معنی ایستادن - فرهنگ فارسی عمید
معنی ایستادن
- ایستادن
- سرپا بودن، برپا شدن، برخاستن، درنگ کردن، توقف کردن، کنایه از مقاومت کردن، اقامت کردن، شدن
تصویر ایستادن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ایستادن
ایستادن
- ایستادن
- شکیبائی نمودن، توقف و درنگ کردن، حوصله کردن، صبر کردن
فرهنگ لغت هوشیار