جدول جو
جدول جو

معنی ایساطیس - جستجوی لغت در جدول جو

ایساطیس
نیل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اساطین
تصویر اساطین
اسطوانه ها، استوانه ها، جمع واژۀ اسطوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اساطیر
تصویر اساطیر
اسطوره ها، قصه ها و حکایت های بازمانده از دوران باستان دربارۀ خدایان، قهرمانان، جمع واژۀ اسطوره
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ اسطار و اسطاره و اسطیر و اسطیره و اسطور و اسطوره. سیوطی در المزهر گوید: اساطیر، جمعی باشد بی واحد. ابوعبیده گوید واحد آن اسطاره است و بعضی دیگر بر آنند که جمع سطر اسطار باشد و جمع اسطار اساطیر. سخنهای پریشان. بیهوده ها. افسانه ها. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اسطول، بمعنی دسته ای از کشتی: و لهذا الملک (الملک غلیام) بمدینه مسینه المذکوره دارصنعه (البحر) تحتوی من الأساطیل علی ما لایحصی عدد مراکبه. (رحلۀ ابن جبیر)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اسطوانه، بمعنی ستون. (غیاث اللغات) (کنز اللغات).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بابونۀ صحرائی
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
ظاهراً مصحف ارشیطس و ارخوطس فیلسوف طارنطینی است. شهرزوری در نزهه الارواح آرد: ارسطیس، علاوه بر آنکه از رجال معروف در حکمت و از مردان مشهور در علم هندسه و فلسفه است، صاحب اموال کثیره و ضیاع و عقار بسیار بوده است. بخوشی حال و سعۀ عیش و رفاه کامل زندگانی میگذرانید. ناگهان زمانۀ جافی و روزگار غدار بر این حکیم بزرگوار روترش کرده آن همه اموال بباد فنا رفته بسختی معیشت گرفتار شده ناچار جلاء وطن اختیار کرد تا از طعنه و شماتت خودی و بیگانه مصون و محفوظ ماند و سوار کشتی گردید و بسفر دریا پرداخت. پس از چندی کشتی او طوفانی شد و حکیم خودرا بجزیره ای رسانید و با دست تهی و حالت زار بر کنار دریا مسکن کرد و برای تسکین هموم و غموم بعضی اشکال هندسی به روی زمین با دست بکشید. اهالی جزیره آن بدیدند و به حاکم جزیره خبر بردند. سلطان امر به احضار حکیم کرد. چون او را شخص دانشمندی یافت، بر احترام وی بیفزود و مقرب خویش گردانید و مقرری جهت او تعیین فرمود و به اندک زمان فیلسوف که بی چیز و بفقر و فاقه مبتلا شده بود، صاحب اموال و اولاد فراوان گردید و با نهایت عزت و سعۀ معیشت میزیست. پس از چندی جماعتی که میخواستند سفری ببلاد او کنند، گفتند اگر پیغام و یا نوشته ای داری بما بسپار تا به اقرباء و کسان تورسانیم. گفت به اهالی بلد من بگوئید چیزی را کسب کنید که از دستبرد زمانۀ شوخ چشم همیشه مصون باشد و اگر بدریا مسافرت کردید، از غرق شدن محفوظ ماند و از دست شما هیچ گاه خارج نگردد. رجوع به کنزالحکمه ترجمه دری صص 189-190 و رجوع به ارخوطس الطارنطینی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قسطاس. رجوع به قسطاس شود
لغت نامه دهخدا
به یونانی نیلج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به یونانی وسمه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
نام پادشاه جزیره قر که مولد و مسکن بقراط حکیم بوده است، (از حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 59)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اساطیر
تصویر اساطیر
قصه های دروغ، افسانه
فرهنگ لغت هوشیار
از پارسی استوانه ها، ستون ها جمع اسطوانه. ستونها رکن ها ارکان، بزرگان برجستگان: ازاساطین عصر خویش بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساطین
تصویر اساطین
جمع اسطوانه، ستون ها، ارکان، مجازاً بزرگان، برجستگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اساطیر
تصویر اساطیر
جمع اسطوره، افسانه ها، افسانه های باستان درباره خدایان و پهلوانان
فرهنگ فارسی معین
اپیزودیک، افزونگی
دیکشنری اردو به فارسی