- باشوان (پسرانه)
- نام کوهی در بانه، آشیانه (نگارش کردی: باشوان)
معنی باشوان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آرشیویست
شکوفه ها
تازی لبان جاوی از گیاهان) انگبند گیاه حسن لبه حصی لبان لبان جاوی، صمغ خوشبویی که از بنژوان بدست آید و در طب بکار رود
رشد و نمو کردن چادری که درون آن از گاز پر سازند و به هوا رها کنند
ترکی غاژک دارغاژ مرغ آتش (گویش گیلکی) از پرندگان
ایستادن
چادری که زنان بر سر اندازند روسری زنان چارقب
فالیز خربزه
ترکی باشه نام جایی است ترکی کفش، دم پایی
معکوس، مقلوب، واژگون
محلی بزرگ که عده ای برای ورزش یا بازی و یا دید و بازدید جمع شوند
میوه ای که از درخت بر آید بی آنکه گل کند و بهار دهد
فرهیخته
خوارزمی (گمان می رود همان پاسبان پارسی باشد) دستیار، باژ گیر، پاسبان
کهنه، قدیم، دیرینه، کهن، زمان گذشته، ضد نو
ماء مور وصول باج خراج ستان محصل مالیات
رحم کردن شفقت کردن، بخشیدن
نحافظ باغچه نگاهبان باغ کوچک
کسی که نگاهدارنده باغ باشد
نگاهدارنده حافظ نگهبان، خزانه دار، کسی که نامه ها و سندهای اداری را در محلی ضبط کند ضباط
توقف، درنگ
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مکان روباز، مکانی نزدیک سلیمانیه محل یکی از جنگهای شیخ محمود حفید با انگلستان (نگارش کردی:بازیان)