جدول جو
جدول جو

معنی اکسترن - جستجوی لغت در جدول جو

اکسترن
فرانسوی نو کار
تصویری از اکسترن
تصویر اکسترن
فرهنگ لغت هوشیار
اکسترن
نوکار
تصویری از اکسترن
تصویر اکسترن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اکسیژن
تصویر اکسیژن
گازی بی رنگ، بی بو و بی طعم که تقریباً یک پنجم حجم هوا را تشکیل می دهد و برای تنفس موجودات زنده ضروری است. در جوشکاری، طب و صنعت به کار می رود و با همۀ عنصرهای شیمیایی جز گازهای نجیب ترکیب می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استردن
تصویر استردن
ستردن، برای مثال از جا نبرد چیزی آن را که تو جا دادی / غم نسترد آن دل را کاو را ز غم «استردی» (مولوی۲ - ۹۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استرون
تصویر استرون
سترون، برای مثال سهل نماید بر استرونان / محنت زاییدن آبستنان (امیرخسرو۱ - ۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
گروهی ثابت از نوازندگان سازهای مختلف که با هدایت یک رهبر قطعه های موسیقی را اجرا می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکستن
تصویر اشکستن
شکستن، با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن، مغلوب کردن، هزیمت دادن دشمن، قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی مثلاً عهد شکستن، نماز را شکستن، کم کردن ارزش چیزی یا کسی، ایجاد صدا کردن در مفاصل دست، پا، کمر یا گردن، چیزی را از حالت طبیعی خارج کردن مثلاً شکستن عکس، چند قطعه شدن چیزی بر اثر ضربه یا فشار، مغلوب شدن، از میان رفتن، کاهش یافتن، کم شدن مثلاً قیمت ها شکست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاکستر
تصویر خاکستر
مادۀ معدنی نرمی که پس از سوختن یک جسم جامد به جا می ماند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاکستری
تصویر خاکستری
آلوده به خاکستر، از رنگ های ترکیبی، مرکب از سفید و سیاه، به رنگ خاکستر، کنایه از فنا، نیستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاکستان
تصویر تاکستان
جایی که تاک بسیار داشته باشد، باغ انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکستان
تصویر سکستان
صورت فلکی در نیم کرۀ جنوبی آسمان، دستگاهی در کشتی یا هواپیما برای تعیین طول و عرض جغرافیایی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
لورنس. نویسندۀ انگلیسی، مولد کلنمل (ایرلاند). او راست: تریسترام شاندی ومسافرت احساساتی. وی نویسنده ای مبتکر و فکاهی حساس است. (1713- 1768 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکسپرت
تصویر اکسپرت
حمل و نفل، ارسال، منتقل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
اتومبیل کرایه که در داخل شهرها مسافران را از نقطه ای به تقطه دیگر برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکستری
تصویر خاکستری
رنگ سربی برنگ خاکستر
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه پس از سوختن چوب و زغال یا چیز دیگر باقی میماند که مانند خاک است اما رنگش سفید مایل به سیاهی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکسپرس
تصویر اکسپرس
فرانسوی تند
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از ذره هایی که اطراف هسته مرکزی اتم بشکل چند دایره مختلف قرار دارند و حاوی کمترین بار الکتریکی منفی اند و تقریبا با سرعتی برابر 48 هزار کیلو متر در ثانیه در مدارهای معینی چون ستارگان منظومه ّ شمسی که بگرد آفتاب گردش می کنند بدور هسته مرکزی خویش میچرخند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نواختگاه: جای نوازندگان، همنوازان: گروه نوازندگان در یونان قدیم نام محل نوازندگان با مجموعه سازها که با همکاری یک قطعه موسیقی را اجرا کنند. یا ارکسترسنفنیک. ارکستر بزرگی که برای اجرای سنفنی ها اوورتورها کنسرتوها و غیره بکار برده شود. این ارکستر از سازهای زهی بادی و کوبی تشکیل میشود. تعداد این سازها باندازه معینی است و نسبت مشخصی هم با یکدیگر دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرون
تصویر استرون
نازا، زنی را گویند که هرگز نزاید و او را به عربی عقیمه گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استردن
تصویر استردن
ستردن، پاک کردن، محوساختن، محو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از ئیدراتهای کربن که فرمول کلی آن مانند نشاسته است ولی مولکول آن کوچکتر و در هم پیچیدگی آن کمتر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکستن
تصویر اشکستن
شکستن، خرد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گازی است بی رنگ، بی بو، بی طعم، کمی سنگینتر از هواست و یک لیتر آن 501 گرم جرم دارد، در آب کمی محلول است و در -811 درجه و فشار 05 اتمسفر به سختی مایع میشود، در طبیعت به حالت ترکیب و آزاد فراوان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکسپرس
تصویر اکسپرس
((اِ پِ رِ))
وسیله نقلیه دارای حرکت سریع بدون توقف یا با توقف کم، سریع السیر (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاکستر
تصویر خاکستر
((کِ تَ))
گردی که پس از سوختن چوب، زغال و غیره به جای ماند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاکستری
تصویر خاکستری
به رنگ خاکستر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرون
تصویر استرون
((اَ تَ وَ))
نازا، زنی که بچه نیاورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکسیژن
تصویر اکسیژن
((اُ ژِ))
گازی است بی رنگ، بی بو، بی طعم، کمی سنگین تر از هوا. در ترکیب با هیدروژن تشکیل دهنده آب ها و 21% جّو است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استردن
تصویر استردن
((اُ تُ دَ))
تراشیدن موی، پاک کردن، محو ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارکستر
تصویر ارکستر
((اُ کِ))
گروه نوازندگان مختلف که با هم یک قطعه موسیقی را اجرا کنند، سازگان (واژه فرهنگستان)
ارکستر سمفونیک: ترکیبی از سازها به نحوی که قادر به اجرای آثاری با فرم سمفونی باشند
ارکستر فیلارمونیک: ارکستری که تحت پوشش انجمن دوستداران موسیقی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکسیژن
تصویر اکسیژن
هوازا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکسپرس
تصویر اکسپرس
تند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکسپرت
تصویر اکسپرت
برفرست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارکستر
تصویر ارکستر
هم نوازی
فرهنگ واژه فارسی سره