جدول جو
جدول جو

معنی ایزاف - جستجوی لغت در جدول جو

ایزاف(اِ تِ)
شتافتن، (از ’وزف’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایلاف
تصویر ایلاف
دوست کردن
سازواری دادن
عهد و شبه اجازه
عهد و پیمان، قرار و مدار، موعد، عقد، قرار مدار، قول و قرار، بیعت
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
پاره پاره کمیز انداختن ناقه و آن حوامل را باشد، (از ’وزغ’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، اخراج البول دفعهً دفعهً، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
در دل افکندن، (از ’وزع’) (ترجمان القرآن)، الهام دادن، بریدن، قطع کردن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شلوار، زیرجامه، پوشش، پای ازار:
آهن کن و ز جای بجه گرد برانگیز
کخ کخ کن و برگرد و بدر بر پس ایزار،
حقیقی صوفی،
دست بدستار برد و سیم بتو داد
پشت بدو آر تا گشایدت ایزار،
سوزنی،
او پیر و ضعیف بود بر عقابین کشیدند و هزار تازیانه بزدند که قرآن را مخلوق گوی و نگفت و در آن میانه بند ایزارش گشاده شد و دستهای او بسته بودند، (تذکره الاولیاء عطار)، نقلست که روزی در گرمابه بود یکی را دید بی ایزار بعضی گفتند او فاسقی است و بعضی گفتند او دهری است، (تذکره الاولیاء عطار)، تا پنج گز به پیراهن کنم و پنج گز بجهت ایزارپای، (تذکره الاولیاء عطار)،
ور آنانکه ایزار در پا ندارند
نظر کن چو خواهی که بینی عجایب،
نظام قاری،
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
نیرومند گردانیدن، (ترجمان القرآن)، نرم گردیدن، (از منتهی الارب)،
بودن و وجود، خلاف لیس، (آنندراج)، وجود، مقابل لیس، عدم، (فرهنگ فارسی معین)، قهر و غلبه، (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رفتن در زمین، (از ’وزب’) (منتهی الارب) (آنندراج)، رفتن در زمین همانطوری که آب، (از اقرب الموارد)، رفتن در زمین و سفر کردن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گل اندودن گرداگرد دیوار خانه را، (از ’وزی’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، گل اندود کردن گرداگرد خانه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تَ)
شتافتن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
روز سی ام هر ماه را گویند، (آنندراج)، نام روز سی ام از هر ماه که روز آخر ماه باشد و انیران نیز گویند، (ناظم الاطباء) :
شبانگاه ایزان خردادماه
سوی آسیا رفت نزدیک شاه،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 3002)،
رجوع به فهرست ولف و رجوع به انیران شود، برانگیختن سگ را بر شکار: اوسد الکلب، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، برانگیختن سگ را بشکار، (آنندراج)، برآغالیدن، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شتافتن، (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، پویانیدن ستور، (تاج المصادر بیهقی)، چوب بقم، شلمی است سرخ که از سقطری آورند و در تداوی جراحات بکار برند، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، درختی است که بدان جامه ها رنگ کنند یا نوعی از حنا، نام مرغی است، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
راندن شتر به رفتار، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)، پویانیدن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24) : و ما افاء اﷲ علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب و لکن اﷲ یسلط رسله علی من یشاء و اﷲ علی کل شی ٔ قدیر، (قرآن 6/59)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ حَ)
دیگ پایه ساختن جهت دیگ، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، توثیف، (منتهی الارب)، ترسناک گردیدن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، برانگیختن، نوشتن، (از اقرب الموارد)، سخن پنهان گفتن، (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23)، القاء المعنی فی النفس بخفاء و سرعه، (تعریفات)، اشارت کردن، (تاج المصادربیهقی)، تفویض، واگذاردن، سپردن: که به وقت ایحاء شغل وزارت به صاحب صاحبقران و وزیر جهاندار جهانگیر از آسمان سعادت سلطنت از انحاءممالک جهت شدت وزارت و شرکت بر امر امارت صحبت او را از مواهب الهی دید، (ترجمه محاسن اصفهان ص 42)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
الف و انس و خوی دادن به کسی یا به جایی، (منتهی الارب)، خو گرفتن، (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، خو کردن، الف دادن، (تاج المصادر بیهقی)، سازواری دادن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
