﷲ علیه که بظاهر چون کوه درشت بودو باخلق بشمشیر سخن گفت و بباطن در او چیزها بود چون کوه که در او جواهر باشد، و بلدالامین اساس است یعنی علی که تأویل شریعت از او ظاهر شد و مردمان از بلاایمن شدند. و همچنین چهار جوی بهشت را همین تأویل کردند. غرض ایشان همه ابطال شریعت است که لعنتها بر ایشان باد. و گویند پیغامبر علیه السلام پدر مؤمنان است و علی مادر که پیغامبر باعلی از روی علم و معرفت فرازآمد تا از هر دو علم باطن متولد شد و گویند اول چیزی که بوجود آمد عقل بود پس عالم نفس پدید آمد آنگاه این همه مخلوقات بوجود آمدند و آدمی بنفس جزوی زنده است چون بمیرد آن جزو بکل خویش بازرود. اگر کسی پرسد ایشان را که عالم عقل از چه چیز پیدا آمد گویند بامر پدید آمد، چون بپرسی بامر که پدید آمد گویند ماندانیم و هم ما را طاقت آن نیست که حق را وصانع را بتوانیم دریافت کنیم نه گوئیم که هست و نه گوئیم نیست بلکه محققان توحید چنین گویند که اعتماد بر آن است یعنی نیست (کذا) تعالی اﷲ عما یقولون علواً کبیراً. بدین طریق مسلمانان را از دین بیرون بردند بعد ازآنکه سخن همه از آیت و خبر رسول گویند و چون نگاه کنی معجزۀ مه (کذا) را منکرند و گویند آنچه پیغمبررا صلواهاﷲ علیه پیش رفته است از سه چیز بود جد و فتح و خیال. و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل بنزدیک ایشان اینست و گویند پیغامبر صلواهاﷲ علیه این شرایع ازبهر ابلهان و نادانان پیدا آورد تا ایشان را همیشه مشغول و زیر و زبر دارد و بهیچ فضول نپردازند والا ازاین شریعتها هیچ نیست. و هر یکی را از احکام شریعت تأویل نهاده اند و باطنی. چون بتحقیق نگری همه در ابطال شریعت کوشیده اند لعنهم اﷲ، چنانکه گویند در معنی این خبر که پیغامبر صلواهاﷲ علیه گفت: القبر روضهمن ریاض الجنه او حفره من حفرالنیران. معنی این گور تن آدمی است که گور شخص اوست و نفس اندروست اگراین کس باطنی باشد و خویشتن را بگزارد احکام شریعت رنجه ندارد تن او روضۀ بهشت باشد پس اگر باطن و تأویل شریعت نداند بطاعت و عبادت رنج کشد تن او از کندۀ دوزخ باشد. و گویند درخت طوبی که گویند درختیست در بهشت هیچ جای نباشد که شاخ آن درخت آنجا نرسد و گویند تأویل این چیز آفتابست که هر روز همه عالم را بگیرد و بهر سرائی جائی نباشد که از او شاخی فرو نیاید، و مانند این تأویلها ساخته اند قرآن و شریعت و نماز و روزه و حج و ایمان را و اگر هر یک را شرح دهیم کتاب دراز گردد اینقدر که یاد کردیم نمودار را بسنده باشد و بنای مذهب ایشان بر هفت گانه است و بهفت پیغامبر مقرند بظاهر، هر چند بباطن همه را منکرند، و امام هفت گویند و آن که هنوز بیرون نیامده است و منتظر است ولی الزمان خوانند و روز عید ماه رمضان از هر سری درمی و دانگی بستانند یعنی هفت دانگ. و ایشان را به هر شهری کسی است که خلق را بدین مذهب دعوت کند، آن کس را صاحب جزیره خوانند و از دست وی به هر شهری داعیان باشند و آن کس را که دین بر او عرضه کنند مستجیب خوانند. و دو تن بودند معروف در روزگار ما که ایشان بمحل صاحب جزیره رسیده بودند یکی ناصرخسرو که بیمگان مقام داشت و آن خلق را از راه برد و آن طریقت او (از) آنجا برخاست و دیگر حسن صباح که باصفهان مینشست و از آنجا به ری آمد و متواری گشت و خلقی مردم را از خراسان و عراق بی راه کرد و بدین مذهب خواند و یکی بود بغزنین که او را محمد ادیب خواندندی و داعی مصریان بود و خلقی بیحد را از شهر و روستا بیراه کرده است، و این قدر بدان نبشته آمد تا اگر کسی از این جنس سخن شنود بداند که سخن ایشان است و بدان التفات نکند وزرق ایشان نخرد. (بیان الادیان). استرن، که مطالعاتی در باب اسماعیلیه داشته است مقالتی در مجلۀ دانشکدۀ ادبیات تهران نوشته که قسمتی از آن مقاله نقل میشود و البته با مقایسۀ مطالبی که در این باب، ذیل لغت اسماعیلیه آمده است اطلاعاتی به دست خواهد داد. استرن گوید: در باب