معنی اوضاح - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با اوضاح
اوضاح
- اوضاح
- جمع وضح، پیری، سفیدی ماه و سفیدی پیشانی اسب، پیرایه ای از سیم
فرهنگ فارسی معین
اوضاح
- اوضاح
- جَمعِ واژۀ وَضَح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وضح شود، دریابنده تر. احفظ. افهم
لغت نامه دهخدا