معنی باربردار - فرهنگ فارسی عمید
معنی باربردار
- باربردار
- باربر، آنکه بار بر پشت خود حمل می کند، حمال
تصویر باربردار
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با باربردار
باربردار
- باربردار
- باربر. (ناظم الاطباء). بارکش. بردارندۀ بار. حمال. رجوع به آنندراج، شعوری و دِمزن شود.
لغت نامه دهخدا
بار برداری
- بار برداری
- عمل و شغل باربردار حمالی، مخارج سفر و لوازم آن و کرایه بار
فرهنگ لغت هوشیار
باربرگیر
- باربرگیر
- کسی که بار از بارکش فرونهد. بمجاز، کسی که رنجی از کسی برگیرد:
خم خانه خرسرای خرپیر
نه راه بری نه باربرگیر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا