جدول جو
جدول جو

معنی ایاویم - جستجوی لغت در جدول جو

ایاویم
(اَ)
جج یوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقالیم
تصویر اقالیم
اقلیم ها، مملکت ها، کشورها، جمع واژۀ اقلیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افاویه
تصویر افاویه
افواه، فم ها، دهان ها، جمع فم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقانیم
تصویر اقانیم
اقنوم ها، اشخاص، کالبدها، اصول و سبب ها، جمع واژۀ اقنوم
اقانیم ثلاثه: در مسیحیت، اب، ابن و روح القدس، سه اقنوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقاویل
تصویر اقاویل
قول ها، گفتارها، سخن ها، کلام ها، وعده ها، کنایه از عقیده ها، نظرها، جمع واژۀ قول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیازیم
تصویر حیازیم
حیزوم ها، جایی از سینه و کمر ستور که تنگ را در آنجا می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیاشیم
تصویر خیاشیم
خیشوم ها، مجراها یا قسمتهای درونی بینی، جمع واژۀ خیشوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایتریم
تصویر ایتریم
فلزی کمیاب، خاکستری رنگ و سبک که در تهیۀ آلیاژها، صنایع موشک و هواپیماسازی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ ابزیم، و آن زبانه ای باشد در یک سر کمربند که در حلقه ای که در سر دیگر آن است جای گیرد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ابهام
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ صرم. (منتهی الارب). رجوع به صرم شود، جمع واژۀ صب ّ. (قطر المحیط). رجوع به صب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نظام. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ انعام. جج نعم. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از المنجد). رجوع به انعام و نعم شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ انغام. جج نغم. (از المنجد). رجوع به نغم و انغام شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان هروآباد با 168 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و سردرختی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نوض. (اقرب الموارد). جمع واژۀ انواض. جج نوض. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به نوض و انواض شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یوم ذوایاویم، روز سخت. ذوایام
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اضمامه، بمعنی اضباره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گروه مردم از هر جنس. (ناظم الاطباء) (آنندراج) : هذا فرس سبّاق الاضامیم، ای الجماعات. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ایوان. (ناظم الاطباء) ، طاق گردانیدن جفت را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، نماز وتر گزاردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، طاق گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طاق کردن نماز را. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اقوام. جج قوم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به قوم و اقوام شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اطامیم
تصویر اطامیم
به گونه رمن پایه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاویم
تصویر اقاویم
جمع قوم، اقوام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباهیم
تصویر اباهیم
جمع ابهام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجاوید
تصویر اجاوید
جمع جواد، اسپان نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیاوین
تصویر دیاوین
دواوین، جمع دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاویم
تصویر تقاویم
جمع تقویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اواوین
تصویر اواوین
جمع ایوان، از پارسی ایوان ها کاخ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاویل
تصویر اقاویل
جمع اقوال، گفته ها، گفتارها، جمع الجمع قول، سخنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقانیم
تصویر اقانیم
جمع اقنوم، بن هست ها جمع اقنوم یا اقانیم ثلاثه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقالیم
تصویر اقالیم
جمع اقلیم، کشور
فرهنگ لغت هوشیار
جمع افواه، دهان ها، دارچین جمع افوه و جمع ال، جمع فوه. دهانها، داروهای خوشبو که در غذا ریزند توابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکامیم
تصویر اکامیم
جمع کم، نیام شکوفه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقالیم
تصویر اقالیم
جمع اقلیم، کشورها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقانیم
تصویر اقانیم
جمع اقنوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقاویل
تصویر اقاویل
جمع اقوال، ججمع قول
فرهنگ فارسی معین