جدول جو
جدول جو

معنی بادکردار - جستجوی لغت در جدول جو

بادکردار
تند و تیز، تندرو
تصویری از بادکردار
تصویر بادکردار
فرهنگ فارسی عمید
بادکردار
(کِ)
کنایه از تیز و تند. (آنندراج). شتابان و شتاب رونده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باد دار
تصویر باد دار
پرباد، دارای باد مثلاً لاستیک باددار، بادآور، نفخ آور، دارای ورم، آماس کرده، کنایه از شخص متکبر و خودپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدکردار
تصویر بدکردار
بدکار، بدکنش، کسی که کارهای زشت انجام می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باربردار
تصویر باربردار
باربر، آنکه بار بر پشت خود حمل می کند، حمال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدکرداری
تصویر بدکرداری
بدکاری، بدکنشی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ کِ)
بدافعال و بدکار. (آنندراج). بدعمل و بدفعل. (ناظم الاطباء). مسی ٔ. (دهار). بدکنش. (یادداشت مؤلف) : و متغلبان را که ستمکار بدکردار باشند خارجی باید گفت و با ایشان جهاد باید کرد و این میزانی است که نیکوکردار و بدکردار را بدان بسنجند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 93).
نبینی حرص این جهّال بدکردار را زآن پس
که پیوسته همی درّند بر منبر گریبانها.
ناصرخسرو.
جزای کردار این بی باک بدکردار چیست ؟ (سندبادنامه ص 325). ای بیوفای نابکار و ای بدعهد بدکردار. (سندبادنامه ص 158).
نه نیکان را بد افتاده ست هرگز
نه بدکردار را فرجام نیکو.
سعدی (صاحبیه).
مرد بداصل هست بدکردار
مطلب بوی نافه از مردار.
مکتبی.
- امثال:
بدکردار بداندیش بود. (قرهالعیون از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 405).
لغت نامه دهخدا
(بَ کِ)
بدفعلی. (ناظم الاطباء). بدکاری. بدکنشی. بدفعلی. بدفعالی: سرمایۀ غرض بدکرداری و خیانت را سازد. (کلیله ودمنه). کسی بر بدکرداری سود نکند. (تاریخ گزیده)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
مرکّب از: بی + کردار، که کردار ندارد. بی عمل:
وگر گفتار بی کردار داری
چو زراندود دیناری بدیدار.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا
(سِ زَ دَ / دِ)
باربر. (ناظم الاطباء). بارکش. بردارندۀ بار. حمال. رجوع به آنندراج، شعوری و دمزن شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از باد کردار
تصویر باد کردار
تند رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدکردار
تصویر بدکردار
بدافعال وبدکردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد کردار
تصویر بد کردار
کسی که کار بد کند بدکار بد کنش بد عمل بد فعل مقابل نیک کردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا کردار
تصویر لا کردار
بی کردار دشنامی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاکردار
تصویر لاکردار
بی صفت (دشنامی است که بطرف دهند) دشنام گونه ایست که لوطیان دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاکردار
تصویر لاکردار
((کِ))
بی مروت، ناجوانمرد
فرهنگ فارسی معین
بارکش، باری
متضاد: سواری، باربر، حمال، آبستن، باردار، حامله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدجنس، بدذات، زشت کار، شرور، شریر، ناجنس
متضاد: نیک کردار، صالح، بدعمل، بدفعال، بدفعل، بدکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
Inflated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
gonflé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
膨らんだ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
מנופח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
फूला हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
menggelembung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
บวม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
opgeblazen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
gonfiato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
inflado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
inflado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
膨胀的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
nadmuchany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
надутий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
aufgeblasen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
надутый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
부풀어 오른
دیکشنری فارسی به کره ای