منسوب است به بابه که نام قریه ایست، (سمعانی)، رجوع به بابه شود، منقطع، و منه طلاق بات و بیع بات، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، طلاق بات یعنی طلاق بائن که رجعت در آن روا نباشد، و بیع بات، معامله ای که اختیار فسخ در آن نبود، سخت گول، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، احمق منسوبست به باب، قریه ای از قرای حلب، رجوع به معجم المطبوعات ج 1 ستون 506 ذیل کلمه ’البابی الحلبی’ شود منسوب است به باب الابواب، (سمعانی)، رجوع به باب الابواب شود
منسوب است به بابه که نام قریه ایست، (سمعانی)، رجوع به بابه شود، منقطع، و منه طلاق بات و بیع بات، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، طلاق بات یعنی طلاق بائن که رجعت در آن روا نباشد، و بیع بات، معامله ای که اختیار فسخ در آن نبود، سخت گول، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، احمق منسوبست به باب، قریه ای از قرای حلب، رجوع به معجم المطبوعات ج 1 ستون 506 ذیل کلمه ’البابی الحلبی’ شود منسوب است به باب الابواب، (سمعانی)، رجوع به باب الابواب شود
دهی جزء دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل در 11هزارگزی شمال خاوری گرمی و 3هزارگزی شوسۀ گرمی به بیله سوار، کوهستانی، گرمسیر، سکنۀ آن 200 تن است، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است، شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) شهری (به هندوستان بانعمت است و پادشای وی مسلمان است و عمر بن عبدالعزیز که خروج کرد و منصور بگرفت ازین شهر بود. (حدود العالم)
دهی جزء دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل در 11هزارگزی شمال خاوری گرمی و 3هزارگزی شوسۀ گرمی به بیله سوار، کوهستانی، گرمسیر، سکنۀ آن 200 تن است، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است، شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) شهری (به هندوستان بانعمت است و پادشای وی مسلمان است و عمر بن عبدالعزیز که خروج کرد و منصور بگرفت ازین شهر بود. (حدود العالم)
منسوب به باب، سید علیمحمد، رجوع به باب در همین لغت نامه و سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 14 شود، کوتاه و قصیر، محدود، دارای انتها، (ناظم الاطباء)
منسوب به باب، سید علیمحمد، رجوع به باب در همین لغت نامه و سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 14 شود، کوتاه و قصیر، محدود، دارای انتها، (ناظم الاطباء)
باباک، پدر غنی، حاکم ایل، پدر کوچک، نام پیشوای خرم دینیان، استوار، پاپک، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی، پسر ساسان موبد معبد آناهیتا، پدر اردشیر بنیان گذار سلسله ساسانی، تخلص شاعرکرد علی اصغر سریری (نگارش کردی: بابهک)
باباک، پدر غنی، حاکم ایل، پدر کوچک، نام پیشوای خرم دینیان، استوار، پاپک، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی، پسر ساسان موبِد معبد آناهیتا، پدر اردشیر بنیان گذار سلسله ساسانی، تخلص شاعرکرد علی اصغر سریری (نگارش کردی: بابهک)
ابابیل، پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد، بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
اَبابیل، پَرَستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد، بَلوایه، چِلچِله، پَرَستوک، بالوایه، بَلَسک، خَطّاف، باسیج، پَرَستُک، فَرَشتو، فَرَستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
پرستو، مخفف ابابیل و همان مرغی است که خدای تعالی ابرهه و سپاه او را که با پیلان برای خرابی خانه خدا بمکه آمده بودند بدان مرغ بسنگ انداختن هلاک کردو در قرآن مجید در سورۀ فیل بدین نحو آمده است: ’الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل، الم یجعل کیدهم فی تضلیل، و ارسل علیهم طیراً ابابیل، ترمیهم بحجاره من سجیل، فجعلهم کعصف مأکول’، آیا ندیدی که چگونه کرد پروردگار تو بیاران فیل، آیا نگردانید حیلۀ ایشان را در گمراهی و فرستاد بر ایشان مرغان را گروه گروه از ابابیل که می انداخت آنها را بسنگ از گل، پس گردانید آنها را مانند کاه خردشده، (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 580)، مولوی نیز بدین حکایت تمثل کرده است: در ضعیفی تو مرا بابیل گیر هر یکی خصم مرا چون پیل گیر، مولوی (مثنوی)، قوت حق بود مر بابیل را ورنه مرغی چون کشد مر پیل را؟ مولوی (مثنوی)، وآنچه آن بابیل با آن پیل کرد وآنچه پشّه کلۀ نمرود خورد، مولوی (مثنوی)
