جدول جو
جدول جو

معنی بارانداز - جستجوی لغت در جدول جو

بارانداز
جای بار انداختن، قسمتی از ساحل یا بندرگاه که در آنجا کشتی ها بارهای خود را خالی می کنند، بارافکن، جایی که کاروان فرود بیاید
تصویری از بارانداز
تصویر بارانداز
فرهنگ فارسی عمید
بارانداز
(اَ)
قسمتی از ساحل و یا بندرگاه و یا منزلی از راه که چارواداران یا کشتی ها و یا دیگر وسایل حمل و نقل مال التجاره و بار خود از ستور فروگیرند. قدسی گوید:
از خس و خار درین دشت صدا می آید
که درین منزل پرخوف مکن بارانداز.
(از آنندراج).
رجوع به بارافکن شود.
لغت نامه دهخدا
بارانداز
بخشی از ساحل یا بندرگاه که کشتی ها بار خود را آنجا بر زمین گذارند، جایی که کاروان فرود می آید
فرهنگ فارسی معین
بارانداز
اسکله
تصویری از بارانداز
تصویر بارانداز
فرهنگ واژه فارسی سره
بارانداز
اسکله، بندر، بندرگاه، لنگرگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بارانداز
بارانداز محوطه ای است از بندر که آنجا بارها را از کشتی به خشکی می آورند و از همان نقطه بار کامیون ها یا قطار و راه آهن می کنند و به نقاط دیگر می فرستند. در واقع بارانداز همان بندر است و دیدن بارانداز در خواب دو حالت دارد که باید بیننده خواب دقت نموده و مشخص کند. یک وقت پیاده شده اید و یک وقت است که سوار می شوید و می خواهید بروید. پیاده شدن فراغت از تشویش و نگرانی است. همچنان که سفر دریایی مخاطره آمیز است و چون به بندر و پایاب برسید احساس امنیت و راحت می کنید پیاده شدن در بندر نیز در عالم خواب خوب است چون بشارت می دهد که از نگرانی و تشویش رهایی خواهید یافت. اما یک وقت است که خود را در بارانداز می بینید و آنجا احساس می کنید که می خواهید به سفر دریا بروید و این گویای آن است که به کاری مخاطره آمیز اقدام می کنید. احتمالا با کسی شریک می شوید و یا وام می گیرید -
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باران ساز
تصویر باران ساز
باران ساز (Rainmaker) دستگاهی است که برای شبیه سازی باران در فیلم سازی، تئاتر، و سایر تولیدات بصری استفاده می شود. این دستگاه ها به ویژه در صحنه های خارجی و داخلی که نیاز به باران دارند، اما شرایط آب و هوایی طبیعی اجازه نمی دهد، کاربرد دارند.
نحوه کارکرد باران ساز:
1. سیستم آب رسانی :
- باران سازها از سیستم های آب رسانی استفاده می کنند که آب را از منبع اصلی به سری های نازل های پاشش منتقل می کند. این سیستم ها می توانند شامل پمپ ها، لوله ها و مخازن آب باشند.
2. نازل های پاشش :
- نازل ها به گونه ای طراحی شده اند که آب را به صورت قطرات باران پراکنده کنند. این نازل ها می توانند در اندازه ها و الگوهای مختلف باشند تا نوع و شدت باران را شبیه سازی کنند.
3. کنترل فشار و دما :
- فشار آب می تواند تنظیم شود تا شدت باران تغییر کند. در برخی از باران سازها، دمای آب نیز کنترل می شود تا برای بازیگران و تجهیزات مناسب باشد.
4. تاثیرات نوری و صوتی :
- برای شبیه سازی واقعی تر، معمولاً از نورپردازی مناسب و افکت های صوتی باران استفاده می شود. این افکت ها می توانند شامل صداهای بارش، رعد و برق و انعکاس نور روی قطرات آب باشند.
کاربردهای باران ساز:
1. فیلم سازی و تلویزیون :
- باران سازها به کارگردانان امکان می دهند که صحنه های بارانی را در هر زمان و مکانی فیلم برداری کنند، بدون وابستگی به شرایط آب و هوایی طبیعی.