چکیدن سقف خانه از باران، (از ’وک ف’) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ایستادن، (از ’وق ف’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دل نهادن بر چیزی، (از ’وزن’) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بمرغزار ستور نارسیده رسانیدن شتران را، (از ’ان ف’) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
اندوهگین گردانیدن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، اندوهگین کردن، (تاج المصادر بیهقی)،
جانب چپ، (آنندراج) (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء)، ج، ایاسر، (مهذب الاسماء)، و یسار و ایسر عالم سفلی را خواهد، (حکمت اشراق ص 280)، خجسته تر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَزْ)
جمع واژۀ زیف
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ تَ)
شنیدن آواز برگهای خرما در رسن بافتن. (منتهی الارب). شنیدن آواز جن از بادها و ریگزارها: اعزف، سمع عزیف الریاح و الرمال. (از اقرب الموارد). شنیدن عزیف ریگها. (ناظم الاطباء). شنیدن آواز برگهای خرما و رسن بافتن. (آنندراج) ، باقیمانده های لباس. (از متن اللغه) ، اعسان الارض، هیزم و باقی مانده و بیخ و تنه بی شاخ و کندۀ درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بقیۀهیزم و شاخهای آن. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ عسن، بمعنی همتا و مانند و پیه و یثلث. (منتهی الارب). جمع واژۀ عسن، عسن، عسن، یعنی مثل و نظیر و پیه. (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). و رجوع به عسن شود
لغت نامه دهخدا
(کِ رِ مَ / مِ سَ)
شتابانیده شدن در هزیمت و مانند آن. بشتافتن از بیم. شتافتن در رفتن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دویدن و شتاب رفتن و سخت رفتن چنانکه بی تاب گردد، (از ’وغ ف’) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، نیک دویدن، (تاج المصادر بیهقی)، انداختن کسی را در آنچه بد آید، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، فروگرفتن مرغزار آب را، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)، افکندن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی، ص 24)، انداختن در بدی، (از ناظم الاطباء)، مبالغه کردن در کارزار، (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، پست کردن سرودگوی آواز را و راست کردن آن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، واقع کردن الحان مرد بنوعی که میان آنها فاصله بر یک منهج باشد، (آنندراج)، در موسیقی یکی از دو فن علم موسیقی، النغمات المرکبه من النقرات الایقاعات و اصلها و کلها حرکات و سکون، (رسائل اخوان الصفا، یادداشت مؤلف)، الایقاع هوجماعه نقرات یتخللها ازمنه محدوده المقادیرعلی نسب و اوضاع مخصوصه بادوار متساویات تدرک تساوی تلک الادوار و الازمنه بمیزان طبع المستقیم السلیم، (از رسالۀ شرقیۀ عبدالمؤمن ارموی، یادداشت بخط مؤلف) : و بر سطح دیگر انواع نغمات واصناف اصوات و ایقاع نقرات ... نشان کرد، (سندبادنامه ص 65)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
خشک شدن همه آب چاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). یقال: انزفت البئر (مجهولاً).
لغت نامه دهخدا
نام پدر اردا است که اورا ارداویراف خوانند و پارسیان زردشتی او را حکیم مرتاض کامل دانند، (برهان)، رجوع به ارداویراف شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فراخ افتادن سایه و دراز گردیدن آن، (از ’ورف’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارزاف
تصویر ارزاف
سراسیمه کردن، هراسیدن، ازترس گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایزار
تصویر ایزار
نیرومند گردانیدن، استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایساف
تصویر ایساف
اندوهگین گردانیدن، اندوهگین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایقاف
تصویر ایقاف
ور ستاد کردن (وقف کردن)، باز ایستادن، ستانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
هزار کردن، پیمان، نیک گرداندن دوست کردن دوستی افکندن سازواری دادن، دوست شدن دوستی ورزیدن، الف و انس و خوی بکسی دادن یا بجائی، خو کردن، دوست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاف
تصویر ایجاف
شکم درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایهاف
تصویر ایهاف
آسان گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزاف
تصویر انزاف
خشک شدن چاه، دردسر یافتن، دردسر دادن، بیهوش شدن، مستی مست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلاف
تصویر ایلاف
دوست کردن، به هم پیوست دادن، دوستی نمودن
فرهنگ فارسی معین