ظهور اولین فرقۀ باطنیه در ایران باید گفت که اولین داعی اسماعیلی در نیمۀ قرن سوم به نزدیکیهای ری وارد شد و در سالهای آخر این قرن به نیشابور رسید. و در باب پیدایش باطنیه باید اضافه کرد که در دورۀ حیات امام جعفر صادق (ع) (وفات 148 هجری قمری) دسته هایی بودند که از ادعای پسر او اسماعیل و نوۀ او محمد بن اسماعیل به جانشینی امام پشتیبانی میکردند، مشهورترین این فرق ’خطابیه’ هستند، یعنی پیروان ابوالخطاب که از مریدان امام جعفر صادق بود. فرق دورۀ اول گمنام بودند، در حالیکه فرقۀ اسماعیلیه را جنبشی عظیم بود و مقاصد جامع سیاسی داشت و بین اعتقادات پیروان آن و فرق اولیه وجه اشتراکی نبود مگر در اهمیت خاصی که هر دو گروه برای اسماعیل بن جعفر الصادق و خاندان او قائل بودند. در سال 260 هجری قمری ناگهان داعیان در بلاد مختلف اسلامی پدید آمده و آراء انقلابی خود را ترویج کردند. در سال 261 هجری قمری در جنوب عراق مرکزی برای اسماعیلیه تأسیس یافت که رؤسای محلی آن ’حمدان قرمط’ و ’عبدان’ بودند، پس از اندک مدتی اسماعیلیه در بحرین تحت صدارت ’ابوسعید الجنابی’ و در یمن بریاست ’منصور الیمن’ و ’علی بن الفضل’ مستقر شدند. داعی مشهور ’ابو عبداﷲ الشیعی’ که فاطمیان خلافت خود را مدیون او هستند در سال 280 هجری قمری ازیمن به افریقای شمالی آمد. دشمنان فاطمیان منکر این بودند که سلسلۀ فاطمی از محمد بن اسماعیل سرچشمه گرفته است و تأسیس این فرقه را به عبداﷲ بن میمون القداح که در پایان قرن سوم میزیست نسبت میدادند و ادعای آنانرا به تعلق به خاندان حضرت علی (ع) باطل میدانستند. درباره آراء اسماعیلیۀ اولیه شهادت کتاب ’فرق الشیعه’ را (که قبلا به نوبختی نسبت داده شده بود و اکنون معلوم شده است که از عبداﷲ الاشعری القمی است) در دست داریم که متعلق به دورۀ قدیم یعنی قبل از تحولات سیاسی این فرقه است. بنابر قول آن مؤلف اسماعیلیه به هفت پیامبر شارع معتقد بودند که عبارتند از: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد، علی و محمد بن اسماعیل که وفات نیافته و در انتظار رجعت او بعنوان مهدی یاقائم هستند. گروه وابستۀ دیگری نیز وجود داشت که به اینکه سلسلۀ امامان از اولاد محمد بن اسماعیل بودندمعترف بود، لکن مؤلف فرق الشیعه که از آن نامبرده است آن را از قرامطه ممتاز دانسته و تأکید کرده است که قرامطه (که در اصل نام شعبه عراقی این نهضت بود ولی در بسیاری از مواقع به شعب دیگر نیز اطلاق شده است) معتقد بوجود امامانی بعد از محمد بن اسماعیل نبودند و فقط هفت امام را یعنی علی و حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفر و محمد بن جعفر را میشناختند. از چند نفر از مؤلفین مانند ابن الندیم صاحب الفهرست و عبدالقاهر بغدادی صاحب الفرق بین الفرق و نظام الملک مؤلف سیاستنامه و رشیدالدین در جامع التواریخ و المقریزی میتوان اطلاعی در این باب به دست آورد.اولین داعی ایالت جبال ’خلف’ نام داشت و شغل او حلاجی بود، تاریخ فعالیت او به دست نیامده ولی از آنجا که پنجمین داعی ’ابوحاتم الرازی’ در حدود سال 300 هجری قمری شروع به انجام وظیفه نمود، خلف لابد فعالیت خود را مدت مدیدی قبل از آن یعنی در حدود اواسط قرن سوم شروع کرد. بنا بقول نظام الملک او به حوالی ری آمد وقریۀ ’کلین’ واقع در پشاپویه را موطن خود قرار داد. دعوت خلف درباره ظهور قریب الوقوع قائم بود و گویایک ده متروک را مرکز اجتماع خود قرار داده بود و هنگامیکه کدخدای دهکده آوازۀ او را شنید، خلف تصمیم گرفت بسوی شهر مجاور ری بگریزد و در همان شهر وفات یافت. برای مدت طویلی خلف به عنوان مؤسس نهضت اسماعیلیه در آن ایالت مشهور بود و آن فرقه را در ری ’خلفیه’ مینامیدند. پس از خلف پسر او جانشین وی گردید و مهمترین مرید او ’غیاث’ از قریۀ کلین بود. الزعفرانی که رئیس فرقۀ متکلمین زعفرانیه (شعبه ای از مکتب النجار) در شهر ری بود مردم شهر را علیه