2. تئاتر و نمایش های زنده :
- در تئاترها، باران سازها به ایجاد جلوه های بصری زنده و واقعی کمک می کنند و تجربه تماشاگران را بهبود می بخشند.
3. تبلیغات و عکاسی :
- برای تبلیغات محصولات خاص، عکاسی هنری و موزیک ویدئوها، باران سازها به ایجاد تصاویر جذاب و خاص کمک می کنند.
مزایا و معایب:
مزایا :
- کنترل کامل بر روی شدت و زمان باران.
- امکان فیلم برداری در شرایط مختلف بدون نیاز به انتظار برای بارش طبیعی.
- ایجاد جلوه های بصری واقعی و جذاب.
معایب :
- هزینه های مرتبط با تجهیزات و آب.
- نیاز به تنظیمات دقیق برای جلوگیری از آسیب به تجهیزات الکترونیکی و دوربین ها.
- نیاز به مدیریت آب و جلوگیری از ایجاد گل و لای یا مشکلات دیگر در محل فیلم برداری.
باران سازها ابزارهای حیاتی برای صنعت فیلم سازی و تئاتر هستند که به خلق صحنه های واقع گرایانه و جذاب کمک می کنند و به کارگردانان امکان می دهند تا ایده های خود را بدون محدودیت های آب و هوایی پیاده سازی کنند.
مجموعه ای از آبپاش های آویزان در بالای صحنه که از آنها آب پاشیده می شود، تا در منطقه وسیعی از صحنه، حالت بارش باران پدید آید.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از قدرانداز
تصویر قدرانداز
کمانداری که تیرش خطا نرود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارانداز
تصویر خارانداز
خارپشت، خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی، تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیرانداز
تصویر زیرانداز
زیرافکن، تشک، نهالی، فرش، آنچه هنگام خوابیدن زیر خود می اندازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیرانداز
تصویر تیرانداز
کسی که با کمان یا تفنگ به طرف کسی یا چیزی تیر بیندازد، تیرزن، قوس
فرهنگ فارسی عمید
زنی که پیشه اش بند انداختن به چهرۀ زنان است و موهای صورت زنان را با نخ می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برانداز
تصویر برانداز
برانداختن، سنجش، برآورد، تخمین
برانداز کردن: ورانداز، دید زدن، تخمین کردن، سنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
ترجمه رامی. (آنندراج). رامی. نشابه. نابل. (از منتهی الارب). کمانکش و کماندار و تفنگچی. (ناظم الاطباء). آنکه با کمان و جز آن تیر پرتاب کند. تیرافکننده: هزار پیاده را بخواند از تیراندازان. (ترجمه تاریخ طبری ص 525). هلاورد... شهری است باکشت و برز... و مردمان تیرانداز و جنگی. (حدود العالم). و این (مردم ماوراءالنهر) مردمانی اند جنگی و غازی پیشه و تیرانداز. (حدود العالم). و مردمان وی (بخارا) تیراندازند و غازی پیشه. (حدود العالم).
هر سپاهی که به پیکار ملک روی نهاد
بازگردد ز کمان تیر سوی تیرانداز.
فرخی.
و ازراه حبشه هزار مرد دیلم را با پانصد مرد تیرانداز در کشتی ها نشاند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 95).
حمله ها بر به طبع تیغگذار
رزمها کن به وهم تیرانداز.
مسعودسعد.
دو تیرانداز چون سرو جوانه
ز بهر یکدگر کرده نشانه.
نظامی.
همه شمشیرزن و تیرانداز و نیزه گذار باشند. (جهانگشای جوینی).
گر بپرانیم تیرآن نی ز ماست
ما کمان و تیراندازش خداست.
مولوی.
چهارصد مرد تیرانداز که در خدمت او بودند همه خطا کردند. (گلستان).
شرط عقل است صبر تیرانداز
که چو رفت از کمان نیاید باز.
سعدی (گلستان).
چشمان ترک و ابروان جان را به ناوک می زنند
یا رب که داده ست این کمان آن ترک تیرانداز را.
سعدی.
باکم از ترکان تیرانداز نیست
طعنۀ تیرآورانم می کشد.
حافظ.
عمر نظر کرد به تیراندازان ایشان که برپشت اسب با یکدیگر بازی می کردند. (تاریخ قم ص 304).
خدنگ طعنه دایم سوی تیرانداز برگردد
کسی را قدر مشکن گر نخواهی کم بها گردی.
کلیم (از آنندراج).
رجوع به تیر و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان دیزمار بخش ورزقان شهرستان اهر، بیست هزارگزی فروانق (مرکز دهستان) 21 هزارگزی راه شوسه تبریز بجلفا، کوهستانی معتدل، سکنه چهارصد و شصت تن، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و سردرختی است، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 204)
لغت نامه دهخدا
(بَ اَنْ)
زیبااندام. خوش اندام. (فرهنگ فارسی معین) :
بهاراندام سروی پیرهن چاکم چو گل دارد
که رنگ ساعد او آستین را گل بدامان کرد.
محمداسحاق شوکت بخاری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آلتی که بوسیلۀ آن بار و عدلها را از جایی بجایی منتقل کنند. جرثقیل. رجوع به جرثقیل شود
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ هََ دَ / دِ)
زنی که با بند موی صورت زنان را درآورد. سلمانی زن. (فرهنگ فارسی معین). بنداندازنده. زنی که موی روی زنان کند. آنکه موی فضول از روی و پای زنان بردارد
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ زَ / زِ)
بفراخور. باندازه:
همان نیز ز ایرانیان هرکه بود
براندازه شان پایگه برفزود.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
هر پارچه ای که در زیر پای گسترانند و نهالی و توشک. (ناظم الاطباء). فرش. مقابل روانداز. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : زیراندازش زمین است و رواندازش آسمان. (یادداشت ایضاً) ، فرشی است که زیر قلیان گذارند. (آنندراج). پارچه ای که در زیر غلیان گسترانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نوعی از خارپشت است که خارهای خود را مانند تیر اندازد. به عربی قنفذ گویند. (آنندراج). نوعی خارپشت است. (برهان قاطع). همان چوله است که خار ابلق اندازد و خاردار نیز گویند. (انجمن آرای ناصری). تشی. (رجوع به تشی شود). همان اسقر است که خارهای ابلق دارد و هر که قصد او کند بسوی او آن خارچون تیر اندازد. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه که در 18هزارگزی جنوب ارومیه و 5500 گزی باختر شوسۀ ارومیه بمهاباد در جلگه واقع است. هوایش معتدل و دارای 426 تن سکنه میباشد. آبش از باراندوزچای و محصولش غلات، انگور، توتون، چغندر، حبوبات، برنج و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی اهالی جوراب بافی است و راهش ارابه رو می باشد. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ)
ورانداز.
لغت نامه دهخدا
تصویری از براندازه
تصویر براندازه
بفراخور، با ندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خار انداز
تصویر خار انداز
نوعی خارپشت که خارهای خود را مانند تیر اندازد قنفذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برانداز
تصویر برانداز
برآورده، تخمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا انداز
تصویر پا انداز
فرشی که در دو سوی در ورود اطاق می اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
قسمتی از ساحل یا بندرگاه یا منزلی که چاروا داران یا کشتی ها و یا دیگر وسایل حمل و نقل مال التجاره و بار خود را از ستور فرو گیرند، محل تخلیه بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارانداز
تصویر خارانداز
نوعی از خارپشت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندانداز
تصویر بندانداز
((بَ. اَ))
سلمانی زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیرانداز
تصویر زیرانداز
تشک
فرهنگ فارسی معین
صفت دید زدن، نگریستن، برآورد، تخمین، سنجش، سرنگون ساز، کودتاچی، کودتاگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بار انداز
فرهنگ گویش مازندرانی
مورد بی توجّهی، نادیده گرفته شده است
دیکشنری اردو به فارسی
تأثیرگذار، مؤثّر
دیکشنری اردو به فارسی