جدول جو
جدول جو

معنی ایساطس - جستجوی لغت در جدول جو

ایساطس
به یونانی نیلج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوساط
تصویر اوساط
وسط ها، میانه ها، چیزهایی که نه خوب باشد نه بد، جمع واژۀ وسط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایناس
تصویر ایناس
انس دادن، انس گرفتن، چیزی را دیدن و احساس کردن، صدا را شنیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقساط
تصویر اقساط
قسط ها، عدل ها، دادها، نصیب ها، مقدارها، میزان ها، جمع واژۀ قسط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیسانس
تصویر لیسانس
گواهی نامۀ پایان دورۀ کارشناسی، دورۀ چهارسالۀ کارشناسی، کسی که این دوره را با موفقیت گذرانده باشد، لیسانسیه، پروانه، اجازه نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایسار
تصویر ایسار
توانگر شدن، بی نیاز شدن، آسان شدن، به آسانی زاییدن زن
فرهنگ فارسی عمید
(اَنِ)
نام شهری است و در آن شهر کلیسایی است که هر سال در وقت تحویل آفتاب در برج جدی سار بسیار می آیند و هر یک را زیتونی در منقار بود مجموع زیتونهارا در آن کلیسا میریزند گویند آنقدر زیتون جمع میشود که ساکنان آنجا را تمام سال کافی است و گویند که در صدفرسنگی آنجا درخت زیتون نیست. (آنندراج) (هفت قلزم) (برهان). مؤلف مجمل التواریخ و القصص این داستان را در بارۀ ’بلدالرومیه’ آورده است. در صص 488- 489 آن کتاب آمده: ’ذکر بلدالرومیه... و از عجایب آنجا آن درخت است از روی، که بلیناس بن بطیاس صاحب الطلسمات ساخته است اندر کنیسه و صورت سودانی (رجوع کنیدبه سودانیات) هم از نحاس بر سر آن درخت ساخته، و هرسالی بوقت رسیدن زیتون، این سودانی آنجا صفیری بزندبلند، بعد از آن هر سودانی که در آن حدود و دیار باشند آنجا جمع آیند بقدرت خدای تعالی، و با هر یکی سه زیتون یکی در منقار و دو در مخلب و هر یکی بر سر آن سودانی نشینند و زیتون آنجا فرو کنند و ساکنان آنجا برمیدارند و چندان زیتون جمع کنند که روغن کنیسه را تا سال آینده حاصل کنند و بسیار بفروشند و اعتماد آن نواحی بر آن باشد و همه ناحیت از آن روغن بکار برند و این از عجایب دنیاست’. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
نیل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پروانه، درجۀ عالی که معمولاً شامل سه سال تحصیل پس از پایان دورۀ کامل متوسطه است، شهادت نامۀ درجۀ مزبور
لغت نامه دهخدا
(طُ)
حاکم قدس از جانب رومیان در زمان مسیح. صاحب قاموس مقدس آرد: پیلاطس (یوحنا 19:1) که او را پنطیوس پیلاطس می گفتند (متی 27:2) و او شخصی بود که در سال 29 میلادی از جانب رومیان حاکم یا نایب الحکومۀ یهودیه بود و چند سال قبل و بعد از صعود عیسی حکومت مینمود. پای تختش قیصریه بود و باورشلیم آمده درمحکمه قوم را داوری مینمود. (یوحنا 18:28) لکن حکومتش بواسطۀ کثرت ظلم و سخت دلی پسندیدۀ یهود نبود وهمواره طالب منفعت ذاتی خود بود علاوه بر اینها عیسی مسیح را با وجود عدم تقصیر به یهود تسلیم کرد و حال آنکه خود بذاته اقرار نمود براین که خطائی که موجب قتل باشد در او نیافتم. لکن از قرار معلوم تسلیم کردن حضرت مسیح به یهود محض محافظت ولایت و خشنودی یهود بود و با وجودیکه بر برائت و پاکی او اقرار نمود بازبواسطۀ کثرت صداهای وحشیانه که میگفتند صلیبش کن خونش بر گردن ما و اولاد ما باد، بدین مطلب تن در داده وی را بدیشان سپرد و اگر فی الحقیقه پیلاطس شخص محترم و نجیب و عادلی میبود آن شخص مقدس را که بی گناه بوداز دست دشمنانش خلاصی می بخشید چنانکه خواهش یهود را در خصوص تغییر نوشتۀ صلیب رد نمود (یوحنا 19:19- 22) اما امکان دارد که از کردۀ خود پشیمان شده باشد زیرا که کشیکچیان را بر قبر مسیح گذارد تا جسدش را محافظت کنند (متی 27:62- 66) و در سال 36 میلادی سامریان که آتش یاغی گری ایشان را با خونریزی کلی فرو نشانده بود شکایت او را بحضور واتیلوس حاکم سوریه بردندو او پیلاطس را بروم فرستاد تا به امپراطور جواب دهدو قبل از ورود او طبریوس وفات کرد. گویند که کلیگیولا (کالیگولا) او را اخراج بلد نموده به وین فرستاده وآن شهری بود که رود رون در ولایت غلاطیه بنا شده بود و در آنجا خود را بقتل رسانید. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
