مشغول کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامه تهذیب عادل). مشغول کردن بازی کسی را از چیزی: اَلْهاه ُ اللعب عن کذا، شغله. (از اقرب الموارد). مشغول داشتن. (کشف الاسرار ج 10 ص 596). بازی کنانیدن و مشغول کردن. (منتهی الارب). در بازی آوردن. بطرب آوردن. سرگرم کردن: الهیکم التکاثر. (قرآن 1/102) ، یعنی مشغول داشت شما را نبرد کردن با یکدیگر به انبوهی. (کشف الاسرار ج 10 ص 596).