جدول جو
جدول جو

معنی ایفا - جستجوی لغت در جدول جو

ایفا
وفا کردن به عهد، به سر بردن پیمان دوستی، حق کسی را تمام دادن
تصویری از ایفا
تصویر ایفا
فرهنگ فارسی عمید
ایفا
بسر آوردن وعده بپایان بردن وعده، حق کسی را تمام دادن
تصویری از ایفا
تصویر ایفا
فرهنگ لغت هوشیار
ایفا
انجام
تصویری از ایفا
تصویر ایفا
فرهنگ واژه فارسی سره
ایفا
اجرا، اعمال، انجام، ادا، وفای به عهد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یافا
تصویر یافا
(دخترانه)
زیبایی، جمال، نام شهری قدیمی در ساحل مدیترانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایشا
تصویر ایشا
(پسرانه)
نام پدر داوود (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایلا
تصویر ایلا
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرماندهان سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایما
تصویر ایما
(دخترانه)
اشاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حیفا
تصویر حیفا
(دخترانه)
نام بندری در فلسطین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایفاد
تصویر ایفاد
فرستادن، گسیل داشتن، روانه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
شتابانیدن، (از ’وف ز’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بالیدن و گوالیدن کودک و نزدیک به بلوغ رسیدن او، (از ’ی ف ع’) (منتهی الارب)، گوالیدن کودک و نزدیک به بلوغ رسیدن، (آنندراج)، مردآسا شدن کودک، (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : ... در بدو ایفاع بیفاع معالی رسیده و به آداب سیف و سنان مرتاض گشته، (ترجمه تاریخ یمینی ص 397)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
به عهد وفا کردن، (از ’وف ی’) (آنندراج)، وفا کردن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23) (تاج المصادر بیهقی)، بسر بردن پیمان و دوستی را، (منتهی الارب) (آنندراج)، ادا کردن عهد و پیمان را، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برآمدن بر چیزی، (منتهی الارب) (آنندراج)، مشرف شدن و برآمدن بر آن، (ناظم الاطباء)، جمع واژۀ ایکه، (منتهی الارب)، بیشه، (آنندراج)، بیشه و انبوهی درختان، (غیاث)، درختان بهم پیچیده، انبوهی از هر درخت که باشد حتی از خرمابنان، بیشۀ درختان کنار و پیلو، (ناظم الاطباء)، رجوع به ایکه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دویدن، (از ’وف ض’) شتافتن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ترجمان القرآن)، برپای کردن تکیه گاه جهت کسی، (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، به این دو معنی مشهور است، (ناظم الاطباء)، زفتی کردن، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)، بوکاء بستن سر مشک را، یقال اوکی القربه و علیها، ای شدّه بالوکاء، (از منتهی الارب) (آنندراج)، سر مشک ببستن، (تاج المصادر بیهقی)، خاموش شدن، (منتهی الارب)، یقال: اوک حلقک، یعنی خاموش باش، و به این معانی یایی است، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ یفع. (آنندراج) (منتهی الارب). جمع واژۀ یافع. (از دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به یفع و یافع شود، آمادۀ پریدن شدن مرغ و یا بال جنبانیدن آن وقت فرود آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آهنگ کردن مرغ به رفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
جربادقانی محمدعلی. فرزند حاج محمدحسین ساکن جربادقان. جد اعلای ایشان ملا کمال الدین حسین در نجف اشرف ساکن بود، چون شیعه بود اهل روم آزار او میکردند به این سبب به جربادقان آمد. پادشاه دیندار شاه اسماعیل ماضی که به آنجا آمد از این معنی اطلاع یافته مهربانی بسیار کرده، چنانچه رقم معافی به او داده و تا حال به امضای پادشاهان رسید. مجملاً ملا محمدعلی به اصفهان آمده بخدمت علامه آقاحسین مشغول به تحصیل است. کمال آدمیت و مردمی دارد و سلیقه اش در نهایت درستی است. چون پیوسته در طواف کعبۀ معنی است طایف تخلص دارد. از اوست:
زبان و دل موافق ساز هنگام دعا کردن
به یک انگشت نتوان عقده ای از رشته واکردن.
شکستن همنشین هرکه شد حاجت روا گردد
که گردد سجده گاه خلق چون نی بوریا گردد.
تا توانی دل به احسان کسان مایل مکن
جام جم را کاسۀ دریوزۀ سایل مکن.
(از تذکرۀ نصرآبادی ج 2 ص 351).
و صاحب تذکرۀ گلشن ذیل طائف آرد: محمدعلی جربادقانی است و طائف مطاف بلاغت الفاظ و لطافت معانی. از اوست:
نه شبنم است به گلزار کامیاب شده
دلی که بسته به گل عندلیب آب شده.
(از تذکرۀ صبح گلشن).
و صاحب قاموس الاعلام آرد: طائف نامش محمدعلی است و یکی از شعرای ایران و از اهالی جرفادقان (گلپایگان) بوده از اوست:
زبان و دل موافق ساز هنگام دعا کردن
به یک انگشت نتوان عقده ای از رشته واکردن
لغت نامه دهخدا
غماز، (مدارالافاضل، از غیاث) (آنندراج)، بسنگ رسیدن در کندن چاه، (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، بریدن و خاص کردن عطیه را، (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، قطع کردن دهش را، (ناظم الاطباء)، باز ایستادن از کاری، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سوفار و تیر را در زه کمان نهادن برای انداختن
لغت نامه دهخدا
اطفا آتش، فرو نشاندن آن تا سرد شود، فرو نشاندن، خاموش کردن، فرو نشاندن خاموش کردن، فروکشتن آتش و چراغ: اطفا نایره شهوت
فرهنگ لغت هوشیار
برگزیدن کسی را اختیار کردن، برگزیدن، وابریده شدن، پالایش، خرسند کردن، برگزیدن کسی را اختیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الفا
تصویر الفا
به جا گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکفا
تصویر اکفا
جمع کفوء همالان همانندان همسران اقران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخفا
تصویر اخفا
پوشیده داشتن، پنهان داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشفا
تصویر اشفا
نزدیک شدن، دارودادن، دشواری بهبودی، شبگاه به راه افتادن، جمع شفا
فرهنگ لغت هوشیار
وحی فرستادن الهام کردن، اشاره کردن مطلبی را در ذهن کسی افکندن القا امری در دل افکندن، القا معنی در نفس بسرعت و خفا
فرهنگ لغت هوشیار
ویدا کردن (وفا ویدایی) انجام پیمان انجام دسیاد به جای آوردن توختن بسر آوردن وعده بپایان بردن وعده، حق کسی را تمام دادن، بعهد وفا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایفاد
تصویر ایفاد
فرستادن روانه کردن فرستادن روانه کردن: ایفاد مراسله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایفاز
تصویر ایفاز
شتاباندن به شتاب وا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایفاع
تصویر ایفاع
جمع یفع، کودکان بالیده گوالیدن کودک بالنده شدن کودک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایفاق
تصویر ایفاق
جور در آمدن، رده بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایفاء
تصویر ایفاء
وفا کردن، حق کسی را تمام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایفاد
تصویر ایفاد
فرستادن، روانه کردن، ایفاد مراسله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکفا
تصویر اکفا
بازدارندگان
فرهنگ واژه فارسی سره
ارسال، فرستادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد