جدول جو
جدول جو

معنی باددرکف - جستجوی لغت در جدول جو

باددرکف
(دَرْ کَ)
کنایه از بی ماحصل و تهی دست و مفلس باشد. (برهان). کنایه از مفلس و هرزه کار باشد و با لفظ شدن و بودن مستعمل است. (از آنندراج). کنایه از کسی باشد که تهی دست بوده یا کار بیحاصل کند. (انجمن آرا).
- باد در کف... بودن، بیحاصل بودن:
باد از آن در کف آبست بزندان حباب
که بعهد تو بر ابکار چمن پرده در است.
سلمان (از شرفنامۀ منیری) ، از کار بازمانده را گویند. (برهان) ، مردم رعیت. (برهان) (ناظم الاطباء). رعایا. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری) :
جلد بشکول دان و خوش پدرام
بادرم شد رعیتان را نام.
(صاحب فرهنگ منظومه) (از آنندراج و انجمن آرا و شعوری ج 1 ورق 176).
، مطیع
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بادبرک
تصویر بادبرک
بادبادک، نوعی وسیلۀ بازی از جنس کاغذ، پلاستیک و چوب که آن را به کمک نخ به هوا می فرستند، کاغذباد
فرهنگ فارسی عمید
(حَ رَ کَ)
تندرو. تیزرفتار. بادپیما. بادپیکر. رجوع به بادپیما، بادپای و بادپیکر شود: یا سحابی که بمجاورت شهابی از اوج هوا بنشیمن خاک آید، چنانک هرکه او را در فضای صحرا بدیدی گفتی:
بر آمد پیل گون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رأی عشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا.
بادحرکت، آتش سرعت، کوه پیکر... (سندبادنامه ص 56) ، سرعت و چالاکی. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
بازیچۀ اطفال باشد. بادآفراه. بادافراه. بادافرا. بادفرا. بادفراه. بادفرنگ. بادفرنک. بادفر. بادفره. بادبر. بادبره. بادبرک. (محمود بن عمر ربنجنی). بادپر. فرفر. فرموک. فرفروک. فرفره. بهنه. پهنه. گردنای. شیربانگ. گلگیس. پل. خراره. دوّامه. خذروف. رجوع به هر یک از کلمات مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(بادْ، دَ رَ / رِ)
ده کوچکیست از دهستان دیناران بخش اردل شهرستان شهرکرد. در 16هزارگزی باختر اردل واقع است و دارای 19 تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
رجوع به بادبرک و کاغذ باد شود، خانه تابستانی. (آنندراج) ، هما را گویند که استخوان میخورد، طایریست که پیوسته در هوا میباشد. (آنندراج). ظاهراً مرادف بادخورک است. رجوع به بادخورک و بادخوار شود، دقیقۀ زمان، بادخایه. (آنندراج). رجوع به بادخایه، بادخایگی، باد خصیه، بادخوار، غری، فتق و دبه خایگی شود، مرضی است که از آن موی اسب بریزد که آنرا بادخور و بادخوره گویند. باقر کاشی گوید:
اسپت گیرم که رخش رستم گردد
چون پیر شود بلای مبرم گردد
هرچند که باد میخورد روزبروز
عمرش بسیار و قیمتش کم گردد.
میریحیی شیرازی...:
شکم فیل از هوا چون چرخ پر کرد
گرانی اشتها را بادخور کرد.
؟ (از آنندراج).
رجوع به شعوری ج 1 ورق 159 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
کاغذباد را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). بادپرک. (رشیدی). رجوع به بادبر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بادبرک
تصویر بادبرک
کاغذ باد
فرهنگ لغت هوشیار