جدول جو
جدول جو

معنی اگوستا - جستجوی لغت در جدول جو

اگوستا(اُ)
شهری در ایالات متحدۀ آمریکا (جیورجیا) ، دارای 71000 تن سکنه. (از فرهنگ فارسی معین)
بندری در صقلیه (سیسیل) دارای 23000 تن سکنه. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوستا
تصویر اوستا
(پسرانه)
نام کتاب آسمانی زردشت، نام کتاب مقدس زرتشتیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اوستاد
تصویر اوستاد
استاد، آنکه علم یا هنری را به دیگران تعلیم می دهد، آموزگار، آموزنده، دانا و توانا در علم یا هنری، معلم عالی رتبۀ دانشگاه، بالاتر از دانشیار، سرکارگر یا کارفرما در کارگاه صنعتی، رئیس در برخی از بازی های کودکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوستا
تصویر اوستا
کتاب مقدس زرتشتیان که امروزه یک پنجم از اصل آن باقی مانده است، ابستا، استا، است، وستا، ستا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نااوستا
تصویر نااوستا
آنکه در کار خود مهارت ندارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوستاخ
تصویر اوستاخ
گستاخ، دلیر، بی پروا، بی ترس، برای مثال روی صحرا هست هموار و فراخ / هر قدم دامی ست کم ران اوستاخ (مولوی - ۳۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوستام
تصویر اوستام
ستام، اعتماد، برای مثال به افزای خوانند او را به نام / هم از نام و کردار و هم اوستام (ابوشکور- مجمع الفرس - اوستام)، معتمد، معتبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رئوستا
تصویر رئوستا
وسیله ای دارای مقاومت برقی قابل تغییر برای تنظیم کار وسایل برقی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان، در 6 هزارگزی شمال علی آباد. دشت و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 550 تن شیعه اند و بفارسی سخن میگویند. آب آن از رود خانه کدوال و محصول آن برنج، غلات و لبنیات و شغل مردم زراعت و گله داری، و صنایع دستی کرباس و شال بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
سن (قدیس) اوستین. روحانی مسیحی انگلستان. وی مقرروحانیت کنتربوری را ایجاد کرد (وفات حدود 605 میلادی) ذکران وی 28 ماه مه است. (از فرهنگ فارسی معین). او خطیب ناموری بود و خطابه های شیوایی از او بازپس مانده است. (از یادداشت مؤلف). برای آگاهی به خطابه های وی رجوع به آیین سخنوری تألیف محمدعلی فروغی شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
اغسطس. کاسیوس یوسیوس کیزر اکتاویانوس اگوستوس امپراطور روم که نخست به نام اکتاو و سپس اکتاویانوس نامیده میشد، پسر برادرزادۀ ژول سزار و جانشین او (63 قبل از میلاد - 14 میلادی) وی نخست با آنتونیوس و لپیدوس اتحاد مثلث را تشکیل داد تا ایتالیا ومغرب را بعنوان سهم خویش حفظ کرد. پس از فتح آکتیوم و غلبه بر آنتونیوس (31 قبل از میلاد) صاحب اختیار مطلق گردید، و بنام ’اگوستوس’ قدرتی را که تا آن زمان خاص قضات بود بدست آورد. وی تعداد عمال دولتی را در رم افزود، برای تسهیل سرشماری و اخذ مالیات ایتالیا را به نواحیی تقسیم کرد و ادارۀ ایالات را نظمی جدید داد و سپاهیانی برای تسخیر اسپانیا، رتی، پانومی، ژرمالی، عربستان، ارمنستان و افریقا فرستاد و در غالب آنها پیروز شد. اگوستوس ’تیبریوس’ را - که بعد جانشین وی شد - به فرزندی قبول کرد و به هنگام مرگ مانند خدایی معبود رومیان گردید. سلطنت اگوستوس یکی از درخشان ترین اعصار تاریخ رم (که بنام عصر اگوستوس نامیده می شود) محسوب می گردد. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تمدن قدیم، تألیف فوستل دوکولانژ، صص 454-455 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تِ)
دهی از دهستان مرکزی بخش نطنز شهرستان کاشان. دارای 1000 تن سکنه. آب آنجااز 11 رشته قنات تأمین میشود. محصول آنجا غلات، ابریشم، حبوب و انواع میوه جات است. سردسیری. شغل اهالی زراعت و عده ای برای تأمین معاش به طهران رفته و برمیگردند. صنایع دستی زنان قالی بافی. راه فرعی بشوسه ودبستان دارد. بنای معصوم زاده روی تپۀ کنار آبادی از آثار قدیم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، دلو بزرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
شهری است قدیمی در ایتالیا بر مصب تیبره. در قرن 4 قبل از میلاد برای حفاظت رم ساخته شد و بندرگاه رم گردید. پس از قرن سوم میلادی رو به انحطاط گذاشت. (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ماه قیصری. اول آن مطابق است تقریباً با اول ماه آب رومی و 13 اوت فرانسوی و بیست و ششم مرداد ماه جلالی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
آستانۀ درخانه، (ناظم الاطباء)، آستانه، (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
استام، یراق زین و لگام اسب، (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) :
چون برآهختی ز تن شرم ای پسر
یافتی دیبا واسب و اوستام،
ناصرخسرو،
لغت نامه دهخدا
گستاخ، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
بمعنی افتدستاست که ستایش عجب و نیکوترین ستایش و حمد خدای عزوجل باشد بزبان پهلوی. (برهان) (هفت قلزم). این لفظ کلمتی است مرکب پهلوی: افد، شگفت باشد و ستا، ستایش، چنانکه دقیقی گفت:
جز از ایزد توام خداوندی
کنم از دل بتو بر افدستا.