بلغت یونان قسمی از قولنج است و آن مهلک میباشد. (برهان) (آنندراج). بیونانی ئیلئوس. (اشتینگاس). انسداد روده ها در نتیجۀ یک آماس، قولنج روده ای. (فرهنگ فارسی معین). نوعی از قولنج است. لکن در روده های بالائین افتد و تفسیر ایلاوس به تازی رب ارحم است، یعنی ای خداوند رحم کن. (یادداشت بخط مؤلف). قال العلامه: و هو وجع معدی یعرض الامعاء العلیاء فیمنع نفوذ الثقل، حتی یخرج من الفم، و تفسیره علی ما ذکر جالینوس یارب ارحم. و علی ما ذکره بقراط، المستعاذ منه و قال فی فصوله اذا حدث عن القولنج المستعاذ منه قی ٔ و فواق و اختلاط ذهن فذلک دلیل سوء و قال من حدث به تقطیر البول القولنج المعروف بایلاوس فانه یموت فی سبعه ایام. (بحر الجواهر) ، مسافت در شب با تندی و چالاکی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام دانشمندی یونانی است. (نخبه الدهر دمشقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ)
نام یکی ازپادشاهان یونان است. گویند گل مختوم در زمان او یافته شد و صورت او را بر آن نقش میکرده اند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اِ رُ طُ)
الثانی القیاسی. یکی از مفسرین کتب بقراط پس از وفات وی. (تاریخ الحکمای قفطی چ لیپسک ص 94). ارسطراطس ثانی قیاسی. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
محبوب، شخصی مسیحی که از اهل قرنطش و خزینه دار آنجا و دوست و همکار پولس بوده با وی به افسس رفت و با تیموتیوس نیز در رسالتش بمقدونیه همراهی کرد (کتاب اعمال رسولان 19:22) و در وقتی که پولس نامۀ رومیان را مینوشت وی در قرنطش بود. (رسالۀ رومیان 16:23) و تا اسیر کردن و بردن پولس به روم در آنجا ماند (رسالۀ دوم تیموتاوس 4:20). (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
نام سپاهسالاری معاصر داریوش که بر او طغیان کرد، توانستن. (جهانگیری) (برهان). یارستن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایناس
تصویر ایناس
انس و الفت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلاوس
تصویر ایلاوس
انسداد روده ها در نتیجه یک آماس قولنج روده یی
فرهنگ لغت هوشیار
پروانه، درجه عالی که معمولاً شامل چهار سال تحصیل پس از پایان دوره کامل متوسطه است، شهادتنامه درجه مزبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایسار
تصویر ایسار
توانگر گردیدن، بی نیاز گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایساف
تصویر ایساف
اندوهگین گردانیدن، اندوهگین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلاس
تصویر ایلاس
گواژه زدن (گواژه کنایه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاطل
تصویر ایاطل
جمع ایطل، تهیگاه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایماس
تصویر ایماس
بر ماسیدن پر ماسیدن (دست مالیدن به چیزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امساس
تصویر امساس
پرواسیدن: به دست چیزی راسودن بسودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوساط
تصویر اوساط
جمع وسط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقساط
تصویر اقساط
عدل و داد و برابری و تساوی ج قسط، قسط ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسانس
تصویر اسانس
شیره مواد گیاهی یاحیوانی مانند اسانس نعناع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخساس
تصویر اخساس
زبون کردن، زفت یافتن، بهره را کم کردن، فرودکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجساس
تصویر اجساس
آگاهی جویی سر در آوردن پی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
مارش شناسک سهش در یافتن درک کردن دانستن آگاه شدن دیدن، درک چیزی با یکی از حواس، انعکاس ذهنی تاء ثر بدنی و آن پایه و مایه همه ادراکات است و آن ابتدائی و اصیل است باین معنی که مسبوق بهیچ امر نفسانی دیگر نیست و قدم اولی است که پس از بیرون شدن از قلمرو بدن و ماده در عالم مجرد نفسانی برداشته میشود و دیگر نفسانیات از تغییر و ترکیب آن صورت میپذیرند. احساس همواره بامور مادی و بدنی که مقدمات آن هستند مقارن و همراه است. توضیح آنکه عوامل خارجی روی بدن تاثیراتی کرده بان تغییراتی میدهند و این تغییرات بدنی در نفس انعکاس که احساس نام دارد. بنابراین هر احساسی دو تحریک خارجی. ب - تاء ثر عضوی. یا احساس المی. حس درد جسمانی. یا احساس بصری. حس بینایی. یا احساس تعادلی. حس تعادل و جهت یابی. یا احساس ذوقی. حس چشایی. یا احساس داخلی. حس درونی. یا احساس سردی و گرمی. حس گرما و سرما. یا احساس سمعی. حس شنوایی. یا احساس شمی. حس بویایی. یا احساس لمسی. حس بساوایی. یا احساس وضعی و عضنی. حس حرکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیسانس
تصویر لیسانس
پروانه، دانش نامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احساس
تصویر احساس
سهش، شور، دریافت، برداشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لیسانس
تصویر لیسانس
کارشناسی
فرهنگ واژه فارسی سره
اپیزودیک، افزونگی
دیکشنری اردو به فارسی