جدول جو
جدول جو

معنی ایتاخ - جستجوی لغت در جدول جو

ایتاخ(اِ تِ)
رسیدن چیزی بکسی، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ایتاخ
رسیدن چیزی به کسی
تصویری از ایتاخ
تصویر ایتاخ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایتام
تصویر ایتام
یتیم ها، کودکانی که پدرش مرده باشد، دزدها، راهزن ها، جمع واژۀ یتیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استاخ
تصویر استاخ
گستاخ، بی ادب، نترس، جسور، دلیر، بی پروا
فرهنگ فارسی عمید
نام حرف هفتم است از حروف یونانی و نمایندۀ ستارۀ قدر هفتم
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فروهشته گردانیدن خمیر، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، نرم و فروهشته گردانیدن خمیر را، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
کم آب گردیدن چاه، (از ’وض خ’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتاء، دادن، (منتهی الارب) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 17)، پاداش دادن، (ناظم الاطباء) : آتی فلانا،پاداش داد فلان را، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
کم کردن دهش را، دراز و بسیار برگردیدن گیاه، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، با هم متصل شدن روئیدگی زمین، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
میخ کوفتن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، زدن کسی را، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)، مضطر شدن بسوی کسی، (از اقرب الموارد) (از آنندراج) : ائتض الیه، مضطر شد به سوی او، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زه کردن کمان را و زه ساختن کمان را، (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)، زه بر کمان کردن، (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
هلاک گردانیدن، یقال: اوتغه اﷲ، ای اهلکه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، منقلب گردیدن: ایتفک البلده باهلها، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، برگردیدن، (از اقرب الموارد)، انقلاب، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ یتیم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
آنگاه بباید ستمگران را
داد ضعفا داد و داد ایتام.
ناصرخسرو.
مال ایتام و عجایز چون شیر مادر حلال دانند. (گلستان سعدی).
الحق امنای مال ایتام
همچون تو حلال زاده یابند.
سعدی، انبوه ناک شدن. (منتهی الارب). انبوه ناک شدن گل. (ناظم الاطباء) ، عظیم شدن کار. (منتهی الارب) : ائتک من الامر، عظیم شد این کار بر وی و ننگ داشت از آن. (ناظم الاطباء) ، بهم زدن و لرزیدن هر دو پای. (منتهی الارب). بهم زدن هر دو پای و لرزیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
یتیم دار شدن زن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، یتیم قرار دادن کسی را، (از اقرب الموارد)، خشم گرفتن و برانگیخته شدن و برافروختن از خشم، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نخست برآمدن پای مولود وقت زادن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، فرزند نگونسار زادن، (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتلاخ. مشتبه و شوریده شدن کار. (منتهی الارب) (آنندراج). شوریده شدن کار. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ خَ)
چرک و ریمناک گردانیدن، (از ’وس خ’) (منتهی الارب) (آنندراج)، شوخگن گردانیدن، (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)، بمعنی برزخ است و برزخ (کرنت) را چنین می نامیدند، (حاشیۀ ایران باستان ص 767)، رجوع به صص 768- 786، 888، 801- 805 و 809 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ ءَ)
خواندن ناقه را بسوی گشنی پس گفتن اینخ اینخ، (از ’ی ن خ’) (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
مانده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وامانده گردیدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اُ)
گستاخ. (برهان) (جهانگیری). بستاخ. (مؤید الفضلاء). اوستاخ. (آنندراج). بی ادب و لجوج. (برهان). بی پروا:
با کسی علم دین نگفت استاخ
زآنکه دل تنگ بود و علم فراخ.
سنائی.
تیر از گشاد چشم تو استاخ میرود
شاید که در حریم دل خصم محرم است.
سیف اسفرنگ.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شاخی که تازه از درخت روئیده باشد. (برهان). ستاک
لغت نامه دهخدا
شهرکیست خرد از حدود خراسان بر دامن کوه نهاده. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از جای برکندن چیزی را. درست آن امتیاخ از باب افتعال از مادۀ موخ یا میخ است. (از اقرب الموارد، ذیل میخ)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایتاء
تصویر ایتاء
دادن، آوردن دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتاد
تصویر ایتاد
میخ کوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتاغ
تصویر ایتاغ
دردناک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتام
تصویر ایتام
یتیم دار شدن زن، جمع یتیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاخ
تصویر استاخ
بی پروا و نترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتا
تصویر ایتا
دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتاء
تصویر ایتاء
((اِ))
دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایتام
تصویر ایتام
جمع یتیم، بی پدران و بی مادران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استاخ
تصویر استاخ
((اُ))
دلیری، جسارت، شوخی، بی ادبی، محرمی، یگانگی
فرهنگ فارسی معین