جدول جو
جدول جو

معنی بازارچه - جستجوی لغت در جدول جو

بازارچه
بازار کوچک
تصویری از بازارچه
تصویر بازارچه
فرهنگ لغت هوشیار
بازارچه
بازار کوچک، بازار کوتاه
تصویری از بازارچه
تصویر بازارچه
فرهنگ فارسی عمید
بازارچه
((چِ))
بازار کوچک
تصویری از بازارچه
تصویر بازارچه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی بادام وحشی که در دامنه های اطراف جاده تهران بکرج در ورد آورد و دره وردی وجود دارد بادامک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازارگاه
تصویر بازارگاه
محل بازار و خرید و فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاتارچه
تصویر تاتارچه
تتارچه، نوعی تیر که پیکان مخصوصی داشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادامچه
تصویر بادامچه
بادامک، نوعی بادام وحشی با میوه های کوچک تر از بادام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازیچه
تصویر بازیچه
بازی خرد، آلت بازی، آنچه بدان بازی کنند، اسباب بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازپره
تصویر بازپره
شب پره، پروانه
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به بازار مردم بازار اهل بازار سوقه، مبتذل اثری که در آن رعایت اصول نشده و خالی از حس و حساب باشد اثری که فقط بمنظور انتفاع ساخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازیچه
تصویر بازیچه
هرچه با آن بازی کنند، اسباب بازی کودکان، غیر جدی، مزاح، شوخی، برای مثال نگویند از سر بازیچه حرفی / کزآن پندی نگیرد صاحب هوش (سعدی - ۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازاری
تصویر بازاری
اهل بازار، کاسب، مبتذل، اثری که در آن دقائق و احساسات هنری وجود نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازیچه
تصویر بازیچه
((چِ))
آنچه با آن بازی می کنند، اسباب بازی، مسخره، ملعبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازاری
تصویر بازاری
از مردم بازار، تاجر،
کنایه از متداول در بازار یا در بین تودۀ مردم مثلاً لهجۀ بازاری،
کنایه از بی کیفیت، کنایه از بدون ارزش هنری، مبتذل مثلاً رمان بازاری،
کنایه از بی ادب، بی ظرافت، کنایه از در معرض دید همه،
مانند افراد بازاری، مقتصدانه مثلاً چقد بازاری فکر می کرد
فرهنگ فارسی عمید
لنگ چادر بر گرفته از پارسی ازار ایزار ایزاره هزاره آن قسمتد از دیوار اطاق و یا ایوان که از کف طاقچه تا روی زمین بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازار
تصویر بازار
محل خرید و فروش کالا، و اجتماع خریداران و فروشندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازار
تصویر بازار
جای داد و ستد و خرید و فروش کالا، محل اجتماع و داد و ستد فروشندگان و خریداران، کوچۀ سرپوشیده که دارای چندین مغازه یا فروشگاه باشد
بازار مشترک: در علم اقتصاد جامعۀ اقتصادی به وجودآمده به وسیلۀ چند کشور به منظور تقلیل تعرفۀ گمرکی، اتخاذ سیاست مشترک در امور حمل و نقل و تقویت مؤسسات اقتصادی
بازار مکاره: بازاری که سالی یک بار برای مدت چند روز در محلی تشکیل می شود و از شهرهای مختلف یا از کشورهای دیگر اجناسی برای نمایش یا خرید و فروش به آنجا می آورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازاچ
تصویر بازاچ
پازاچ، زنی که به زائو کمک می کند و بچۀ او را می گیرد، ماما، قابله، پیش نشین، دایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازاره
تصویر ازاره
((اِ رِ))
آن قسمت از دیوار اطاق یا ایوان که از کف طاقچه تا روی زمین باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازار
تصویر بازار
محل خرید و فروش کالا، نیرنگ، فریب، پیشامد، ماجرا، بهانه، بیهودگی، مجازاً ارزش و اعتبار
بازار شام: کنایه از شلوغی و ازدحام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازاره
تصویر ازاره
پایین دیوار که از قسمت های دیگر متمایز است و آن را با سنگ، آجر، کاشی یا موزاییک نماسازی می کنند
فرهنگ فارسی عمید