جدول جو
جدول جو

معنی بادژنام - جستجوی لغت در جدول جو

بادژنام
(دِ)
بمعنی بادژکام است که سرخی و بنفشی و کمودت روی باشد. (برهان). بادژفام. (ناظم الاطباء). سرخی مفرط که از غلبۀ خون بر رخ و سایر اندام ظاهر شود و سرخ باد نیز گویند. (رشیدی). رجوع به بادژ، بادژفام، بادژکام، بادژوام، بادش، بادشکام، بادژبام، بادشفام، بادشنام، بادشوام، بادشم شود.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بادینان
تصویر بادینان
(پسرانه)
منان، نام عشیرهایی معروف در کردستان، نام منطقه ای در کردستان، یکی از لهجه های زبان کردی (نگارش کردی: بادینان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بد نام
تصویر بد نام
رسوا، بی آبرو، کسی که به بدی معروف شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد دژنام
تصویر باد دژنام
باد سرخ، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، سرخ باد، بادشنام، بادر، بادرو، بادژ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادنما
تصویر بادنما
وسیله ای برای تعیین جهت وزش باد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادوام
تصویر بادوام
استوار، محکم، مدغم، ستوار، مرصوص، متأکّد، مستحکم، درواخ، حصین
پایدار، ویژگی آنچه زود فرسوده و نابود نشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادشنام
تصویر بادشنام
باد سرخ، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، بادرو، سرخ باد، بادر، بادژ، باد دژنام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد سام
تصویر باد سام
باد سموم، باد زهرناک، باد زهرآگین، باد گرم
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
باد سموم. سعیر، باد کنکو (کهنکو) مادۀ ریحی است که در آن رگ انتصاب یابدو موجب مرض گردد. محمد سعید اشرف گوید:
گران خیز است همچون درد زانو
زمین گیر است چون باد کهنکو.
(از آنندراج).
، بگفتۀ صاحب اصطلاحات الشعر بنقل از جهانگیری نام رگی است که آنرا در تازی عرق النسا گویند
لغت نامه دهخدا
(دِ نَ)
باد اندک. نسیم. رخاء. (ترجمان القرآن) : خریق، باد نرم آدمی. فسو. فسا فسواً، تیز داد بی بانگ. (منتهی الارب) ، گاهی شعرا بجناس در اشعار خود آرند بمعنی پاداش باشد:
دهانت پسته و چشمانت بادام
فدای آن دهان و چشم بادام.
؟ (از شرفنامۀ منیری).
دهنت پستۀ شور است و لبت تنگ شکر
من فدای تو و آن پسته و شکّر بادام.
سلمان (از شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
شتاب رونده. تندرونده:
هر دو در پویه گشته بادخرام
تا ز شب رفت یک دو پاس تمام.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
بمعنی بادژفام است که سرخی و کمودتی باشد که در روی مردم بهم میرسد. (برهان) (آنندراج). رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 176 ص آ و به بادشنام، بادشکام، بادشوام، بادژفام، بادژنام، بادژبام، باددژنام، بادشم، بادش شود.
