جدول جو
جدول جو

معنی بارجه - جستجوی لغت در جدول جو

بارجه
مرد بسیار شر
تصویری از بارجه
تصویر بارجه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالجه
تصویر بالجه
ترکی بار بر (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائجه
تصویر بائجه
مصیبت، سختی
فرهنگ لغت هوشیار
بهره مالکانه حق الارض، قسمتی که از حاصل و غیره عاید شود. توضیح این کلمه بصورت (بهرچه) تحریف شده
فرهنگ لغت هوشیار
صمغی است که از گونه های مختلف بارزد بدست می آید و آن بسبب گزش اندامهای گیاهی بوسیله حشرات یا ایجاد شکاف در ساقه گیاهان مذکور حاصل میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارگه
تصویر بارگه
دربار، قصر شاهان، بارگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارقه
تصویر بارقه
روشنی و درخشنگدی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث بارد سرد و خنک: امراض بارده اوجاع بارده. میوه دهنده ثمر دهنده (درخت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارحه
تصویر بارحه
دوش دیشب دوش شب گذشته. یا بارحه اولی. پرندوش پریشب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارجا
تصویر بارجا
بارگاه
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست کوچک از تیره سبکبالان از گروه دندانی منقاران قدش کمی از گنجشک بزرگتر ولی از قمری کوچکتر است. رنگ پرهای بدنش برنزی مایل به زرد میباشد. پرنده ایست حشره خوار و اجتماعی و چون آفت ملخ است برای زراعت مفید میباشد. در حدود 6 گونه از آن شناخته شده و در ایران فراوانست. یا سار سیاه گونه ای سار که در نواحی گردن و سرو کناره بالها و در انتهای دم دارای پرهای تیره و بقیه پرهایش قرمز رنگ است و جثه اش هم از سار معمولی کمی بزررگتر است و در دفع ملخ بسیار مفید است. در نواحی آسیای صغیر و آسیای مرکزی و ایران میزید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارجه
تصویر خارجه
ملک غیر از وطن برای شخص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارجه
تصویر شارجه
بندریست در یکی از شیخ نشینهای خلیج فارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارده
تصویر بارده
بار دهنده، میوه دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باراه
تصویر باراه
کسی که به راه راست می رود، باانصاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارجه
تصویر خارجه
خارج، مقابل داخله، بیرون از مملکت، تهیه شده در کشورهای خارجی مثلاً چای خارجه، خارجی، اجنبی، بیگانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارده
تصویر بارده
مؤنث واژۀ بارد، سرد، خنک، بی مزه، خنک، آنکه معاشرت با او خوشایند نیست، بی ذوق، در طب قدیم مزاج سرد، سرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهرجه
تصویر بهرجه
بهره ای که از حاصل زراعت عاید مالک یا زارع می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارقه
تصویر بارقه
روشنایی، پرتو مثلاً بارقه ای از ایمان در او وجود دارد، برق زننده،، درخشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارجا
تصویر بارجا
بارگاه، کاخ و دربار پادشاه، خیمۀ پادشاهی، جای رخصت و اجازه، جایی که پادشاهان مردم را بار بدهند و به حضور بپذیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارحه
تصویر بارحه
((رِ حِ))
دوش، شب گذشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارقه
تصویر بارقه
((ر ِ ق ِ))
برق زننده، درخشنده، ابر با برق و درخشنده
فرهنگ فارسی معین
((رِ جِ))
مؤنث خارج. (در زبان فارسی به همین صورت پذیرفته شده صرف نظر از تأنیث آن)، خارج از مملکت، بیگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باریجه
تصویر باریجه
صمغ دارویی، زرد رنگ و تلخ مزۀ درختی از خانوادۀ چتریان که برگ های پهن و گل های زرد دارد، گالبانوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باره
تصویر باره
موضوع، مورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باجه
تصویر باجه
گیشه
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی تمشک، در صفحات شمالی خراسان (مرز روسیه) بدرخت ارس اطق میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باره
تصویر باره
قاعده و قانون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باجه
تصویر باجه
دریچه، روزنه بزرگ، بادگیر روزن، پیش در، گیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باره
تصویر باره
دوستدار، پسوند متصل به واژه به معنای بسیار علاقه مند مانند روسپی باره، زن باره، شاعرباره، عشق باره، غلام باره، گاوباره، برای مثال دلی که عشق نورزید سنگ خاره بود / چه دولتی بود آن دل که عشق باره بود (شرف الدین شفروه- مجمع الفرس - باره)، من گر نه همچو ذره هواباره بودمی / گرد جهان چرا شده آواره بودمی (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - باره)
دفعه، پسوند متصل به واژه به معنای مرتبه، برای مثال یک باره، دوباره، دگرباره، زآن شیفتۀ سیه ستاره / من شیفته تر هزارباره (نظامی۳ - ۴۶۶)
موضوع، مورد، برای مثال دربارۀ، چنین گفت کز مرگ خود چاره نیست / مرا بر دل اندیشه زاین باره نیست (فردوسی - ۶/۱۱۹)
قلعه، دیواری که بر دور شهرها و قلعه ها بنا می کردند، برای مثال سنگ بر بارۀ حصار مزن / که بود کز حصار سنگ آید (سعدی - ۱۲۳)
اسب، بارگی، برای مثال بگفت و به گرز گران دست برد / عنان بارۀ تیزتگ را سپرد (فردوسی - ۱/۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باجه
تصویر باجه
گیشه، جایگاه مخصوص فروش بلیت یا گرفتن و دادن پول در سینما، بانک و مانند آن ها، دریچه، روزنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارج
تصویر بارج
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سکنگور، سگنگور، سگ انگور، روپاس، پارج، اورنج، اولنج، عنب الثعلب، لما، ثلثان، تاجریزی پیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باجه
تصویر باجه
دریچه، روزنه بزرگ، گیشه، جایگاه مخصوص فروش بلیط، و یا دادن پول در بانک و پاکت های سفارشی در پست خانه و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باره
تصویر باره
دفعه، مرتبه، تحفه، ارمغان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باره
تصویر باره
((رِ))
دیوار قلعه، حصار، بارگی، اسب
فرهنگ فارسی معین