جدول جو
جدول جو

معنی اکهاء - جستجوی لغت در جدول جو

اکهاء
(اِ لِوْ)
به دم گرم کردن سرانگشتان سرمارسیده را، کج ساق دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه خورده دستش کج باشد. (از المصادر زوزنی). آنکه انگشتانش خشک شده بود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
اکهاء
(اَ)
مردمان دانا و آگاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
اکهاء
به گونه رمن کار آمدان هنروران رنجور شدن، رنجورکردن
تصویری از اکهاء
تصویر اکهاء
فرهنگ لغت هوشیار
اکهاء
رنجورشدن، کارآمدان، هنروران
تصویری از اکهاء
تصویر اکهاء
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اکفاء
تصویر اکفاء
در قافیه، آوردن حروف روی قریب المخرج در قافیه که از عیوب شعر است مانند «گ» و «ک» در کلمات «سگ» و «شک»
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
ناز کردن. (منتهی الارب). تکبر کردن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ضهوه، بمعنی برکۀ آب. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ضهوه، ایستادنگاه آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کنارۀ لب زبرین که حایل است میان روییدنگاه های موی (سبیل) و لب. (از اقرب الموارد). تندیی که فاصل است میان لب و میان مویهای بروت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کنارۀ لب. (مهذب الاسماء) ، پی سوفار تیر، تندی گرداگرد حشفه و حلقۀ مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دور خصیه. (مهذب الاسماء) ، شاخه های انگور که پیچیده بر داربست رود، چنبر پرویزن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چنبر غربیل و جز از آن. (مهذب الاسماء) ، کمربندمانندی که گرداگرد خانه سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، اطر. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) ، کولم آسیا که دندانه دارد. (مهذب الاسماء). و صاحب نشوءاللغه کلمه اطار رادر جدولی آورده که بالای آن نوشته است: کلمه های عربی فراموش شده یا مجهول. رجوع به نشوءاللغه ص 94 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ لَ بَ زَ)
درخت ضهیاء را چرانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چرانیدن شتر را درخت ضهیاء. (آنندراج). چرانیدن چوپان شتر خود را در ضهیاء. و رجوع به ضهیاء شود.
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
روغن مالیدن بچه را و در آفتاب گذاشتن آنرا. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وباعث این بیماریی است که میرسد او را. (منتهی الارب). مالیدن روغن به کودک و در آفتاب گذاشتن وی به سبب بیماریی که بدان مبتلا شده است. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(کِ گِ رَ / رِ زَ)
رسیدن بجای فراخ.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خداوند شتران آفت رسیده گردیدن:اعهی اعهاء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
رنگها. واحد ندارد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ گُ)
ساختن و بنا کردن سهوه را: اسهی ̍ اسهاءً. (منتهی الارب). رجوع به سهوه شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
خواسته و مرغوب کسی را دادن.
لغت نامه دهخدا
(وُ)
اطهاء مرد، مهارت یافتن وی در صناعت خویش. (از اقرب الموارد). زیرک و رسا گردیدن در پیشه و کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ طائط. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به طائط شود
لغت نامه دهخدا
(اِ غَ)
بسیارآب کردن شیر و روغن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بسیارکردن آب شراب و روغن. (از اقرب الموارد). تنک کردن شیر. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از امهاء
تصویر امهاء
آب دادن تیغ، گرم کردن اسپ، به آب رسیدن، تیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نهی، تالاب ها آبگیرها استخرها پیام رسانی، آگاهاندن، پیشنهاد کردن آگاه کردن اطلاع دادن خبر دادن، رسانیدن پیغام
فرهنگ لغت هوشیار
باز داشتن، دست برداشتن، افکندن، سرود شنیدن، مشغول کردن، غافل شدن از کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکداء
تصویر اکداء
گدامنشی، زفتی (بخل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجهاء
تصویر اجهاء
ابرگشادگی باز شدن ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازهاء
تصویر ازهاء
رنگ گرفتن غوره خرما، نازکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسهاء
تصویر اسهاء
ساختن پیشدالان ساختن در گاهی، ساختن گنجینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطهاء
تصویر اطهاء
کارکشتگی استوار کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضهاء
تصویر اضهاء
ستم کردن زن نازا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکباء
تصویر اکباء
دور کردن، برگردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکهام
تصویر اکهام
خیرگی، کاهسش دید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکواء
تصویر اکواء
به زبان رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کفوء، همسران، برابران، خمانیدن، بازداشتن، پساوند نمایی در چامه سرایی دو واژه را که آهنگ یکسان دارند ولی وات های جور ندارند پساوند گردانند مانند: صحو و سهو یا بحر و شهر، بازدارندگان، همالان، همانندان، خم کردن، خمانیدن، راه بر تافتن، از مقصود منحرف گشتن، خم و کج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سلاک دادن خانه، سلاک دادن ستور (سلاک کرایه)، دیر کردن، سخن به درازا کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهاء
تصویر انهاء
((اِ))
آگاه کردن، رسانیدن خبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الهاء
تصویر الهاء
((اِ))
مشغول کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکفاء
تصویر اکفاء
جمع کفوء، همسران، مانندها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکباء
تصویر اکباء
آخالها، خاک روبه ها، دورکردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکهام
تصویر اکهام
خیرگی، کاهش دید
فرهنگ واژه فارسی سره