اسماعیلیه برانگیخت و آنانرا متفرق کرد. غیاث به خراسان فرار کرد. لکن بعداً به ری بازگشت و ابوحاتم را که اول از ناحیۀ پشاپویه بود به معاونت برگزید. در اثر آزار مخالفین، غیاث مجدداً ری را ترک گفت و کس ندانست به کجا رفته است. ابوحاتم رازی از بزرگترین شخصیت های این فرقه است، او مریدان خود را در طبقۀ حاکم میجست و کسانی مانند احمد بن علی را که از 307 تا 311 هجری قمری فرماندار ری بود به کیش خود در آورد. ابوحاتم در حدود 322 هجری قمری درگذشت. پس از وفات ابوحاتم ریاست نصیب دونفر شد، یکی ’عبدالملک الکوکبی’، دیگر ’اسحاق’ که در ری میزیست. بنا بقول رشیدالدین، عبدالملک ساکن قلعۀ ’گردکوه’ بود، اما اسحاق داعی ری، ممکن است همان ابو یعقوب السجزی باشد که بعداً بعنوان یکی از رؤسای معتبر اسماعیلیه در شرق ایران با او مواجه میشویم.در پایان قرن سوم، عقیدۀ این نهضت در بارۀ امامت کاملا تغییر یافت. دیگر گفته نمیشد که محمد بن اسماعیل قائم است، بلکه او یکی از امامان محسوب میشد و بعد از او امامان دیگری نیز بودند مانند فاطمیان که در افریقای شمالی استقرار یافتند و قائم زمان بعنوان آخرین امام این سلسله شمرده میشد. لکن تمام اسماعیلیه این نظر جدید را نپذیرفتند و اعتقاد خود را به قائم غایب حفظ کردند. بنابه شواهد موجود سلسلۀ مسافری وابسته باین دسته بودند. محمد بن مسافر حاکم تارم و فرمانروای قلعۀ شمیران در آغاز قرن چهارم، دو پسر داشت،المرزبان که آذربایجان را فتح کرد و ’وهسودان’، که هر دو اسماعیلی بودند. ابن مسکویه گوید که المرزبان و وزیرش ’علی بن جعفر’ اسماعیلی بودند. صدق این امر در مورد برادر او وهسودان نیز طبق سکه ای که در سال 544 هجری قمری در جلال آباد ضرب شده ثابت میشود، در این سکه بعد از ذکر شهادتین اضافه شده است: علی خلیفهاﷲ، واین نکته بکلی مربوط به تشیع است. در مورد خراسان بنظر میرسد که اولین داعی آنجا ابو عبداﷲ الخادم در سالهای آخر قرن سوم در نیشابور ظهور کرده باشد و جانشین او ابوسعید الشعرانی در سال 307 هجری قمری وارد آن شهر شد. سپس حسین بن علی بن مروزی بدین مقام رسید و بعد محمد بن احمد النسفی، او اولین کسی بود که عقاید اسماعیلیه را بصورت فلسفۀ نو افلاطونی که در آن زمان بین فلاسفۀ اسلامی اشاعه داشت درآورد و افکار او جایگزین عقاید اساطیری اولیۀ اسماعیلیه گردید. هم او بودکه امیر نصر بن احمد را به کیش اسماعیلیه درآورد. ولی در ایام پسرش نوح، بخت اسماعیلیه در ماوراءالنهر برگشت والنسفی و همکاران اصلی او در فاجعۀ سال 332 هجری قمری از بین رفتند. پس از النسفی، ابویعقوب السجزی بریاست دعوت رسید، اگر این نظر که او قبلا داعی ری بوده باشد صحیح تلقی شود، لابد او از آنجا بشرق انتقال یافته و بالاخره به سیستان رفته و در آنجا به دست خلف بن احمد بقتل رسیده است. پس از او مسعود ملقب به دهقان پسر النسفی جانشین وی گردید. اسماعیلیه در تمام ایران با شکست مواجه بودند، تنها سرزمینی که توانستند خود را در آن برای مدتی مستقر سازند و آنرا مرکز خود قرار دهند ایالت سند در شرقی ترین ناحیۀ عالم اسلام بود. در طی قرن چهارم هجری تبلیغات اسماعیلیه رو بزوال میرفت ولی در قرن پنجم بتدریج احیاء شد و پس ازاینکه اشخاصی مانند المؤیدﷲ داعی شیراز و ناصرخسرورا ببار آورده تحت ریاست ابن العطاش و مخصوصاً حسن صباح نیروی مهیبی گردید. (از مقالۀ اولین ظهور اسماعیلیه در ایران بقلم استرن، مجله دانشکدۀ ادبیات تهران، شمارۀ اول سال نهم). در باب باطنیه همچنین رجوع به اسماعیلیه و جهانگشای جوینی در ذکر تقریر مذهب باطنیان ج 3 صص 142 تا 170 و تاریخ الحکماء ص 15 و اخبارالدوله السلجوقیه ص 67- 81- 82- 87- 104- 113- 114 و چهار مقاله ص 111 و غزالی نامه ص 24- 42- 110- 228- 237- 316- 327 و الکامل ابن اثیر ج 10 ص 132- 133- 164- 180- و ج 12 ص 91 و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 ص 33 و تلبیس ابلیس ص 108 شود، سیل بزرگ. (منتهی الارب). توجبۀ بزرگ. (ناظم الاطباء). توجبه. ، باران شدید و سخت