پرستو، مخفف ابابیل و همان مرغی است که خدای تعالی ابرهه و سپاه او را که با پیلان برای خرابی خانه خدا بمکه آمده بودند بدان مرغ بسنگ انداختن هلاک کردو در قرآن مجید در سورۀ فیل بدین نحو آمده است: ’اَلَم تر کیف فَعل ربک باصحاب الفیل، اَلَم یَجعل کیدهم فی تضلیل، و ارسل علیهم طیراً ابابیل، ترمیهم بحجاره من سجیل، فجعلهم کعصف مأکول’، آیا ندیدی که چگونه کرد پروردگار تو بیاران فیل، آیا نگردانید حیلۀ ایشان را در گمراهی و فرستاد بر ایشان مرغان را گروه گروه از ابابیل که می انداخت آنها را بسنگ از گل، پس گردانید آنها را مانند کاه خردشده، (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 580)، مولوی نیز بدین حکایت تمثل کرده است: در ضعیفی تو مرا بابیل گیر هر یکی خصم مرا چون پیل گیر، مولوی (مثنوی)، قوت حق بود مر بابیل را ورنه مرغی چون کُشد مر پیل را؟ مولوی (مثنوی)، وآنچه آن بابیل با آن پیل کرد وآنچه پشّه کلۀ نمرود خورد، مولوی (مثنوی)
جد سوم شیخ زاهد گیلانی، نام شیخ زاهد بنحوی که در صفوهالصفا مسطور است تاج الدین ابراهیم بن روشن امیربن بابیل بن شیخ پندار (یا بندار) الکردی السنجانی است، و گویند مادرجدش بابیل از جن بوده، لقب زاهد را پسرش سید جمال الدین به جهاتی که در آن اختلاف است به او عطا کرد، (تاریخ ادبیات برون ترجمه رشید یاسمی چ 1316 هجری شمسی ص 33)
جد سوم شیخ زاهد گیلانی، نام شیخ زاهد بنحوی که در صفوهالصفا مسطور است تاج الدین ابراهیم بن روشن امیربن بابیل بن شیخ پندار (یا بندار) الکردی السنجانی است، و گویند مادرجدش بابیل از جن بوده، لقب زاهد را پسرش سید جمال الدین به جهاتی که در آن اختلاف است به او عطا کرد، (تاریخ ادبیات برون ترجمه رشید یاسمی چ 1316 هجری شمسی ص 33)
امیربابیک: آمدن خداوند شاه شمس الدین علی کرت دویم ببندگی مخدوم ملک اسلام خلد ملکه، جهت آمدن ده هزار سوار بقهستان و هم امیر بابیک و تودکان و آنجا مقام ساختن و از بندگی مخدوم ملک خلد ملکه لشکر طلبیدن و فرستادن لشکر بمصاحبت او و آن ده هزار سوار را از قهستان بیرون کردن هم درین سال. (تاریخ سیستان ص 408)
امیربابیک: آمدن خداوند شاه شمس الدین علی کرت ِ دویم ببندگی مخدوم ملک اسلام خلد ملکه، جهت آمدن ده هزار سوار بقهستان و هم امیر بابیک و تودکان و آنجا مقام ساختن و از بندگی مخدوم ملک خلد ملکه لشکر طلبیدن و فرستادن لشکر بمصاحبت او و آن ده هزار سوار را از قهستان بیرون کردن هم درین سال. (تاریخ سیستان ص 408)
نام عشیره ای از اکراد شهرزور: پس از آنکه بغداد بدست هلاکو افتاد اکراد شهرزور راه فرار پیش گرفتند، جماعتی بمصر رفتند و از آن میان عشیرۀ لاوین و بابین به الجزایر (شمال آفریقا) افتادند، (تاریخ کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 197 از دائره المعارف اسلام، ذیل کلمه کرد از ابن خلدون)
نام عشیره ای از اکراد شهرزور: پس از آنکه بغداد بدست هلاکو افتاد اکراد شهرزور راه فرار پیش گرفتند، جماعتی بمصر رفتند و از آن میان عشیرۀ لاوین و بابین به الجزایر (شمال آفریقا) افتادند، (تاریخ کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 197 از دائره المعارف اسلام، ذیل کلمه کرد از ابن خلدون)
ترکی سالار سر دسته سرور رئیس سر دسته سردار. توضیح گاه این کلمه برای تعیین شغل و سمت یا احترام باخر اسما (دال بر شغل) ملحق گردد: حکیمباشی فراشباشی نانوا باشی منشی باشی
ترکی سالار سر دسته سرور رئیس سر دسته سردار. توضیح گاه این کلمه برای تعیین شغل و سمت یا احترام باخر اسما (دال بر شغل) ملحق گردد: حکیمباشی فراشباشی نانوا باشی منشی باشی