جنسی که آنرا مکرر در بازار برده باشند و هنوز خریده نشده باشد. (آنندراج) (فرهنگ ضیاء). متاعی که لایق فروختن نباشد. (ناظم الاطباء) ، بمجاز مطلبی در میان نهادن. طرح کردن موضوع یا امری برای بحث در آن: امیر گفت: خواجه خلیفۀ ماست و معتمدتر همه خدمتکاران و ناچار در چنین کارها سخن با وی باید گفت تا وی آنچه داند بازگوید و ما میشنویم و آنگاه با خویشتن بازاندازیم و آنچه از رای واجب کند میفرمائیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 222) ، حوالت کردن، هزینه کردن. از دست دادن. دوباره بخشیدن. پراکنده ساختن: آسیاوار گرد خود می تاخت هرچه اندوخت بازمی انداخت. نظامی (شرفنامه ص 121). و رجوع به بازافکندن شود