(لغت فرس اسدی).
مرکب است از افد و ستا که آن شگفت باشد، بزبان پهلوی. (اوبهی). ستایش عجب و نیکو مرکب از افد بمعنی عجب و نیکو و ستا بمعنی ستایش.
نکردم شیخ را آنجاسلامی چون شدم دوچار
که افدستای پیر دیر خود ورد زبانم بود.
به معنی حمد و شکر و دعا از این بیت مستفاد می گردد. (آنندراج). حمد. ستایش. مدح. افتدستا. (یادداشت دهخدا) :
بر این کتاب اعانت نمود طبع مرا
که جمله بندگی شاه راست افدستا.
شمس فخری.
و رجوع به افتدستا شود. کلمه هزارفت که بمعنی هزارشگفتی است و از القاب زمان ساسانیان بوده از همین ماده است. (تاریخ ساسانیان کریستنسن ص 288).
لغت نامه دهخدا
پراگسدماتو، از رجال سیاسی اسپانیا (1827- 1903 میلادی) و سالیانی دراز رهبر حزب آزادیخواه آن کشور بود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت، واقع در 30000گزی جنوب خاوری مسکون و 6000گزی جنوب راه مالرو. مسکون به کروک، دارای 10 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
شهر نصیبین. این شهر کهنسال که در کتیبه های آشوری بخط میخی از نهصد سال پیش از مسیح ببعد نسیبینا خوانده شده، پایگاه شهرستانی است که بعدها ((بیت عربایه)) نامیده شده است. این شهرستان در پهلوی اروستان یاد گردیده و نویسندۀ ارمنی موسی خورنچی در مائۀ پنجم میلادی شهرستان نصیبین (نچیبین) را اروستان نامیده است شک نیست که در روزگار ساسانیان شهرستان نصیبین نزد ایرانیان اروستان خوانده میشده است یعنی بنام سریانی آن سرزمین که بیت عربایه باشد هیئت ایرانی داده اند چنانکه سرزمین بابل یعنی جائیکه بعدها سلوکیه و تیسفون بنا گردید و بیت ارامیه خوانده شد، نام سورستان داده اند. بلاذری و مسعودی و ابن رسته نیز همین نام را بکار برده اند. در زند یعنی تفسیر پهلوی اوستا که در روزگار ساسانیان نوشته شده، در فرگرد اول وندیداد بند 19 در توضیح کلمه رنگها که نام رودی است، از اروستان ارم (اروستان روم) نام برده و آن با رود دجله که در فارسی اروند گویند یکی دانسته شده است. اینکه مفسر اوستائی مخصوصاً اروستان (نصیبین) را از آن دولت روم خوانده، یادآور سال 591 میلادی است که خسروپرویزاروستان را به موریکیوس (موریق) امپراطوربیزانس (رم سفلی) واگذار کرد. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 صص 163- 164)
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ)
بمعنی اساس، بنیاد، متن اصلی، پناه و یاوری، در پهلوی اوستاک در متون تاریخی عربی بستاه، البستاه ابستا، الابستا و الابستاق آمده است. کتاب مذهبی ایرانیان قدیم و زردشتیان و یکی از آثار قدیمی و شایدقدیم ترین اثر مکتوب مردم ایران است. تعیین زمان و قدمت آن بسته به تعیین زمان زردشت میباشد. این کتاب در قدیم ظاهراً بسیار بزرگ بوده است و در روایات اسلامی آمده است که بر روی دوازده هزار پوست گاو نوشته شده بوده است که اسکندر آنرا سوزاند. در زمان بلاش (اول) اشکانی و سپس در دورۀ ساسانیان (در زمان اردشیر بابکان بوسیلۀ تنسر و پسرش شاپور بوسیلۀ آذربد مهر سپندان) بجمعآوری و ترتیب و تدوین اوستا پرداختند. و گویند اوستای کنونی یک پنجم آن است. در زمان ساسانیان تفسیری بزبان پهلوی بر اوستا نوشتند که آنرا زند گویند و غالباً اوستا را با کلمه زند با هم می آورند وسپس شرحی بر زند نوشتند و آنرا پازند نامیدند که زبانش پاکتر و روان تر از زبان زند میباشد. یعنی هزوارش در آن وجود ندارد اوستا دارای 21 نسک و در پنج قسمت است. یسنا (دارای 72 فصل که 17 فصل آن گاتها را تشکیل می دهد) ، ویسپرد، وندیداد، یشتها، خرده اوستا. قسمتهای مختلف اوستا در زمانهای مختلف و بوسیلۀ اشخاص نوشته شده است و گویند فقط گاتها از خود زردشت است. اوستا مشتمل است بر نیایش اهورمزدا و امشاسپندان و ایزدان و موضوع های اخلاقی و دینی و داستانهای ملی و غیره. اوستا ظاهراً