اسماعیلیه. اسماعیلیان. تعلیمیه. سبعیه. هفت امامیان. فاطمیان. باطنیان. حشاشین. ملاحده. فدائیان. فرقه ای از شیعه که سلسلۀ ائمه را به اسماعیل فرزند مهتر امام جعفر صادق ختم کنند و اسماعیل را امام هفتم دانند. تعلیمیان. اصحاب جبال. اصحاب قلاع. فرقه من اهل الاهواء. (تاج العروس) : وقتیکه رای سوختن اصحاب جبال و قلاع از فرقۀ باطنیه مورد تصویب قرار گرفت و سلطان محمد (سلجوقی) از این امر استقبال کرد، معموری درجۀ طالع خود را در درجات نحس دید. (از تتمۀ صوان الحکمه، ص 163). در این ایام (اواخر زمان نظام الملک) اصحاب قلاع به قتل و احراق مبتلا بودند. (همان کتاب ص 213). احراق اصحاب الجبال، در راحهالصدور ص 158 ذکر احراق چند تن از باطنیه آمده است اما از سیاق عبارت آن موضعگمان میشود که این احراق بعد از سنۀ 485 هجری قمری واقع شده بود. (همان کتاب ص 214). گروهی از منتسبان به شیعه، از آن آنانرا باطنیه نامند که هر امر شرعی در اعتقاد ایشان باطنی دارد و ظاهری، مثلا باطن صوم پنهان داشتن مذهب است و باطن حج رسیدن به امام و باطن نماز فرمانبرداری امام و ازینجا است که امام مالک بن انس گفته که توبه فرقۀ باطنیه مقبول نباشد چرا که توبه ایشان را هم باطنی خواهد بود. (منتهی الارب) (آنندراج). فرقه ای که اعتقاد به معنی باطن قرآن دارند و برای هر آیتی تأویلی قائلند، مسلمانان این عنوان را به فرق مختلفی که اغلب جنبۀ سیاسی داشتند داده اند، از آنجمله خرمیان و قرمطیان و اسماعیلیه. (از اعلام المنجد). این اسم را به آن جهت بر این فرقه نهاده بودند که ایشان میگفتند هر چیزی از قرآن و حدیث را ظاهری هست و باطنی، ظاهر بمنزلۀ پوست است و باطن به مثابۀ مغز و این آیه را دلیل سازند که: ’لَه ُ باب باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب’ (قرآن 13/57). و میگفتند که ظاهر قرآن و حدیث در نظر جهال بشکل صوری جلی جلوه میکند، در صورتیکه عقلا آنها را رموز و اشاراتی بحقایق نهانی میدانند و کسی که عقلش از غور در مسائل نهانی و اسرار و بواطن خودداری کند و بظواهر قانع شود در زنجیر تکلیفات شرعی مقید میماند ولی اگر کسی به علم باطن راه یابد تکلیف از او ساقط میگردد و از زحمات آن میرهد، و میگفتند غرض خداوند از این آیه: ’و یضع عنهم اصرهم و الاغلال الَّتی کانت علیهم’ (قرآن 157/7). ایشانند. و بیشتر در عراق ایشان را به این اسم میخوانده اند. (خاندان نوبختی ص 251) در عهد المستظهر باللّه خلیفۀ عباسی کار ملاحده قوت گرفت و قلعه های حصین در خراسان و قومس و عراق و شام و دیلم به دست آوردند و خوف ایشان در دل مردم افتاد و بسیار کس از اکابر در باطن مذهب ایشان گرفتند و مقدم ایشان حسن بن الصباح بود که اصلش ازمرو است، بمصر رفت و از دعاه مغرب آن مذهب بگرفت و خلقی انبوه را استغوا کرد... گویند باطنیان از اتابک سعد شیرازی برنجیدند، باو نوشتند که کشتن تو پیش ما آسانتر است که شربت آب خوردن و اگر باور نداری از رکابدار بپرس... و رکابدار از کودکی باز خدمت اتابک میکرد... و اتابک بر او اعتقاد تمام داشت، از او حال پرسید. گفت راست میگویند و من از آن ایشانم و اگر در باب اتابک حکمی فرمایند نتوانم که بجای نیاورم. اتابک سعد را نزدیک بود زهره آب شود، بباطنیان نامه نوشت و عذرها خواست واموال و هدایا و طرف بسیار بفرستاد... و چون رایات... هلاگوخان به ایران زمین آمد حق تعالی بر دست لشکر او مادۀ شر را منقطع گردانید. (از تجارب السلف ص 288و 289). ابوالمعالی در بیان الادیان آرد: مردی بود اورا بومیمون قدّاح خواندند و دیگر آن را عیسی چهار لختان و دیگر آن را فلان دندانی و هر سه کافر و ملحد بودند و با یکدیگر دوستی داشتند و بوقت طعام و شراب باهم بودندی. بومیمون قداح روزی گفت مرا قهر می آید از دین محمد و لشکر