جدول جو
جدول جو

معنی بازدانه - جستجوی لغت در جدول جو

بازدانه
(نَ / نِ)
گیاهی که تخمک و دانۀ آن برهنه است. رجوع به بازدانگان شود، شاماخچه، سینه بند طفلان. (سروری) (آنندراج) (انجمن آرا) (شعوری) :
در کام ما حلاوت شهد شهادت است
ای بی شریک، شهد شهادت مکن شرنگ
در عمر خویش بر تو نیاورده ایم شک
در مهد بسته اند بدین گونه بازرنگ.
سوزنی (از شعوری) (از فرهنگ ضیاء).
، قنداغ کودک، کمربند. (ناظم الاطباء) ، تنگ. ریسمانی که بدان بار و پالان را محکم می بندند، باهوش. زیرک. ذهین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازدانه
تصویر نازدانه
(دخترانه)
فرزند محبوب پدر و مادر، دردانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
منع، ممانعت، جلوگیری، توقیف، در علم حقوق حبس، زندانی، برای مثال چند گه بازداشت بودم من / در یکی خانه عاجز و مضطر (مسعودسعد - ۱۷۷)
بازداشت کردن: زندانی کردن، کسی را به زندان انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالکانه
تصویر بالکانه
پنجره، دریچه، پنجره ای که از میله های فلزی ساخته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
به جا مانده مثلاً آثار بازمانده از دورۀ هخامنشیان، آنکه پس از مرگ کسی باقی می ماند، خویشاوندان فرد درگذشته، عقب افتاده، کنایه از بی نصیب، محروم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارخانه
تصویر بارخانه
خیمه، چادر و لوازمی که در سفر با خود می برند، انبار و جای نگهداری کالاها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازدارنده
تصویر بازدارنده
آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازدادن
تصویر بازدادن
واپس دادن. پس دادن، بازگرداندن، دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاودانه
تصویر جاودانه
پاینده، پایدار، همیشگی، برای مثال اگر مرد رنجی اگر مرد گنج / نه گنجت بود جاودانه نه رنج (فردوسی - ۸/۳۹۶ حاشیه)، تا همیشه، برای مثال اگر غم را چو آتش دود بودی / جهان تاریک بودی جاودانه (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادخانه
تصویر بادخانه
محل رهگذر باد، بادخون، بادخن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
معروف و به ترکی قوشخانه گویند. (آنندراج). جائی که در آن باز شکاری امرا را پرورش میدادند:
تو ز آشیانۀ باز سپید خاسته ای
زبازخانه نپرد بهیچ حالی بوم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد که در شش هزارگزی جنوب خاوری بجنورد و هشت هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی بجنورد به اسفراین و در جلگه واقع است. هوایش معتدل با 305 تن سکنه، آبش از رودخانه، محصولش غلات، بنشن و میوه جات و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
بچۀ محبوب پدر و مادر. دردانه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
توقیف، حبس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادگانه
تصویر بادگانه
دریچه مشبکی که توسط آن از درون اطاق بیرون را توان دید و بعکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازدانه
تصویر نازدانه
کودک محبوب پدر و مادردردانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازیانه
تصویر تازیانه
آنچه بدان اسب را زنند، شلاق و قمچی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبازخانه
تصویر خبازخانه
نانوا خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاودانه
تصویر جاودانه
همیشه، دائم، ابدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاهدانه
تصویر زاهدانه
مانند زاهدان همچون پارسایان، منسوب به زاهد
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است (بعض گونه هایش پایا میباشد) و در سراسر نواحی بحرالروم و حبشه و ایران میروید. ارتفاع آن بین 1 تا 5، 1 است. برگهای متناوب و دارای بریدگی بسیار و دمبرگش شامل غلافی است که ساقه را فرا میگیرد. برگش معطر و طمعش مطبوع و کمی شیرین است رازیانج شمار شمره سونف باریان بسباس. یا رازیانه آبی کاکله. یا رازیانه دریایی کاکله. یا رازیانه رومی انیسون. یا رازیانه کاذب شوید شبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارخانه
تصویر بارخانه
خانه بار، انبار، تجارتخانه
فرهنگ لغت هوشیار
دانه به که میوه ولایتی است و گویند که برای سرفه حاد و تب، مفید می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازنامه
تصویر بازنامه
اسباب تجمل، تفاخر، منت، عفونامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالکانه
تصویر بالکانه
پنجره ای که از میله های فلزی سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلا دانه
تصویر بلا دانه
بنگرید به بلادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
توقیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تازیانه
تصویر تازیانه
شلاق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازمانده
تصویر بازمانده
باقی مانده، باقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازیابه
تصویر بازیابه
مرجع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باستانه
تصویر باستانه
عتیقه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخردانه
تصویر بخردانه
معقول، منطقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازدارنده
تصویر بازدارنده
مانع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
ممانعت، منع، نهی، ابتار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازداشته
تصویر بازداشته
ممنوع
فرهنگ واژه فارسی سره