دریچۀ مشبکی را گویند که از درون خانه بیرون را توان دید و از بیرون درون را نتوان دید. (برهان). دریچه ای باشد مشبک و آنرا پالکانه نیز خوانند. (جهانگیری). دریچۀ مشبکی که از درون خانه بیرون را توان دید و از بیرون درون را نتوان دید و چنین درها در بنادر فارس خاصه بوشهر که بگرمی هوا معروف است بسیاراند که از بیرون درون را نبینند ولی باد آید و خانه را خنک کند و آن درها مانع باد نباشند و آن در راکرکری گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). پنجره. رجوع به شعوری ج 1 ورق 190 و ناظم الاطباء شود: از برون تاب خانه طبع یابی نزهتم وز برای بادگانه چرخ بینی منظرم. خاقانی. و رجوع به پالکانه و کرکره شود
دریچۀ مشبکی را گویند که از درون خانه بیرون را توان دید و از بیرون درون را نتوان دید. (برهان). دریچه ای باشد مشبک و آنرا پالکانه نیز خوانند. (جهانگیری). دریچۀ مشبکی که از درون خانه بیرون را توان دید و از بیرون درون را نتوان دید و چنین درها در بنادر فارس خاصه بوشهر که بگرمی هوا معروف است بسیاراند که از بیرون درون را نبینند ولی باد آید و خانه را خنک کند و آن درها مانع باد نباشند و آن در راکرکری گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). پنجره. رجوع به شعوری ج 1 ورق 190 و ناظم الاطباء شود: از برون تاب خانه طبع یابی نزهتم وز برای بادگانه چرخ بینی منظرم. خاقانی. و رجوع به پالکانه و کرکره شود
بالکانه. در مشبک. پنجره ایست که از داخل بیرون پیدا شود و از بیرون داخل نمودار نشود. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). و رجوع به بالکانه و نیز رجوع به پالکانه شود
بالکانه. در مشبک. پنجره ایست که از داخل بیرون پیدا شود و از بیرون داخل نمودار نشود. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). و رجوع به بالکانه و نیز رجوع به پالکانه شود
همچون مادگان. زنانه. (فرهنگ فارسی معین) : تا ز درج کمر گشاید قند گویدش مادگانه لفظی چند. نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 147). فرومی خواند از این مشتی فسانه در او تهدیدهای مادگانه. نظامی. و رجوع به ماده شود
همچون مادگان. زنانه. (فرهنگ فارسی معین) : تا ز درج کمر گشاید قند گویدش مادگانه لفظی چند. نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 147). فرومی خواند از این مشتی فسانه در او تهدیدهای مادگانه. نظامی. و رجوع به ماده شود
بنده وار. درخوربنده. همچون بنده: جواب آوردند سخت نیکو و بندگانه با بسیار تواضع و بندگی. (تاریخ بیهقی). پس چرا صدمرده اندر ورد او برنگردی بندگانه گرد او. مولوی
بنده وار. درخوربنده. همچون بنده: جواب آوردند سخت نیکو و بندگانه با بسیار تواضع و بندگی. (تاریخ بیهقی). پس چرا صدمرده اندر ورد او برنگردی بندگانه گرد او. مولوی
بادگیر. مثل بادخان. (آنندراج) : چون آفریدگار تعالی او را (نمرود را) چنین ملک ارزانی داشت خویشتن را فراموش کرد و سر پرسودای وی باد خانه نخوت گشت. (تیسیر التفسیر امام نجم الدین عمر نسفی). همی خواهی که جاویدان بمانی درین پربادخانه سست بنیاد... ازین پربادخانه هم بآخر برون باید شدن ناچار با باد. ناصرخسرو. عقل اگر در میانه کشته شود دست از بادخانه بستانیم. خاقانی. مرغ تیر را از خانه کمان باد خانه دماغ و آشیانۀ چشم بدل میداد. (از تاج المآثر). رجوع به بادخان شود، روز بیست ونهم از هر ماه شمسی، کاهو. (ناظم الاطباء)
بادگیر. مثل بادخان. (آنندراج) : چون آفریدگار تعالی او را (نمرود را) چنین ملک ارزانی داشت خویشتن را فراموش کرد و سر پرسودای وی باد خانه نخوت گشت. (تیسیر التفسیر امام نجم الدین عمر نسفی). همی خواهی که جاویدان بمانی درین پربادخانه سست بنیاد... ازین پربادخانه هم بآخر برون باید شدن ناچار با باد. ناصرخسرو. عقل اگر در میانه کشته شود دست از بادخانه بستانیم. خاقانی. مرغ تیر را از خانه کمان باد خانه دماغ و آشیانۀ چشم بدل میداد. (از تاج المآثر). رجوع به بادخان شود، روز بیست ونهم از هر ماه شمسی، کاهو. (ناظم الاطباء)