جدول جو
جدول جو

معنی ایفاع - جستجوی لغت در جدول جو

ایفاع
(اِ تِ)
بالیدن و گوالیدن کودک و نزدیک به بلوغ رسیدن او، (از ’ی ف ع’) (منتهی الارب)، گوالیدن کودک و نزدیک به بلوغ رسیدن، (آنندراج)، مردآسا شدن کودک، (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : ... در بدو ایفاع بیفاع معالی رسیده و به آداب سیف و سنان مرتاض گشته، (ترجمه تاریخ یمینی ص 397)
لغت نامه دهخدا
ایفاع
(اَ)
جمع واژۀ یفع. (آنندراج) (منتهی الارب). جمع واژۀ یافع. (از دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به یفع و یافع شود، آمادۀ پریدن شدن مرغ و یا بال جنبانیدن آن وقت فرود آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آهنگ کردن مرغ به رفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ایفاع
جمع یفع، کودکان بالیده گوالیدن کودک بالنده شدن کودک
تصویری از ایفاع
تصویر ایفاع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایداع
تصویر ایداع
به ودیعت گذاشتن مالی در نزد کسی، ودیعه گذاشتن، سپردن
فرهنگ فارسی عمید
عمل حقوقی بر اساس رضایت یکی از طرفین مانند طلاق دادن زن از طرف مرد، در موسیقی چگونگی جا به جا شدن صداها در زمان های محدود و نسبت های معین، وزن موسیقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایفاد
تصویر ایفاد
فرستادن، گسیل داشتن، روانه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
دردناک ساختن، (از ’وج ع’) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، بدرد آوردن، (تاج المصادر بیهقی)، پر کردن شهرها رابعدل، (ازاقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رسیدن میوه، (از ’ی ن ع’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) : اینع الثمر ایناعاً، رسید و پخته گردید آن میوه، (ناظم الاطباء) : کره ان یحدث الرجل تحت شجرهقد اینعت او نخله قد اینعت، (مکارم الاخلاق طبرسی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ صَ)
توانگر شدن، (از ’و س ع’) (منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (آنندراج) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
در دل افکندن، (از ’وزع’) (ترجمان القرآن)، الهام دادن، بریدن، قطع کردن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ودیعت نهادن به کسی و پذیرفتن از کسی ودیعت را، هو من الاضداد، (از ’ودع’) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء)، حفاظت مال خود را به دیگری سپردن، (تعریفات)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برآمدن بر چیزی، (منتهی الارب) (آنندراج)، مشرف شدن و برآمدن بر آن، (ناظم الاطباء)، جمع واژۀ ایکه، (منتهی الارب)، بیشه، (آنندراج)، بیشه و انبوهی درختان، (غیاث)، درختان بهم پیچیده، انبوهی از هر درخت که باشد حتی از خرمابنان، بیشۀ درختان کنار و پیلو، (ناظم الاطباء)، رجوع به ایکه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مانع آمدن میان کسان، (از ’ورع’) (منتهی الارب)، مانع آمدن، (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درشت و سطبرو سخت گردانیدن مشک و جز آن را، (از ’وک ع’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
از نظر فقه و علم حقوق، عمل قضایی یک طرفه ای است که دارای دو شرط ذیل است: الف: عمل یکطرفه باشد، ب: قابل فسخ و رد نباشد، در فقه و قانون مدنی ایران ایقاع را فقط در حوزۀ روابط ’حقوق خصوصی’ فرض میکنند و حال این که در روابط حقوق عمومی هم ایقاع وجود دارد، ایقاع عبارتست از رضایت خارج از تراضی که قانون آنرا مقتضی اثر حقوقی مثبت بداند، شخص مجرم هرچند که با رضایت خود مرتکب جرم میشود و قانون آنرا منشاء آثاری (مانند مجازات) قرار داده ولی این آثار، آثار مثبت نیست بلکه آثار منفی است، ایقاع ممکن است ازشخص حقوقی صادر شود مانند اعراض یک شرکت تجارتی از یکی از اموال خود، برای تحقق ایقاع کافی است که قانوناً رضایت یکطرف منشاء اثر تلقی شود و وصول طرف دیگربی تأثیر باشد (اعم از این که رد او هم بی تأثیر باشد) بنابراین امکان تأثیر رد دلیل بر تأثیر قبول نیست، آثار ایقاع عبارتست از: 1- ایجاد حق بنفع غیر (مانند وصیت تملیکی)، 2- ایجاد حق بنفع خود (مانند حیازت و مباحات)، 3- ایجاد حق برای خود و غیر با اسقاط حق برای خود و غیر (مانند فتح)، 4- اسقاط حق غیر (مانند طلاق ایقاعی)، 5- اسقاط حق خود (مانند اعراض)، 6- ایجاد حق و تکلیف برای غیر (مانند تحمیل تابعیت از طرف دولت به افراد)، ایقاع در دو قسمت از حقوق ممکن است: الف - ایقاع در حقوق خصوصی و آن ایقاعی است که در قلمرو حقوق خصوصی واقع شود مانند اعراضی که شخص طبیعی و یا یک شرکت تجارتی و یا یک دولت نسبت بمالی از مال خود میسازد، ب - ایقاع در حقوق عمومی وآن ایقاعی است که در قلمرو حقوق عمومی واقع شود مانند تحمیل تابعیت از طرف دولت بافراد، (فرهنگ حقوقی جعفری لنگرودی)، رجوع به حقوق مدنی دکتر امامی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بجنگ درانداختن کسی را، (از ’وق ع’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سوفار و تیر را در زه کمان نهادن برای انداختن
لغت نامه دهخدا
غماز، (مدارالافاضل، از غیاث) (آنندراج)، بسنگ رسیدن در کندن چاه، (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، بریدن و خاص کردن عطیه را، (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، قطع کردن دهش را، (ناظم الاطباء)، باز ایستادن از کاری، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دویدن، (از ’وف ض’) شتافتن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ترجمان القرآن)، برپای کردن تکیه گاه جهت کسی، (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، به این دو معنی مشهور است، (ناظم الاطباء)، زفتی کردن، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)، بوکاء بستن سر مشک را، یقال اوکی القربه و علیها، ای شدّه بالوکاء، (از منتهی الارب) (آنندراج)، سر مشک ببستن، (تاج المصادر بیهقی)، خاموش شدن، (منتهی الارب)، یقال: اوک حلقک، یعنی خاموش باش، و به این معانی یایی است، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شتابانیدن، (از ’وف ز’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آزمند کردن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، حریص گردانیدن، (مؤید الفضلا)، تحریص، سخت حریص کردن، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایداع
تصویر ایداع
گرو نهادن، گرو پذیرفتن، سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایضاع
تصویر ایضاع
زبون کردن به خاکستر نشاندن، شتابانیدن، زیان دیدگی، تیز راندن
فرهنگ لغت هوشیار
ویدا کردن (وفا ویدایی) انجام پیمان انجام دسیاد به جای آوردن توختن بسر آوردن وعده بپایان بردن وعده، حق کسی را تمام دادن، بعهد وفا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایفاد
تصویر ایفاد
فرستادن روانه کردن فرستادن روانه کردن: ایفاد مراسله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایفاز
تصویر ایفاز
شتاباندن به شتاب وا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایفاق
تصویر ایفاق
جور در آمدن، رده بستن
فرهنگ لغت هوشیار
افکندن، گرفتار کردن، هماهنگ کردن آوازها، شبیخون زدن افکندن در انداختن، شبیخون زدن تاختن، گرفتار کردن کسی را، هم آهنگ ساختن آوازها، نفراتی چند است در ازمنه محدوده المقادیر و در ادوار متساوی الکمیه با اوضاع مخصوصه که طبع سلیم و مستقیم درک آنها کند (مجمع الادوار)، عمل قضایی یک جانبه، جمع ایقاعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلاع
تصویر ایلاع
آزمند کردن، بر انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاع
تصویر ایجاع
بدرد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایناع
تصویر ایناع
رسیده شدن پخته شدن میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاع
تصویر ایجاع
به درد آوردن، دردمند کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایفاد
تصویر ایفاد
فرستادن، روانه کردن، ایفاد مراسله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایقاع
تصویر ایقاع
افکندن، درانداختن، یورش بردن، تاختن، گرفتار کردن کسی، هم آهنگ ساختن آوازها، جمع ایقاعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایفاء
تصویر ایفاء
وفا کردن، حق کسی را تمام دادن
فرهنگ فارسی معین