ندارم که با ایشان حرب کنم و نعمت هم ندارم امّا در مکر و حیل چندان دست دارم که اگر کسی مرا معاونت کند من دین محمد را زیر و زبر کنم. عیسی چهار لختان گفت من نعمت بسیار دارم در این صرف کنم و هیچ دریغ ندارم. در این قرار دادند. بومیمون قداح پسری داشت که سخت نیکو روی بود و معروف بجمال چنانکه با آن پسر فساد کردندی. بومیمون قداح دعوی طبیبی و رستگاری (؟) داشتی این پسر خویش را موی نهاد چنانکه علویان را و عیسی چهار لختان مالی بداد تا از جهت این کودک اسباب و سازهای تجمل ساختند و خبر در افکندند که علوی است و ایشان خدمتکاران اواند و او را بتجملی عظیم بمصر آوردند و پیش او ننشستندی و بتعظیم و حرمت با او سخن گفتندی و هر کسی را بدو راه ندادندی تا کار او بالا گرفت. آنگاه این مذهب بیرون آوردند و گفتند شریعت را ظاهریست و باطنی، ظاهر اینست که مسلمانان بدان تعلق کردند و میورزند و هر یک را باطنی است که آن باطن رسول صلواهاﷲ علیه دانست و جز باعلی بکسی نگفت و علی با فرزندان و شیعه و خاصگان خویش گفت و آن که آن باطن را دانست از رنج طاعت و عبادت برآسود. و پیغامبر صلواهاﷲعلیه را ناطق گویند و علی رضی اﷲ عنه را اساس خوانند و میان ایشان مواضعات است و القاب چنانکه عقل را سابق خوانند و اول یعنی آنکه گویند نفس از عقل پدیدار آمد و همه چیزها را در جهان نفس پدیدار آورد و در تفسیر این آیت: والتین و الزیتون و طُور سینین (قرآن 2/95-1) گویند تین عقل است که همه مغز است و نفس زیتون است که همه لطافت است با کثافت آمیخته چنانکه زیتون با دانه، و طور سینین ناطق است یعنی محمدصلواهاﷲ علیه که بظاهر چون کوه درشت بودو باخلق بشمشیر سخن گفت و بباطن در او چیزها بود چون کوه که در او جواهر باشد، و بلدالامین اساس است یعنی علی که تأویل شریعت از او ظاهر شد و مردمان از بلاایمن شدند. و همچنین چهار جوی بهشت را همین تأویل کردند. غرض ایشان همه ابطال شریعت است که لعنتها بر ایشان باد. و گویند پیغامبر علیه السلام پدر مؤمنان است و علی مادر که پیغامبر باعلی از روی علم و معرفت فرازآمد تا از هر دو علم باطن متولد شد و گویند اول چیزی که بوجود آمد عقل بود پس عالم نفس پدید آمد آنگاه این همه مخلوقات بوجود آمدند و آدمی بنفس جزوی زنده است چون بمیرد آن جزو بکل خویش بازرود. اگر کسی پرسد ایشان را که عالم عقل از چه چیز پیدا آمد گویند بامر پدید آمد، چون بپرسی بامر که پدید آمد گویند ماندانیم و هم ما را طاقت آن نیست که حق را وصانع را بتوانیم دریافت کنیم نه گوئیم که هست و نه گوئیم نیست بلکه محققان توحید چنین گویند که اعتماد بر آن است یعنی نیست (کذا) تعالی اﷲ عما یقولون علواً کبیراً. بدین طریق مسلمانان را از دین بیرون بردند بعد ازآنکه سخن همه از آیت و خبر رسول گویند و چون نگاه کنی معجزۀ مه (کذا) را منکرند و گویند آنچه پیغمبررا صلواهاﷲ علیه پیش رفته است از سه چیز بود جد و فتح و خیال. و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل بنزدیک ایشان اینست و گویند پیغامبر صلواهاﷲ علیه این شرایع ازبهر ابلهان و نادانان پیدا آورد تا ایشان را همیشه مشغول و زیر و زبر دارد و بهیچ فضول نپردازند والا ازاین شریعتها هیچ نیست. و هر یکی را از احکام شریعت تأویل نهاده اند و باطنی. چون بتحقیق نگری همه در ابطال شریعت کوشیده اند لعنهم اﷲ، چنانکه گویند در معنی این خبر که پیغامبر صلواهاﷲ علیه گفت: القبرُ رَوضهمِن ریاض الجنهِ او حفرهُ من حُفرالنیران. معنی این گور تن آدمی است که گور شخص اوست و نفس اندروست اگراین کس باطنی باشد و خویشتن را بگزارد احکام شریعت رنجه ندارد تن او روضۀ بهشت باشد پس اگر باطن و تأویل شریعت نداند بطاعت و عبادت رنج کشد تن او از کندۀ دوزخ باشد. و گویند درخت طوبی که گویند درختیست در بهشت هیچ جای نباشد که شاخ آن درخت آنجا نرسد و گویند تأویل این چیز آفتابست که هر روز همه عالم را بگیرد و بهر سرائی