گرویدن یا اقرار کردن به ناچیز و باطل یا بخواری وبه فرمان برداری کسی که میکشد یا می برد آنرا، (منتهی الارب) (آنندراج)، اقرار کردن یا گرویدن بباطل یا بمذلت و فرمانبرداری برای کسی که او را میکشد، (از اقرب الموارد)
گرویدن یا اقرار کردن به ناچیز و باطل یا بخواری وبه فرمان برداری کسی که میکشد یا می برد آنرا، (منتهی الارب) (آنندراج)، اقرار کردن یا گرویدن بباطل یا بمذلت و فرمانبرداری برای کسی که او را میکشد، (از اقرب الموارد)
پیدا و آشکار گردیدن راه و جز آن، (منتهی الارب) (آنندراج)، پیدا و آشکار گردیدن، (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، توانا و قوی گردیدن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قوی شدن، (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
پیدا و آشکار گردیدن راه و جز آن، (منتهی الارب) (آنندراج)، پیدا و آشکار گردیدن، (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، توانا و قوی گردیدن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قوی شدن، (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
مأخوذ از تازی، باز و نیز. (ناظم الاطباء). هم و نیز. (آنندراج). دوباره. دیگر بار. بار دیگر. مکرر. هم. (یادداشت بخط مؤلف) : ایضاً دستورالعملی در باب دیگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 213). آن کل عفریت روی با همه زشتی قالی بافد همی و ایضاً محفور. سوزنی. اندس ایضاً کیخسرو بنا کرده. (تاریخ قم ص 81).
مأخوذ از تازی، باز و نیز. (ناظم الاطباء). هم و نیز. (آنندراج). دوباره. دیگر بار. بار دیگر. مکرر. هم. (یادداشت بخط مؤلف) : ایضاً دستورالعملی در باب دیگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 213). آن کل عفریت روی با همه زشتی قالی بافد همی و ایضاً محفور. سوزنی. اندس ایضاً کیخسرو بنا کرده. (تاریخ قم ص 81).