جدول جو
جدول جو

معنی ایستاده - جستجوی لغت در جدول جو

ایستاده
برپا، سرپا، ساکن، بی حرکت
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
فرهنگ فارسی عمید
ایستاده(دَ / دِ)
برپا. سرپا. قایم. (فرهنگ فارسی معین). متوقف:
ایستاده دید آنجا دزد غول
روی زشت و چشمها همچون دغول.
رودکی.
ایستاده میان گرمابه
همچو آسغده در میان تنور.
معروفی.
شمع را دید ایستاده و شاهد نشسته و می ریخته. (گلستان).
- نگونسار ایستاده، معلق:
نگونسار ایستاده مر درختان را همی بینی
دهانهاشان روان بر خاک بر کردار ثعبانها.
ناصرخسرو.
، دارو در دهان ریختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، کم کردن دهش. (منتهی الارب) (آنندراج). کم کردن عطیه و دهش را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندک کردن عطا. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
ایستاده
برپا، سرپا، متوقف
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
فرهنگ لغت هوشیار
ایستاده((دِ))
برپا، سرپا، مراقب، قائم، مأمور، موظف
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
فرهنگ فارسی معین
ایستاده
برپا، قایم، راکد
متضاد: نشسته
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ایستاده
واقفاً
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به عربی
ایستاده
Erect, Standing
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ایستاده
érigé, debout
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ایستاده
dik, ayakta
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ایستاده
کھڑا
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به اردو
ایستاده
উল্লম্ব , দাঁড়িয়ে
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به بنگالی
ایستاده
imara, imesimama
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ایستاده
זקוף , עומד
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به عبری
ایستاده
세운 , 서 있는
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به کره ای
ایستاده
立った , 立っている
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ایستاده
उन्नत , खड़ा
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به هندی
ایستاده
tegak, berdiri
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ایستاده
ตั้งตรง , ยืน
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به تایلندی
ایستاده
rechtop, staand
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به هلندی
ایستاده
erguido, de pie
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ایستاده
eretto, in piedi
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ایستاده
ereto, em pé
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ایستاده
竖立的 , 站立的
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به چینی
ایستاده
wyprostowany, stojący
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به لهستانی
ایستاده
піднятий , стоячий
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ایستاده
aufrecht, stehend
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به آلمانی
ایستاده
возвышенный , стоящий
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایستادن
تصویر ایستادن
سرپا بودن، برپا شدن، برخاستن، درنگ کردن، توقف کردن، کنایه از مقاومت کردن، اقامت کردن، شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایستادن
تصویر ایستادن
شکیبائی نمودن، توقف و درنگ کردن، حوصله کردن، صبر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایستادن
تصویر ایستادن
((دَ))
برخاستن، توقف کردن، پایداری، عمل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایستادن
تصویر ایستادن
متوقف شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایستادن
تصویر ایستادن
Halt, Stand
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ایستادن
تصویر ایستادن
остановиться , стоять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ایستادن
تصویر ایستادن
anhalten, stehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ایستادن
تصویر ایستادن
зупинятися , стояти
دیکشنری فارسی به اوکراینی