شلوار، زیرجامه، پوشش، پای ازار: آهن کن و ز جای بجه گرد برانگیز کخ کخ کن و برگرد و بدر بر پس ایزار، حقیقی صوفی، دست بدستار برد و سیم بتو داد پشت بدو آر تا گشایدت ایزار، سوزنی، او پیر و ضعیف بود بر عقابین کشیدند و هزار تازیانه بزدند که قرآن را مخلوق گوی و نگفت و در آن میانه بند ایزارش گشاده شد و دستهای او بسته بودند، (تذکره الاولیاء عطار)، نقلست که روزی در گرمابه بود یکی را دید بی ایزار بعضی گفتند او فاسقی است و بعضی گفتند او دهری است، (تذکره الاولیاء عطار)، تا پنج گز به پیراهن کنم و پنج گز بجهت ایزارپای، (تذکره الاولیاء عطار)، ور آنانکه ایزار در پا ندارند نظر کن چو خواهی که بینی عجایب، نظام قاری،