به دم گرم کردن سرانگشتان سرمارسیده را، کج ساق دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه خورده دستش کج باشد. (از المصادر زوزنی). آنکه انگشتانش خشک شده بود. (مهذب الاسماء)
به دم گرم کردن سرانگشتان سرمارسیده را، کج ساق دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه خورده دستش کج باشد. (از المصادر زوزنی). آنکه انگشتانش خشک شده بود. (مهذب الاسماء)
جمع واژۀ ضهوه، بمعنی برکۀ آب. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ضهوه، ایستادنگاه آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کنارۀ لب زبرین که حایل است میان روییدنگاه های موی (سبیل) و لب. (از اقرب الموارد). تندیی که فاصل است میان لب و میان مویهای بروت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کنارۀ لب. (مهذب الاسماء) ، پی سوفار تیر، تندی گرداگرد حشفه و حلقۀ مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دور خصیه. (مهذب الاسماء) ، شاخه های انگور که پیچیده بر داربست رود، چنبر پرویزن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چنبر غربیل و جز از آن. (مهذب الاسماء) ، کمربندمانندی که گرداگرد خانه سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، اطر. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) ، کولم آسیا که دندانه دارد. (مهذب الاسماء). و صاحب نشوءاللغه کلمه اطار رادر جدولی آورده که بالای آن نوشته است: کلمه های عربی فراموش شده یا مجهول. رجوع به نشوءاللغه ص 94 شود
جَمعِ واژۀ ضَهْوه، بمعنی برکۀ آب. (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ ضهوه، ایستادنگاه آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کنارۀ لب زبرین که حایل است میان روییدنگاه های موی (سبیل) و لب. (از اقرب الموارد). تندیی که فاصل است میان لب و میان مویهای بروت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کنارۀ لب. (مهذب الاسماء) ، پی سوفار تیر، تندی گرداگرد حشفه و حلقۀ مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دور خصیه. (مهذب الاسماء) ، شاخه های انگور که پیچیده بر داربست رود، چنبر پرویزن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چنبر غربیل و جز از آن. (مهذب الاسماء) ، کمربندمانندی که گرداگرد خانه سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، اُطُر. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) ، کولم آسیا که دندانه دارد. (مهذب الاسماء). و صاحب نشوءاللغه کلمه اطار رادر جدولی آورده که بالای آن نوشته است: کلمه های عربی فراموش شده یا مجهول. رجوع به نشوءاللغه ص 94 شود
درخت ضهیاء را چرانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چرانیدن شتر را درخت ضهیاء. (آنندراج). چرانیدن چوپان شتر خود را در ضهیاء. و رجوع به ضهیاء شود.
درخت ضَهْیاء را چرانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چرانیدن شتر را درخت ضَهْیاء. (آنندراج). چرانیدن چوپان شتر خود را در ضَهْیاء. و رجوع به ضَهْیاء شود.
روغن مالیدن بچه را و در آفتاب گذاشتن آنرا. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وباعث این بیماریی است که میرسد او را. (منتهی الارب). مالیدن روغن به کودک و در آفتاب گذاشتن وی به سبب بیماریی که بدان مبتلا شده است. (از اقرب الموارد).
روغن مالیدن بچه را و در آفتاب گذاشتن آنرا. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وباعث این بیماریی است که میرسد او را. (منتهی الارب). مالیدن روغن به کودک و در آفتاب گذاشتن وی به سبب بیماریی که بدان مبتلا شده است. (از اقرب الموارد).
اطهاء مرد، مهارت یافتن وی در صناعت خویش. (از اقرب الموارد). زیرک و رسا گردیدن در پیشه و کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ طائط. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به طائط شود
اطهاء مرد، مهارت یافتن وی در صناعت خویش. (از اقرب الموارد). زیرک و رسا گردیدن در پیشه و کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ طائط. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به طائط شود
جمع کفوء، همسران، برابران، خمانیدن، بازداشتن، پساوند نمایی در چامه سرایی دو واژه را که آهنگ یکسان دارند ولی وات های جور ندارند پساوند گردانند مانند: صحو و سهو یا بحر و شهر، بازدارندگان، همالان، همانندان، خم کردن، خمانیدن، راه بر تافتن، از مقصود منحرف گشتن، خم و کج کردن
جمع کفوء، همسران، برابران، خمانیدن، بازداشتن، پساوند نمایی در چامه سرایی دو واژه را که آهنگ یکسان دارند ولی وات های جور ندارند پساوند گردانند مانند: صحو و سهو یا بحر و شهر، بازدارندگان، همالان، همانندان، خم کردن، خمانیدن، راه بر تافتن، از مقصود منحرف گشتن، خم و کج کردن