جدول جو
جدول جو

معنی اژهان - جستجوی لغت در جدول جو

اژهان(اَ)
مردم کاهل و باطل و مهمل و بیکار. (برهان). جمند. (جهانگیری). اژکهن. اژکهان
لغت نامه دهخدا
اژهان
اژکهان
تصویری از اژهان
تصویر اژهان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بژهان
تصویر بژهان
آرزو، غبطه، آرزوی چیزهای خوبی که دیگران دارند بدون آرزو داشتن زوال آن برای دیگران، برای مثال بر پیچش زلف توست شب را غیرت / بر تابش روی توست مهر را بژهان (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۱۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اژکان
تصویر اژکان
تنبل، سست، بیکار، کاهل، هنجام، کسل، جایمند، تنند، اژکهان، اژکهن، سپوزکار، سپوزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذهان
تصویر اذهان
ذهن ها، فهم ها، دریافت ها، یادها، هوش ها، جمع واژۀ ذهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادهان
تصویر ادهان
دهن ها، روغن ها، چربی ها، جمع واژۀ دهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اژکهان
تصویر اژکهان
تنبل، سست، بیکار، کاهل، هنجام، کسل، جایمند، تنند، اژکان، اژکهن، سپوزکار، سپوزگار، برای مثال اشو گفت آنکه می بینی روانش / بدی اندر جهان کار اژکهانش (زراتشت بهرام - لغت نامه - اژکهان)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
رجوع به اژکان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ دهن و دهنه. روغنها
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ نَ وَ)
ظاهر کردن خلاف باطن. (منتهی الارب). مداهنه. (زوزنی). مداهنت کردن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ نِ)
چرب شدن.
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
مردم کاهل وباطل و مهمل و بیکار. اژکان. (برهان). اژهن. (اوبهی). اژهان. و این کلمه تصحیف وژکهان است:
اشو گفت آنکه می بینی روانش
بدی اندر جهان کار اژکهانش.
زراتشت بهرام
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ریگهای نرم و تنک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ازکان. اژگان. مردم کاهل و باطل و مهمل و بیکار. مردم بیکار و جهول و کاهل و باطل. (مؤید الفضلاء). اژگهان. ازگهن. (جهانگیری). جمند. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
هدیه دادن از سفر آینده را. (منتهی الارب) (آنندراج). هدیه دادن کسی را که از سفر آید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ذهن
لغت نامه دهخدا
(یِ اَ)
فراموشانیدن از...
لغت نامه دهخدا
(اِ)
حقیر شمردن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(بُ)
غبطه و آن صفتی است در آدمی که چون چیزی پیش کسی ببیند آرزو کند که مثل آن چیز او را باشد بی آنکه از آن شخص زایل شود. واین محمود است برخلاف حسد چه حسود خواهد که آن چیز او را باشد و آن شخص محروم ماند. (برهان) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). و در ادات الفضلاء به بای فارسی آمده است. (مجمعالفرس) :
بر پیچش زلف تست شب را غیرت
بر تابش روی تست مه را بژهان.
بهرامی (از مجمعالفرس).
پژهان. و رجوع به پژهان شود.
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پزهان. آرزو. خواهش دل. آرزوی نیکیهای دیگران بی بریده شدن از او. غبطه. ظاهراً این صورت مصحف پردهان (بمل ء فیه) است. رجوع به پروهان شود
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ دَ / دِ)
گرو کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). بگرو نهادن. (کنزاللغات).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
روستایی است در یمن که از ’عرف’ شانزده فرسخ و ازجبلان چهارده فرسخ فاصله دارد. (از معجم البلدان)
نام جایی نزدیک مدینه که ازآن بنوقریظه بود. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پژهان
تصویر پژهان
آرزو خواهش دل غبطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایهان
تصویر ایهان
سست کردن بی ارزش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
صفتی است در آدمی که خوبی دیگران را برای خود نیز خواهد و این صفت برخلاف حسد ممدوح است چه حسود صفات خوب دیگران را فقط از برای خود خواهد اما بژهان چنین نیست غبطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسهان
تصویر اسهان
ماسه ها ریگ های نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اژکان
تصویر اژکان
مردم باطل و مهمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اژکهان
تصویر اژکهان
کاهل تنبل مهمل بیکاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارهان
تصویر ارهان
گران کردن، پیشخرید، گران خریدن، گرو گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادهان
تصویر ادهان
جمع دهن و دهنه، روغنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذهان
تصویر اذهان
جمع ذهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژهان
تصویر پژهان
((پُ))
بژهان، آرزو، غبطه، خواهش دل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بژهان
تصویر بژهان
((بُ))
پژهان، صفتی است در آدمی که خوبی دیگران را برای خود نیز خواهد و این صفت برخلاف حسد ممدوح است چه حسود صفات خوب دیگران را فقط از برای خود خواهد اما بژهان چنین نیست، غبطه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادهان
تصویر ادهان
جمع دهن، دهنه، روغن ها، چربی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اژکان
تصویر اژکان
تنبل، کاهل، اژکهان، اژکهن، اژهان، اژهن
فرهنگ فارسی معین