جدول جو
جدول جو

معنی باداش - جستجوی لغت در جدول جو

باداش
سزا مکافات و جزای نیکی
تصویری از باداش
تصویر باداش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاداش
تصویر پاداش
(پسرانه)
جزا، اجر کار خوب، مکافات نیکی (نگارش کردی: پاداش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
جزا، مکافات، سزا، قرض، اجر، ثواب، اجرت، مزد، عوض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برداش
تصویر برداش
(پسرانه)
نتیجه (نگارش کردی: بهرداش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادان
تصویر بادان
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر پیروز از سرداران دوران ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادام
تصویر بادام
(دخترانه)
میوه ای کوچک و کشیده با دو پوسته یکی نرم و سبز و دیگری سخت و چوبی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
جایزه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باداه
تصویر باداه
صحرا و دشت، صحرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادان
تصویر بادان
مخفف آبادان
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره گل سرخیان که سر دسته بادامیها است. گلها و برگهایش شبیه گلها و برگهای درخت هلو است. گلها شامل 5 کاسبرگ و 5 گلبرگ و 25 تا 30 پرچم است، چشم محبوب: ئهانت پسته و چشمانت بادام، مقدار اندک اندازه کم: یک بادام نان. یا بادام زمینی. سعد سلطانی، پسته زمینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داداش
تصویر داداش
برادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادان
تصویر بادان
آبادان، آباد، باصفا، بارونق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
مزد، سزای عمل، خواه نیک خواه بد، سزا، جزا، برای مثال درستش شد که هرچ او کرد بد کرد / پدر پاداش او بر جای خود کرد (نظامی۲ - ۱۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادکش
تصویر بادکش
بادگیر، تنوره، مجرای باد در دیوار یا سقف خانه، در طب قدیم شاخ یا آلت میان تهی که حجامتگر محل حجامت را با آن می مکید و بعد تیغ می زد، در پزشکی بادشکن
بادکش کردن: در طب قدیم کوزه انداختن به بدن بیمار، حجامت کردن. هوای داخل استکان یا ظرف دیگر شبیه آن را به وسیلۀ حرارت گرم کرده و دهانۀ آن را روی پوست بدن بیمار می چسباندند تا جریان خون را سریع تر کند. این عمل بیشتر در بیماری های حاد ریوی، کمردرد و پهلودرد صورت می گرفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادام
تصویر بادام
میوه ای کوچک، کشیده و تقریباً بیضی شکل با دو نوع تلخ و شیرین که روغن آن مصرف دارویی دارد، گیاه درختی این میوه با برگ های باریک و گل های صورتی، کنایه از چشم معشوق
بادام کوهی: ارژن
فرهنگ فارسی عمید
((کَ یا کِ))
شاخ یا هر آلت میان تهی که حجام محل حجامت را با آن می مکید و بعد تیغ می زد، روزنه ای برای جریان یافتن باد که در سقف یا دیوار خانه تعبیه می کردند، دم زرگری و آهنگری
فرهنگ فارسی معین
درخت یا درختچه ای از تیره گل سرخیان با میوه ای که تازه اش سبز و کرکدار است ولی به تدریج پوستش سخت می شود که مغز آن شیرین، خوراکی و روغن دار است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
جزا و کیفر چه خوب چه بد، مهر، کابین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داداش
تصویر داداش
برادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باداد
تصویر باداد
دادگر، عادل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
Reward, Gratuity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
чаевые , награда
دیکشنری فارسی به روسی
Trinkgeld, (DE) Belohnung
دیکشنری فارسی به آلمانی
чайові , нагорода
دیکشنری فارسی به اوکراینی
napiwek, (PL) nagroda
دیکشنری فارسی به لهستانی
gorjeta, (PT) recompensa
دیکشنری فارسی به پرتغالی
mancia, (IT) ricompensa
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
gratificación, (ES) recompensa
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
gratification, (FR) récompense
دیکشنری فارسی به فرانسوی
fooi, (NL) beloning
دیکشنری فارسی به هلندی
ทิป , รางวัล
دیکشنری فارسی به تایلندی
टिप , पुरस्कार
دیکشنری فارسی به هندی