لغت نامه دهخدا
(دِ)
بمعنی بادشفام است که سرخی بسیاهی مایل روی مردم باشد. (برهان). بادشفام است. (آنندراج) (ناظم الاطباء: بادشفام). رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 176 ص آ و به باددژنام، بادژکام، بادژفام، بادژبام، بادشفام، بادشوام، بادشم، بادش شود
لغت نامه دهخدا
(دِشْ)
بادشنام است که مقدمۀ جذام باشد. (برهان). رجوع به بادژ، باددژفام، بادشفام، بادژکام، بادشکام، بادژوام، بادشوام، بادژبام، بادشم شود، شاخی را گویندکه بر دست صاحب باد بجنبانند و شاخ کشیدن نیز گویند. (آنندراج). محجم. کپه. سمیرا. محجمه، حجامتی را گویند که بر آن تیغ زنند. (برهان) (آنندراج). حجامت. (ناظم الاطباء). بادکش نیز یکی از متصرفات قدیمی است که همیشه متداول بوده و امروزه نیز زیاد بکار برده میشود. احتقاق پوست ناشی از بادکش به اندازه ای است که خون مردگی حاصله از آن تا چندین روز باقی می ماند. بادکش برای آرام کردن دردهای لومباگو، نورالژی، درد پهلو، نفریت و در بیماریهای حاد ریوی بکار برده میشود. (درمانشناسی ج 1) ، دم زرگری و آهنگری. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مجرای هوا
لغت نامه دهخدا
(عِ)
اسب تیز و تندرو. (آنندراج). اسب تندرفتار و تیزرو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
لقب. (ناظم الاطباء). رجوع به لقب شود، اگر چه ولف کلمه را تنها بمعنی قدیم آورده ولی از این بیت شاهنامه چنین استنباط میشود که باستان بمعنی هرگز و همیشه است. (یادداشت مؤلف) :
بچین و بهند و ختن باستان
نرانند جز نام من بر زبان.
فردوسی.
و شاید هم دراین بیت تحریفی در کلمه روی داده و محرف کلمه دیگری است، بزبان دری تاریخ را گویند که احوال گذشتگان در او جمع باشد و باستان نامه کتابی است از تواریخ فارسیان. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) (هفت قلزم). در زند و پازند بمعنی تاریخ و نوعاً تاریخ قدیم را گویند. (ناظم الاطباء). حافظ ابرو در تاریخ خویش آورده که به زبان پارسی و دری باستان تاریخ را می گویند و دهگان مورخ را و معرب آن دهقان است. (فرهنگ جهانگیری) :
از فرنگیس و کتایون و همای
باستان را نام و آوا دیده ام.
خاقانی.
باستان نامه به معنی تاریخ تواند بود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین).
- باستان یهود، تاریخ یهود. (ناظم الاطباء).
، کنایه از دنیا و عالم و دهر و گردون هم هست. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم) ، بمعنی مجرد هم بنظر آمده که از ترک و تجرید باشد. (برهان قاطع). شخص مجرد. (ناظم الاطباء) (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، در 36هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع است، سرزمینی است کوهستانی با آب و هوائی معتدل و 20 تن سکنه، آبش از قنات و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو است، مزارع اسپرک، زینسان، میان، سیان، پورک، کلاته غلام و حاجی قربان جزء همین ده است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بادْ، دِ)
غلبه و بسیاری خون را گویند در اعضا که بسبب آن ریشها و دملها تولد کند. (برهان) (ناظم الاطباء). معنی ترکیبی آن یعنی باد زشت و بد و آن سرخی مفرط است که بسبب غلبۀ صفرای محرق و خون صفراوی سوخته بر روی مردم عارض شود. اگر شدت کند آن روی ورم کند سرخ بادش گویند و اگر شدت بیشتر دارد مقدمۀ جذام است و اگر این خون در تن محرق شود مایۀ جروح و دمامیل خواهد بود و آنرا با تغییرو تبدیل، بادژنام و بادژفام و بادژکام و بادژبام و بادشفام و بادشوام و بادشم و بادشنام نیز گفته اند
لغت نامه دهخدا
(دَ)
عمود خیمۀ سیاه است. (جهانگیری) (شعوری ج 1 ورق 176). تیرک و عمود چادر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
بادژ باشد. رجوع به بادژ، بادش، باددژنام، بادژفام، بادشکام، بادشفام، بادشوام، بادشم شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