جائی نباشد که از او شاخی فرو نیاید، و مانند این تأویلها ساخته اند قرآن و شریعت و نماز و روزه و حج و ایمان را و اگر هر یک را شرح دهیم کتاب دراز گردد اینقدر که یاد کردیم نمودار را بسنده باشد و بنای مذهب ایشان بر هفت گانه است و بهفت پیغامبر مقرند بظاهر، هر چند بباطن همه را منکرند، و امام هفت گویند و آن که هنوز بیرون نیامده است و منتظر است ولی الزمان خوانند و روز عید ماه رمضان از هر سری درمی و دانگی بستانند یعنی هفت دانگ. و ایشان را به هر شهری کسی است که خلق را بدین مذهب دعوت کند، آن کس را صاحب جزیره خوانند و از دست وی به هر شهری داعیان باشند و آن کس را که دین بر او عرضه کنند مُستجیب خوانند. و دو تن بودند معروف در روزگار ما که ایشان بمحل صاحب جزیره رسیده بودند یکی ناصرخسرو که بیمگان مقام داشت و آن خلق را از راه برد و آن طریقت او (از) آنجا برخاست و دیگر حسن صَباح که باصفهان مینشست و از آنجا به ری آمد و متواری گشت و خلقی مردم را از خراسان و عراق بی راه کرد و بدین مذهب خواند و یکی بود بغزنین که او را محمد ادیب خواندندی و داعی مصریان بود و خلقی بیحد را از شهر و روستا بیراه کرده است، و این قدر بدان نبشته آمد تا اگر کسی از این جنس سخن شنود بداند که سخن ایشان است و بدان التفات نکند وزرق ایشان نخرد. (بیان الادیان). استرن، که مطالعاتی در باب اسماعیلیه داشته است مقالتی در مجلۀ دانشکدۀ ادبیات تهران نوشته که قسمتی از آن مقاله نقل میشود و البته با مقایسۀ مطالبی که در این باب، ذیل لغت اسماعیلیه آمده است اطلاعاتی به دست خواهد داد. استرن گوید: در باب ظهور اولین فرقۀ باطنیه در ایران باید گفت که اولین داعی اسماعیلی در نیمۀ قرن سوم به نزدیکیهای ری وارد شد و در سالهای آخر این قرن به نیشابور رسید. و در باب پیدایش باطنیه باید اضافه کرد که در دورۀ حیات امام جعفر صادق (ع) (وفات 148 هجری قمری) دسته هایی بودند که از ادعای پسر او اسماعیل و نوۀ او محمد بن اسماعیل به جانشینی امام پشتیبانی میکردند، مشهورترین این فرق ’خطابیه’ هستند، یعنی پیروان ابوالخطاب که از مریدان امام جعفر صادق بود. فرق دورۀ اول گمنام بودند، در حالیکه فرقۀ اسماعیلیه را جنبشی عظیم بود و مقاصد جامع سیاسی داشت و بین اعتقادات پیروان آن و فرق اولیه وجه اشتراکی نبود مگر در اهمیت خاصی که هر دو گروه برای اسماعیل بن جعفر الصادق و خاندان او قائل بودند. در سال 260 هجری قمری ناگهان داعیان در بلاد مختلف اسلامی پدید آمده و آراء انقلابی خود را ترویج کردند. در سال 261 هجری قمری در جنوب عراق مرکزی برای اسماعیلیه تأسیس یافت که رؤسای محلی آن ’حمدان قرمط’ و ’عبدان’ بودند، پس از اندک مدتی اسماعیلیه در بحرین تحت صدارت ’ابوسعید الجنابی’ و در یمن بریاست ’منصور الیمن’ و ’علی بن الفضل’ مستقر شدند. داعی مشهور ’ابو عبداﷲ الشیعی’ که فاطمیان خلافت خود را مدیون او هستند در سال 280 هجری قمری ازیمن به افریقای شمالی آمد. دشمنان فاطمیان منکر این بودند که سلسلۀ فاطمی از محمد بن اسماعیل سرچشمه گرفته است و تأسیس این فرقه را به عبداﷲ بن میمون القداح که در پایان قرن سوم میزیست نسبت میدادند و ادعای آنانرا به تعلق به خاندان حضرت علی (ع) باطل میدانستند. درباره آراء اسماعیلیۀ اولیه شهادت کتاب ’فرق الشیعه’ را (که قبلا به نوبختی نسبت داده شده بود و اکنون معلوم شده است که از عبداﷲ الاشعری القمی است) در دست داریم که متعلق به دورۀ قدیم یعنی قبل از تحولات سیاسی این فرقه است. بنابر قول آن مؤلف اسماعیلیه به هفت پیامبر شارع معتقد بودند که عبارتند از: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد، علی و محمد بن اسماعیل که وفات نیافته و در انتظار رجعت او بعنوان مهدی یاقائم هستند. گروه وابستۀ دیگری نیز وجود داشت که به اینکه سلسلۀ امامان از اولاد محمد بن اسماعیل بودندمعترف بود، لکن مؤلف فرق الشیعه که از آن نامبرده است آن را از قرامطه ممتاز دانسته و تأکید کرده است که قرامطه (که در اصل نام شعبه عراقی این نهضت بود ولی در بسیاری از مواقع به شعب دیگر نیز اطلاق شده است) معتقد بوجود امامانی بعد از محمد بن اسماعیل نبودند و فقط هفت امام را یعنی علی و حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفر و محمد بن جعفر را میشناختند. از چند نفر از مؤلفین مانند ابن الندیم صاحب الفهرست و عبدالقاهر بغدادی صاحب الفرق بین الفرق و نظام الملک مؤلف سیاستنامه و رشیدالدین در جامع التواریخ و المقریزی میتوان اطلاعی در این باب به دست آورد.اولین داعی ایالت جبال ’خلف’ نام داشت و شغل او حلاجی بود، تاریخ فعالیت او به دست نیامده ولی از آنجا که پنجمین داعی ’ابوحاتم الرازی’ در حدود سال 300 هجری قمری شروع به انجام وظیفه نمود، خلف لابد فعالیت خود را مدت مدیدی قبل از آن یعنی در حدود اواسط قرن سوم شروع کرد. بنا بقول نظام الملک او به حوالی ری آمد وقریۀ ’کلین’ واقع در پشاپویه را موطن خود قرار داد. دعوت خلف درباره ظهور قریب الوقوع قائم بود و گویایک ده متروک را مرکز اجتماع خود قرار داده بود و هنگامیکه کدخدای دهکده آوازۀ او را شنید، خلف تصمیم گرفت بسوی شهر مجاور ری بگریزد و در همان شهر وفات یافت. برای مدت طویلی خلف به عنوان مؤسس نهضت اسماعیلیه در آن ایالت مشهور بود و آن فرقه را در ری ’خلفیه’ مینامیدند. پس از خلف پسر او جانشین وی گردید و مهمترین مرید او ’غیاث’ از قریۀ کلین بود. الزعفرانی که رئیس فرقۀ متکلمین زعفرانیه (شعبه ای از مکتب النجار) در شهر ری بود مردم شهر را علیه اسماعیلیه برانگیخت و آنانرا متفرق کرد. غیاث به خراسان فرار کرد. لکن بعداً به ری بازگشت و ابوحاتم را که اول از ناحیۀ پشاپویه بود به معاونت برگزید. در اثر آزار مخالفین، غیاث مجدداً ری را ترک گفت و کس ندانست به کجا رفته است. ابوحاتم رازی از بزرگترین شخصیت های این فرقه است، او مریدان خود را در طبقۀ حاکم میجست و کسانی مانند احمد بن علی را که از 307 تا 311 هجری قمری فرماندار ری بود به کیش خود در آورد. ابوحاتم در حدود 322 هجری قمری درگذشت. پس از وفات ابوحاتم ریاست نصیب دونفر شد، یکی ’عبدالملک الکوکبی’، دیگر ’اسحاق’ که در ری میزیست. بنا بقول رشیدالدین، عبدالملک ساکن قلعۀ ’گردکوه’ بود، اما اسحاق داعی ری، ممکن است همان ابو یعقوب السجزی باشد که بعداً بعنوان یکی از رؤسای معتبر اسماعیلیه در شرق ایران با او مواجه میشویم.در پایان قرن سوم، عقیدۀ این نهضت در بارۀ امامت کاملا تغییر یافت. دیگر گفته نمیشد که محمد بن اسماعیل قائم است، بلکه او یکی از امامان محسوب میشد و بعد از او امامان دیگری نیز بودند مانند فاطمیان که در افریقای شمالی استقرار یافتند و قائم زمان بعنوان آخرین امام این سلسله شمرده میشد. لکن تمام اسماعیلیه این نظر جدید را نپذیرفتند و اعتقاد خود را به قائم غایب حفظ کردند. بنابه شواهد موجود سلسلۀ مسافری وابسته باین دسته بودند. محمد بن مسافر حاکم تارم و فرمانروای قلعۀ شمیران در آغاز قرن چهارم، دو پسر داشت،المرزبان که آذربایجان را فتح کرد و ’وهسودان’، که هر دو اسماعیلی بودند. ابن مسکویه گوید که المرزبان و وزیرش ’علی بن جعفر’ اسماعیلی بودند. صدق این امر در مورد برادر او وهسودان نیز طبق سکه ای که در سال 544 هجری قمری در جلال آباد ضرب شده ثابت میشود، در این سکه بعد از ذکر شهادتین اضافه شده است: علی خلیفهاﷲ، واین نکته بکلی مربوط به تشیع است. در مورد خراسان بنظر میرسد که اولین داعی آنجا ابو عبداﷲ الخادم در سالهای آخر قرن سوم در نیشابور ظهور کرده باشد و جانشین او ابوسعید الشعرانی در سال 307 هجری قمری وارد آن شهر شد. سپس حسین بن علی بن مروزی بدین مقام رسید و بعد محمد بن احمد النسفی، او اولین کسی بود که عقاید اسماعیلیه را بصورت فلسفۀ نو افلاطونی که در آن زمان بین فلاسفۀ اسلامی اشاعه داشت