جدول جو
جدول جو

معنی بازنشانده - جستجوی لغت در جدول جو

بازنشانده
(نِ دَ / دِ)
نشانده.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز نشاندن
تصویر باز نشاندن
نشاندن، وادار به نشستن کردن
فرو نشاندن، خاموش کردن فتنه یا آتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
به جا مانده مثلاً آثار بازمانده از دورۀ هخامنشیان، آنکه پس از مرگ کسی باقی می ماند، خویشاوندان فرد درگذشته، عقب افتاده، کنایه از بی نصیب، محروم
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رَ حَ)
نشاندن. جلوس دادن.
- باز جای نشاندن، بجای اول نشاندن. بحال اول باز گرداندن: و ملک الروم را بگرفت پس آزاد کرد و بازجای نشاند. (فارسنامه ابن البلخی ص 94).
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
وارث. باقی ماندۀ پس از مرگ کسی. (ناظم الاطباء). خلف. ج، بازماندگان، اخلاف. اولاد. ورثه: یا ملک من شوددر بازماندۀ عمرم... از ملک من بیرون است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318). من از عمر نصیب برداشتم بازماندگان مرا نیکو دار تا من جان فدا کنم و این کار برآورم. (مجمل التواریخ و القصص). نعمت حق سبحانه و بحمده در بازماندۀ امیرماضی سایغ و ضافیه للناس است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 460).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بازنشاندن
تصویر بازنشاندن
فتنه را خاموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
عقب مانده، عقب افتاده، از کار مانده، خسته، بجا مانده، پس مانده، خویشاوند کسی که پس از مرگ وی از و میراث برد، جمع بازماندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازخوانده
تصویر بازخوانده
((خا دِ))
منسوب، نسبت داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
((دِ))
عقب مانده، وارث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
باقی مانده، باقی
فرهنگ واژه فارسی سره
به جامانده، بقیه، پس مانده، مانده، دنبال مانده، عقب مانده، واپس مانده، به هدف نرسیده، خسته، درمانده، کوفته، وارث، خلف، خویش، قوم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
النّاجي
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
Survivor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
survivant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
Überlebender
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
שָׂרִיד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
زندہ بچ جانے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
জীবিত ব্যক্তি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
manusura
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
hayatta kalan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
생존자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
生存者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
जीवित व्यक्ति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
виживший
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
penyintas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
ผู้รอดชีวิต
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
overlevende
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
sobreviviente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
выживший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
sobrevivente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
幸存者
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
ocalały
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
sopravvissuto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی