بالیدن و گوالیدن کودک و نزدیک به بلوغ رسیدن او، (از ’ی ف ع’) (منتهی الارب)، گوالیدن کودک و نزدیک به بلوغ رسیدن، (آنندراج)، مردآسا شدن کودک، (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : ... در بدو ایفاع بیفاع معالی رسیده و به آداب سیف و سنان مرتاض گشته، (ترجمه تاریخ یمینی ص 397)
بالیدن و گوالیدن کودک و نزدیک به بلوغ رسیدن او، (از ’ی ف ع’) (منتهی الارب)، گوالیدن کودک و نزدیک به بلوغ رسیدن، (آنندراج)، مردآسا شدن کودک، (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : ... در بدو ایفاع بیفاع معالی رسیده و به آداب سیف و سنان مرتاض گشته، (ترجمه تاریخ یمینی ص 397)
به عهد وفا کردن، (از ’وف ی’) (آنندراج)، وفا کردن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23) (تاج المصادر بیهقی)، بسر بردن پیمان و دوستی را، (منتهی الارب) (آنندراج)، ادا کردن عهد و پیمان را، (ناظم الاطباء)
به عهد وفا کردن، (از ’وف ی’) (آنندراج)، وفا کردن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23) (تاج المصادر بیهقی)، بسر بردن پیمان و دوستی را، (منتهی الارب) (آنندراج)، ادا کردن عهد و پیمان را، (ناظم الاطباء)
برآمدن بر چیزی، (منتهی الارب) (آنندراج)، مشرف شدن و برآمدن بر آن، (ناظم الاطباء)، جمع واژۀ ایکه، (منتهی الارب)، بیشه، (آنندراج)، بیشه و انبوهی درختان، (غیاث)، درختان بهم پیچیده، انبوهی از هر درخت که باشد حتی از خرمابنان، بیشۀ درختان کنار و پیلو، (ناظم الاطباء)، رجوع به ایکه شود
برآمدن بر چیزی، (منتهی الارب) (آنندراج)، مشرف شدن و برآمدن بر آن، (ناظم الاطباء)، جَمعِ واژۀ ایکه، (منتهی الارب)، بیشه، (آنندراج)، بیشه و انبوهی درختان، (غیاث)، درختان بهم پیچیده، انبوهی از هر درخت که باشد حتی از خرمابنان، بیشۀ درختان کنار و پیلو، (ناظم الاطباء)، رجوع به ایکه شود
دویدن، (از ’وف ض’) شتافتن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ترجمان القرآن)، برپای کردن تکیه گاه جهت کسی، (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، به این دو معنی مشهور است، (ناظم الاطباء)، زفتی کردن، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)، بوکاء بستن سر مشک را، یقال اوکی القربه و علیها، ای شدّه بالوکاء، (از منتهی الارب) (آنندراج)، سر مشک ببستن، (تاج المصادر بیهقی)، خاموش شدن، (منتهی الارب)، یقال: اوک حلقک، یعنی خاموش باش، و به این معانی یایی است، (ناظم الاطباء)
دویدن، (از ’وف ض’) شتافتن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ترجمان القرآن)، برپای کردن تکیه گاه جهت کسی، (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، به این دو معنی مشهور است، (ناظم الاطباء)، زفتی کردن، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)، بوکاء بستن سر مشک را، یقال اوکی القربه و علیها، ای شدّه بالوکاء، (از منتهی الارب) (آنندراج)، سر مشک ببستن، (تاج المصادر بیهقی)، خاموش شدن، (منتهی الارب)، یقال: اوک حلقک، یعنی خاموش باش، و به این معانی یایی است، (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ یفع. (آنندراج) (منتهی الارب). جمع واژۀ یافع. (از دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به یفع و یافع شود، آمادۀ پریدن