سرخ باد باشد. (فرهنگ سروری: بادژنام)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
بمعنی بادژ است و سرخی و بنفشی و کدورت و کمودت روی باشد. (برهان) بمعنی باد دژفام است. (آنندراج). سرخی مفرطی مایل به بنفش و کبود و کدورت بود که عارض روی مردم شود بسبب خون سوخته که بر روی دود، روی خداوند بادژ شبیه شود به روی کسی که ابتدای جذامش باشد و اکثرش منجر بجذام شود. (از جهانگیری). بنفشی و کدورت و کمودت روی. باد سرخ. (ناظم الاطباء). رجوع به بادژ، بادژکام، بادژنام، بادژوام، بادش، بادشکام، بادژبام، بادشفام، بادشنام، بادشوام، بادشم شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
بمعنی بادژفام است که سرخی و بنفشی و کمودت روی باشد و بعضی آنرا سرخ باد گویند. (برهان). بنفشی و کدورت و کمودت روی. باد سرخ. (ناظم الاطباء: بادژکام). رجوع به بادژ، بادژفام، بادژنام، بادژوام، بادش، بادشکام، بادژبام، بادشفام، بادشوام، بادشنام، بادشم شود
لغت نامه دهخدا
(دِژْ)
بمعنی بادژفام است که سرخی بسیاهی مایل و کدورت و کمودتی باشد که در روی مردم بهم رسد. (برهان). رجوع به آنندراج، و بادژ، بادژفام، بادژکام، بادژبام، بادش، بادشکام، بادشفام، بادشنام، بادشوام، بادشم شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
در السامی فی الاسامی چاپی بمعنی زبیبه و حمره تحریفی است از بادژنام. رجوع به بادژنام و بادژفام و بادشفام و بادژکام شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
بمعنی بادشفام است. (برهان) (آنندراج). بادشفام و بادژنام سرخی مفرط که از غلبۀ خون بر رخ و سایر اندام ظاهر شود و سرخ باد نیز گویند، و گفته اند که آن مقدمۀ جذام است و در اصل باددشنام و باددژنام بوده یعنی زشت نام چه دش و دژ بالضم در لغت فرس بمعنی زشت آمده و چون این باد به حسب نمود هم زشت است بدین نام موسوم شده،... و بادژفام و بادژوام نیز آمده یعنی باد زشت رنگ بواسطۀ سرخی تیره برنگ زشت سودائی و یک دال نیز حذف کرده اند و بادش و بادژ (بضم دال و حذف نام) نیز آمده. (از فرهنگ رشیدی). جذام باشد. (غیاث). سرخی ای است منکر که بر روی و اطراف پدید می آیدهمچون لون ابتداء جذام و در زمستان بسیار افتد بسبب آنکه بخار دموی اندر زیر پوست محتقن شود و باشد که ریش گردد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). حمرۀ زشتی شبیه بحمره ای که در ابتدای جذام پیدا آید بر روی و بر اطراف خاصه در زمستان و گاهی با ریشها باشد:
آنها که گرفتار ببادشنامند
گر رگ نزنند درخور دشنامند
مطبوخ هلیله بعد از این گر بخورند
در طور و طریق پخته کاران خامند.
یوسفی طبیب (از جهانگیری) (از رشیدی).
رجوع به بادژ، باددژفام، بادژفام، بادژبام، بادشفام، بادژکام، بادشوام، بادشم، بادشکام، بادژوام، بادژنام شود
لغت نامه دهخدا
آلتی که برای تعیین جهت وزش باد نصب کنند لوحه سبک گردانی که در اطراف یک محور عمودی میچرخد و آنرا برای تعیین جهت و سمت باد در محل مرتفعی نصب نمایند
فرهنگ لغت هوشیار
مشهور ببدی معروف ببدی، مرضی است که اسب و استر و خر را بهم رسد سراجه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی باد مرگ باد سوزان که از رپیتوین (جنوب) آمریکا به سوی اپاختر (شمال) می وزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادوام
تصویر بادوام
پایدار، استوار و ثابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با نام
تصویر با نام
سر شناس، مشهور، شناخته، معروف، نامدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد نما
تصویر باد نما
آلتی که در بلندی برای تعیین جهت باد نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاژنام
تصویر پاژنام
عنوان، لقب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بادوام
تصویر بادوام
دیرنده
فرهنگ واژه فارسی سره
باد گرمی که موجب خسارات فراوان به محصولات کشاورزی گردیده
فرهنگ گویش مازندرانی