- بازنده
بازی کننده، مقابل برنده، کسی که در مسابقه، قمار و مانند آن شکست بخورد
معنی بازنده - جستجوی لغت در جدول جو
- بازنده (زَ دَ / دِ)
بازی کننده. (ناظم الاطباء) (آنندراج). مقامر. (منتهی الارب) ، عارض. دادخواه. (ناظم الاطباء). هر دو معنی مجازی است
- بازنده
بازی کننده، مقابل برنده
- بازنده ((زَ دِ))
دارای باخت، شکست خورده، ناموفق، ناکام
- بازنده
شکست خورده، مغلوب
متضاد: برنده
متضاد: برنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که چیزی می سازد و درست می کند، پرفایده، در موسیقی نوازنده، ساز زننده،
کسی چیزی را می بافد، باف کار، بافت کار، پای باف، حائک، نسّاج، جولاه، جولاهه، تننده
کنایه از کسی که سخنان یا اشعار سست و بی معنی می گوید
کنایه از کسی که سخنان یا اشعار سست و بی معنی می گوید
آنکه ناز و امتناع کندظنکه استغنا نماید، فخرکننده مباهی. یاسرو نازنده. سرو بالنده سرو ناز، قامت راست: همان سرونازنده شد چون کمان ندارم گمان گر سرآید زمان، معشوق راست بالا: سرو نازنده پیش چشمه آب بهتر از راستی ندید جواب. (نظامی لغ)
آنکه چیزی میسازد صانع عامل، آماده کننده تهیه کننده، بنا بانی عمارت کننده، پدید آورنده امری تازه اختراع کننده مخترع مبدع موجد، جاعل، سازگار سازوار، نوازش کننده دلگرم کننده، بخشنده، علاج کننده موثر مفید (دارو)، ساز زننده نوازنده، کسی که آهنگ موسیقی سازد مصنف موسیقی
اسم برازنده، شایسته لایق زیبنده: شغل برازنده، متناسب شکیل: اندام برازنده
پنبه حلاجی کرده که برای رشتن گلوله کرده باشند پنبه زده شده غند غنده
