جدول جو
جدول جو

معنی باذافراه - جستجوی لغت در جدول جو

باذافراه
(اَ)
بادافراه: و باداش این حقوق و باذافراه این نفاق و شقاق... تقدیم افتد. (سندبادنامه ص 70). رجوع به بادافراه، بادافره، بادفره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پادافراه
تصویر پادافراه
بازخواست، کیفر، مکافات، مجازات، سزای بدی، بادافراه، بادفره، بادفراه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادافراه
تصویر بادافراه
بازخواست، کیفر، مکافات، مجازات، سزای بدی، بادفره، بادفراه، پادافراه، برای مثال به بادافره بی گناهان مکوش / به گفتار بدگوی مسپار گوش (فردوسی - ۷/۴۰۶)، شتاب گیرد و گرمی به وقت پاداشن / صبور گردد و آهسته وقت بادافراه (فرخی - ۳۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
بمعنی عقوبت و جزای گناه و مکافات بدی باشد، (برهان)، بمعنی مکافات بدی است، (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری) :
ای کرده سعی و مکرمت خوان عدل تو
پاداش خوار معده بادآفراه را،
اثیر اخسیکتی (از آنندراج)،
رجوع به بادافرا، بادافراه، بادان، باداش و پاداش شود، کنایه از چشم محبوب و گاهی بر چشم محب نیز اطلاق کنند، واله هروی گوید:
محبت پیشه را از گریه منع از دوستی نبود
شود زین روغن بادام تر طیب دماغ او،
(از آنندراج)،
، بکنایت شاهدان را گویند، (شرفنامۀ منیری) :
دهانت پسته و چشمانت بادام
فدای آن دهان و چشم بادام،
؟ (از شرفنامۀ منیری)،
مغزک بادام بودی با زنخدان سپید
تا سیه کردی زنخدان را چوکنجاره شدی،
؟ (از فرهنگ اسدی خطی نخجوانی)،
بگفت این و شد بر رخش اشک درد
چو سیم گدازیده بر زرّ زرد
ز بادام بر ماه مرجان خرد
گهی ریخت گاهی بفندق سترد،
اسدی،
تا کرد مرا بستۀ بادام دوچشم او
چون پسته دل از حسرت آکنده همی دارم،
خاقانی،
فندقۀ شکّر و بادام تنگ
سبزخط از پستۀ عناب رنگ،
نظامی،
از حیاهای دو بادام خودی سر در پیش
شاخ را میوه خم از غایت بسیاری داد،
کاتبی،
، در تداول عوام، مقدار اندک، اندازۀ کم: یک بادام نان،
- امثال:
اولاد بادام است، اولاد اولاد مغز بادام،
دو بادام در پوستی، دوستی و صمیمیت بنهایت،
قربان چشمهای بادامیت، نه نه، نه نه، من بادام
لغت نامه دهخدا
(اَ)
صاحب فرهنگ شعوری این ترکیب رابدین معنی آورده است: ضد پاداش و جزای بد و عقوبت که بادافراه هم گویند و شعر بی وزنی از شمس فخری نقل کرده است. رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 168 برگ ب شود. مکافات و عقوبت و انتقام. (ناظم الاطباء: بادافرا). رجوع به بادآفراه، بادافره، بادان، باداشن، باداش، پاداش، پاداشن، پادآفراه، پادافراه و پادافره شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بادافرا. جزا و مکافات و انتقام. (ناظم الاطباء). رجوع به بادافرهی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بادافراه. رجوع به بادافراه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مخفف بادآفراه. (فرهنگ نظام). بمعنی بادآفراه است که جزا و مکافات بدی باشد. (برهان). عقوبت باشد و پاداش ضد بادافراه است. (معیار جمالی). مکافات بدیست. (آنندراج). عقوبت و پاداش بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 423). مکافات و عذاب و شیان. (شرفنامۀ منیری). هروانه. (لغت فرس اسدی ایضاً ص 423). عقوبت و مکافات و انتقام و سیاست. (ناظم الاطباء). پادافراه. سزا. بادفراه. بادفره. شکنجه:
بجای هر بهی پاداش نیکی
بجای هر بدی بد بادافراه.
دقیقی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 423).
شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن
صبور گردد و آهسته گاه بادافراه.
فرخی.
شتابکارتر از باد وقت پاداشن
درنگ پیشه تر از کوه وقت بادافراه.
فرخی.
لاجرم شاه جهان بارخدای ملکان
آنکه پاداشن شاهان کند و بادافراه.
فرخی.
هرچه واجب شود ز بادافراه
بکنید و جز این ندارم راه.
عنصری.
هزار گردون باشد بوقت بادافراه
هزار دریا باشد بروز پاداشن.
مسعودسعد.
موافقان ترا و مخالفان ترا
ز مهر و کین تو پاداشن است و بادافراه.
معزّی.
بباغ دولت و ملکت ببادافراه و پاداشن
عدو را خار بی وردم ولی را ورد بی خارم.
سوزنی.
ز شیر کین بستاند بشیر شادروان
ز آب گرد برآرد بباد بادافراه.
انوری.
گفتم آخرنه همانا که من آنکس باشم
که بپاداش چنین سعی کنم بادافراه.
انوری (از فرهنگ اوبهی).
دست عدلت دراز کردستی
هم بپاداش و هم ببادافراه.
انوری.
شاه از سخط یزدان و بادافراه آن جهان اندیشه کرد. (سندبادنامه ص 256). روزی که عقوبت، خشم خدای و زندان درک اسفل، و زندانبان مالک دوزخ و بادافراه آتش دوزخ... (سندبادنامه ص 249).
ز بادافراه ایزد رسته گردد
باقبال ابد پیوسته گردد.
نظامی.
دراندیشید و بوداندیشه را جای
که بادافراه را چون دارد او پای.
نظامی.
رجوع به بادآفراه، بادافره، بادان، بادافرا، بادافراش، بادافراه، باداشن، پاداشن، بادافراش، باداش و پاداش شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از باد افراه
تصویر باد افراه
سزای بد، مجازات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادافراه
تصویر پادافراه
مکافات کار بد مجازات مقابل پاداش نیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادافراه
تصویر بادافراه
جزا، کیفر بدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پادافراه
تصویر پادافراه
جزا، کیفر بدی، بادافراه
فرهنگ فارسی معین
جریمه، جزا، عذاب، عقوبت، مکافات، نقمت
متضاد: پاداش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
على مضضٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
Grudgingly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
à contrecœur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
嫌々
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
بے دلی سے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
অনিচ্ছাকৃতভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
kwa kuchukia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
isteksiz bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
마지못해
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
dengan enggan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
בצורה שלא ברצון
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
नाखुशी से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
อย่างไม่เต็มใจ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
met tegenzin
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
a malincuore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
de má vontade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
不情愿地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
niechętnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
неохоче
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
widerwillig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
неохотно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با اکراه
تصویر با اکراه
de mala gana
دیکشنری فارسی به اسپانیایی