درآورد و افکار او جایگزین عقاید اساطیری اولیۀ اسماعیلیه گردید. هم او بودکه امیر نصر بن احمد را به کیش اسماعیلیه درآورد. ولی در ایام پسرش نوح، بخت اسماعیلیه در ماوراءالنهر برگشت والنسفی و همکاران اصلی او در فاجعۀ سال 332 هجری قمری از بین رفتند. پس از النسفی، ابویعقوب السجزی بریاست دعوت رسید، اگر این نظر که او قبلا داعی ری بوده باشد صحیح تلقی شود، لابد او از آنجا بشرق انتقال یافته و بالاخره به سیستان رفته و در آنجا به دست خلف بن احمد بقتل رسیده است. پس از او مسعود ملقب به دهقان پسر النسفی جانشین وی گردید. اسماعیلیه در تمام ایران با شکست مواجه بودند، تنها سرزمینی که توانستند خود را در آن برای مدتی مستقر سازند و آنرا مرکز خود قرار دهند ایالت سند در شرقی ترین ناحیۀ عالم اسلام بود. در طی قرن چهارم هجری تبلیغات اسماعیلیه رو بزوال میرفت ولی در قرن پنجم بتدریج احیاء شد و پس ازاینکه اشخاصی مانند المؤیدﷲ داعی شیراز و ناصرخسرورا ببار آورده تحت ریاست ابن العطاش و مخصوصاً حسن صباح نیروی مهیبی گردید. (از مقالۀ اولین ظهور اسماعیلیه در ایران بقلم استرن، مجله دانشکدۀ ادبیات تهران، شمارۀ اول سال نهم). در باب باطنیه همچنین رجوع به اسماعیلیه و جهانگشای جوینی در ذکر تقریر مذهب باطنیان ج 3 صص 142 تا 170 و تاریخ الحکماء ص 15 و اخبارالدوله السلجوقیه ص 67- 81- 82- 87- 104- 113- 114 و چهار مقاله ص 111 و غزالی نامه ص 24- 42- 110- 228- 237- 316- 327 و الکامل ابن اثیر ج 10 ص 132- 133- 164- 180- و ج 12 ص 91 و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 ص 33 و تلبیس ابلیس ص 108 شود، سیل بزرگ. (منتهی الارب). توجبۀ بزرگ. (ناظم الاطباء). توجبه. ، باران شدید و سخت
باطری یا قوه منبعی است از الکتریسیته ساکن که برای به کارگیری دستگاه های الکتریکی یا در اتومبیل مصرف می کنیم. همان طور که از نامش برمی آید قوه است و در خواب نیز نیاز شما به نیرویی خارج از وجود خودتان به شکل قوه شکل می گیرد. اگر ببینید باطری یا قوه ای از دیگری گرفتید خواب شما می گوید به کمک دیگران نیازمندید اما به روی خود نمی آورید و غرورتان اجازه ابراز این احتیاج به کمک را نمی دهد. چنانچه ببینید که کسی از شما باطری گرفت، یک آدم مجهول به کمک شما نیازمند خواهد شد که معلوم نیست بتوانید برای او مفید واقع شوید زیرا همیشه تصور ما در مورد خودمان مثبت است. اگر دیدید که باطری اتومبیل شما سوراخ شده یا برق نمی دهد گویای ضعف نیروی شماست و اگر باطری را ترمیم کردید به جبران ضعف خود توفیق خواهید یافت. به هر حال باطری و قوه نماینده قدرت های خارج از وجود و شخصیت ما هستند و اندازه آن ها به اندازه باطری و قوه ای که در خواب می بینید بستگی دارد. قوه و باطری کوچک کمک مختصر است و باطری بزرگ یاری موثر و عظیم.
باطری یا قوه منبعی است از الکتریسیته ساکن که برای به کارگیری دستگاه های الکتریکی یا در اتومبیل مصرف می کنیم. همان طور که از نامش برمی آید قوه است و در خواب نیز نیاز شما به نیرویی خارج از وجود خودتان به شکل قوه شکل می گیرد. اگر ببینید باطری یا قوه ای از دیگری گرفتید خواب شما می گوید به کمک دیگران نیازمندید اما به روی خود نمی آورید و غرورتان اجازه ابراز این احتیاج به کمک را نمی دهد. چنانچه ببینید که کسی از شما باطری گرفت، یک آدم مجهول به کمک شما نیازمند خواهد شد که معلوم نیست بتوانید برای او مفید واقع شوید زیرا همیشه تصور ما در مورد خودمان مثبت است. اگر دیدید که باطری اتومبیل شما سوراخ شده یا برق نمی دهد گویای ضعف نیروی شماست و اگر باطری را ترمیم کردید به جبران ضعف خود توفیق خواهید یافت. به هر حال باطری و قوه نماینده قدرت های خارج از وجود و شخصیت ما هستند و اندازه آن ها به اندازه باطری و قوه ای که در خواب می بینید بستگی دارد. قوه و باطری کوچک کمک مختصر است و باطری بزرگ یاری موثر و عظیم.