شدن مرغ و یا بال جنبانیدن آن وقت فرود آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آهنگ کردن مرغ به رفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ یفع. (آنندراج) (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ یافع. (از دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به یفع و یافع شود، آمادۀ پریدن شدن مرغ و یا بال جنبانیدن آن وقت فرود آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آهنگ کردن مرغ به رفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
جربادقانی محمدعلی. فرزند حاج محمدحسین ساکن جربادقان. جد اعلای ایشان ملا کمال الدین حسین در نجف اشرف ساکن بود، چون شیعه بود اهل روم آزار او میکردند به این سبب به جربادقان آمد. پادشاه دیندار شاه اسماعیل ماضی که به آنجا آمد از این معنی اطلاع یافته مهربانی بسیار کرده، چنانچه رقم معافی به او داده و تا حال به امضای پادشاهان رسید. مجملاً ملا محمدعلی به اصفهان آمده بخدمت علامه آقاحسین مشغول به تحصیل است. کمال آدمیت و مردمی دارد و سلیقه اش در نهایت درستی است. چون پیوسته در طواف کعبۀ معنی است طایف تخلص دارد. از اوست: زبان و دل موافق ساز هنگام دعا کردن به یک انگشت نتوان عقده ای از رشته واکردن. شکستن همنشین هرکه شد حاجت روا گردد که گردد سجده گاه خلق چون نی بوریا گردد. تا توانی دل به احسان کسان مایل مکن جام جم را کاسۀ دریوزۀ سایل مکن. (از تذکرۀ نصرآبادی ج 2 ص 351). و صاحب تذکرۀ گلشن ذیل طائف آرد: محمدعلی جربادقانی است و طائف مطاف بلاغت الفاظ و لطافت معانی. از اوست: نه شبنم است به گلزار کامیاب شده دلی که بسته به گل عندلیب آب شده. (از تذکرۀ صبح گلشن). و صاحب قاموس الاعلام آرد: طائف نامش محمدعلی است و یکی از شعرای ایران و از اهالی جرفادقان (گلپایگان) بوده از اوست: زبان و دل موافق ساز هنگام دعا کردن به یک انگشت نتوان عقده ای از رشته واکردن
جربادقانی محمدعلی. فرزند حاج محمدحسین ساکن جربادقان. جد اعلای ایشان ملا کمال الدین حسین در نجف اشرف ساکن بود، چون شیعه بود اهل روم آزار او میکردند به این سبب به جربادقان آمد. پادشاه دیندار شاه اسماعیل ماضی که به آنجا آمد از این معنی اطلاع یافته مهربانی بسیار کرده، چنانچه رقم معافی به او داده و تا حال به امضای پادشاهان رسید. مجملاً ملا محمدعلی به اصفهان آمده بخدمت علامه آقاحسین مشغول به تحصیل است. کمال آدمیت و مردمی دارد و سلیقه اش در نهایت درستی است. چون پیوسته در طواف کعبۀ معنی است طایف تخلص دارد. از اوست: زبان و دل موافق ساز هنگام دعا کردن به یک انگشت نتوان عقده ای از رشته واکردن. شکستن همنشین هرکه شد حاجت روا گردد که گردد سجده گاه خلق چون نی بوریا گردد. تا توانی دل به احسان کسان مایل مکن جام جم را کاسۀ دریوزۀ سایل مکن. (از تذکرۀ نصرآبادی ج 2 ص 351). و صاحب تذکرۀ گلشن ذیل طائف آرد: محمدعلی جربادقانی است و طائف مطاف بلاغت الفاظ و لطافت معانی. از اوست: نه شبنم است به گلزار کامیاب شده دلی که بسته به گل عندلیب آب شده. (از تذکرۀ صبح گلشن). و صاحب قاموس الاعلام آرد: طائف نامش محمدعلی است و یکی از شعرای ایران و از اهالی جرفادقان (گلپایگان) بوده از اوست: زبان و دل موافق ساز هنگام دعا کردن به یک انگشت نتوان عقده ای از رشته واکردن