کاهل. بیکار. (صحاح الفرس) (فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی) (برهان) (سروری). باطل. (اوبهی) (برهان). تنبل. مهمل. (برهان). جمند. (جهانگیری) : بدل ربودن جلدی وشاطری ای مه ببوسه دادن جان پدر بس اژکهنی. شاکر بخاری. رخش با او لاغر و شبدیز با او کندرو ورد با او راجل و یحموم با او اژکهن. منوچهری. تن از اژکهن دردوزخ درونست ولی یک پایش از آتش برونست. زراتشت بهرام. اژکهن بگمان من تصحیف وژکهن است، چه در سه نسخۀ قدیمی وخوشخط که از مهذب الاسماء نزد من است همه جا وژکهن است و شعر منوچهری هم وژکهن بوده است نه اژکهن و اژگهن را هم که کاهل و کند ترجمه می کنند غلط است، چه اژکهن سنگ بزرگ و صخره است و مجازاً، بمعنی کاهل و تنبل استعمال شده است در شعر منوچهری
کاهل. بیکار. (صحاح الفرس) (فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی) (برهان) (سروری). باطل. (اوبهی) (برهان). تنبل. مهمل. (برهان). جمند. (جهانگیری) : بدل ربودن جلدی وشاطری ای مه ببوسه دادن جان پدر بس اژکهنی. شاکر بخاری. رخش با او لاغر و شبدیز با او کندرو ورد با او راجل و یحموم با او اژکهن. منوچهری. تن از اژکهن دردوزخ درونست ولی یک پایش از آتش برونست. زراتشت بهرام. اژکهن بگمان من تصحیف وژکهن است، چه در سه نسخۀ قدیمی وخوشخط که از مهذب الاسماء نزد من است همه جا وژکهن است و شعر منوچهری هم وژکهن بوده است نه اژکهن و اژگهن را هم که کاهل و کند ترجمه می کنند غلط است، چه اژکهن سنگ بزرگ و صخره است و مجازاً، بمعنی کاهل و تنبل استعمال شده است در شعر منوچهری
مردم کاهل وباطل و مهمل و بیکار. اژکان. (برهان). اژهن. (اوبهی). اژهان. و این کلمه تصحیف وژکهان است: اشو گفت آنکه می بینی روانش بدی اندر جهان کار اژکهانش. زراتشت بهرام
مردم کاهل وباطل و مهمل و بیکار. اژکان. (برهان). اژهن. (اوبهی). اژهان. و این کلمه تصحیف وژکهان است: اشو گفت آنکه می بینی روانش بدی اندر جهان کار اژکهانش. زراتشت بهرام