- بازگون
- وارونه، واژگونه، برگشته
معنی بازگون - جستجوی لغت در جدول جو
- بازگون
- باژگون، واژگون، سرنگون، وارون
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معکوس، مقلوب، واژگون
مقلوب، واژگونه، وارونه
واژگون، سرنگون، وارون، برای مثال مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر / که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است (حافظ - ۱۰۰ حاشیه)
((ژِ))
فرهنگ فارسی معین
سرنگون، وارون. باژگونه و بازگونه و واژگونه و واژگون و باشگون و باشگونه نیز گفته می شود
باژگون، برای مثال خاک پایت را زحل از دیده بر سر می نهد / آری آری هست دایم کار هندو باشگون (رکن الدین بکرانی - لغتنامه - باشگون)
تکرار سخنی
تکرار سخن، بازگفتن، بازگوینده
بازگو کردن: سخنی را تکرار کردن، سخن گفته را دوباره گفتن
بازگو کردن: سخنی را تکرار کردن، سخن گفته را دوباره گفتن
منحوس، نحس
آرشیویست
مراجعت، مراجعه، مرجوع، توبه، رجعت، عطف
معکوس، برعکس، ساقط
سرنگون وارون
سرنگون وارون
مشغول به بازی، بازی کننده، کسی که پیوسته بفکر بازی است
نگاهدارنده حافظ نگهبان، خزانه دار، کسی که نامه ها و سندهای اداری را در محلی ضبط کند ضباط
توقف، درنگ
تکرار سخنی اعاده مطلبی
مراجعت، رجعت، ارتجاع
گشایش یافتن، مفتوح شدن
راندن، دور کردن
سوداگر، تاجر
وارسی کننده، کنترل کننده
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مکان روباز، مکانی نزدیک سلیمانیه محل یکی از جنگهای شیخ محمود حفید با انگلستان (نگارش کردی:بازیان)
واگویش
رژیم، نظام
سرنگون وارون
پارگین
خرخیار
حافظ و حفظ کننده، خزینه دار، پاسبان گنجینه