اول بار در قرن 18 میلادی بوسیلۀ آنکتیل دوپرون بزبان فرانسوی ترجمه و در 1771م. در سه جلددر پاریس منتشر شد و سپس مستشرقین بزرگ و بخصوص آلمانها به این کتاب توجه خاص کردند و همه کتاب و یا قسمتی از آنرا ترجمه کردند مانند اشپیگل (ترجمه آلمانی، سه جلد 1852-1863م. لایپزیک) ، دو هارله (ترجمه فرانسوی 1881م. پاریس) و دارمستتر (ترجمه فرانسوی سه جلد 1892-1893 پاریس) فریتس ولف (ترجمه آلمانی 1910 استراسبورگ) بارتولومه، گلدنر و غیره. یشتها (در دو مجلد) و یسنا (در دو مجلد) و گاتها و وندیداد بفارسی ترجمه شده و در بمبئی و ایران بطبع رسیده است. (از دایرهالمعارف فارسی). بگفتۀ دین کرت در عهد هخامنشیان دو نسخه از اوستا در ایران بوده است که اسکندر یکی را در آتش سوزی استخر سوخته و نسخت دیگر را اسکندربا خود برده و آنچه راجع بطب و نجوم و فلسفه و جغرافیا و جز آن بوده بیونانی نقل داده و بخشهای دیگر ازمیان رفته است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اوستا در یک عصر و بیک زبان نوشته نشده. قسمتی که بزردشت منسوب است و قدیم ترین جزء اوستاست موسوم به گات ها میباشد و آن هفده سرود است. (یادداشت ایضاً). بر حسب روایات در سال سی امین سلطنت گشتاسب، زردشت این کتاب را بر 12 هزار پوست گاو بخط زرین به گشتاسب عرضه میکند و او دین زردشت می پذیرد. اوستا دارای هشتاد وسه هزار کلمه است و تفسیر پهلوی اوستا که در دورۀ ساسانیان شده است امروزه متجاوز از یکصدوچهل هزار کلمه است. در زمان شاهان ساسانی بگرد کردن پراکنده های اوستا پرداخته اند و تنها 348 فصل بدست آمده است از محفوظات موبدان و آنرا به بیست ویک نسک بخشیده اند و از اوستای ساسانی نیز امروز ظاهراً بیش از یک ربع آن در دست نیست
لغت نامه دهخدا
(اُ تَ)
اگوستن سن. (قدیس) کشیش هیپون (نزدیک شهر بن) پسر سنت مونیک (354- 430 میلادی). پس از دوران جوانی پرحادثه، وی بوسیلۀ مواعظ سنت آمبروآز هدایت شد و مشهورترین آبای کلیسای لاتینی گردید. آثار عمده اوعبارتند از ’شهر خدا’ و ’اعترافات’. وی حکیم الهی، فیلسوف، و عالم اخلاقی بود و می کوشید که نحلۀ افلاطونی را با معتقدات مسیحی و عقل را با ایمان موافق سازد. ذکران وی 28 ماه اوت است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
اوستاد، استاد:
هرکه گیرد پیشۀ بی اوستا
ریشخندی شد بشهر و روستا،
مولوی،
لغت نامه دهخدا
(اُ)
اگوستوس. اغسطس. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به اگوستوس و فهرست احوال و اشعار رودکی و ایران باستان ص 2663 و 2382 و 2385 و 2419 و 2384 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوستاخ
تصویر اوستاخ
گستاخ دلیر بی پروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوستاد
تصویر اوستاد
استاد یا اوستاد صفا. مرد کامل
فرهنگ لغت هوشیار
آتش کاو آهنین محش محشه سیخی که در تون حمام و تنور نانوایی بکار میرود کفچه آتشدان چمچه کمچه آتش کش بیلچه خاک انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوسات
تصویر الوسات
جمع الوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افدستا
تصویر افدستا
ستایش شگفت ستایش نیکو: (جز از ایزد توام خداوندی کنم از دل بتوبر افدستا) (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوستا
تصویر اوستا
کتاب مذهبی زرتشتیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوستام
تصویر اوستام
زین و یراق اسب، استام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افدستا
تصویر افدستا
((اَ دِ))
ستایش شگفت، نیکوترین ستایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوستا
تصویر اوستا
((اَ وِ))
یسنا، اوستا، ویسپرد، وندیداد، یشتا، خرده اوستا
فرهنگ فارسی معین
روستایی در نه کیلومتری شمال شهرستان علی آبادکتول
فرهنگ گویش مازندرانی