در افسانه ها ماری با بال های بزرگ و چنگال های قوی و دم دراز که از دهانش آتش بیرون می آمد، مار بسیار بزرگ، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل اژدها، تنّین، کنایه از اسب قوی و درشت اندام، کنایه از شمشیر دراز و ستبر، برای مثال به آوردگه رفت چون پیل مست / یکی پیل زیر اژدهایی به دست (فردوسی - ۲/۵۶)
در افسانه ها ماری با بال های بزرگ و چنگال های قوی و دم دراز که از دهانش آتش بیرون می آمد، مار بسیار بزرگ، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل اژدها، تِنّین، کنایه از اسب قوی و درشت اندام، کنایه از شمشیر دراز و ستبر، برای مِثال به آوردگه رفت چون پیل مست / یکی پیل زیر اژدهایی به دست (فردوسی - ۲/۵۶)
غمخوار. تحمل کننده اندوه: خاقانیا سگ جان شدی کانده کش جانان شدی در عشق سر دیوان شدی نامت بدیوان تازه کن. خاقانی. خاقانی اگر چه عقل دستخوش تست هم محرم عشق باش کانده کش تست. خاقانی
غمخوار. تحمل کننده اندوه: خاقانیا سگ جان شدی کانده کش جانان شدی در عشق سر دیوان شدی نامت بدیوان تازه کن. خاقانی. خاقانی اگر چه عقل دستخوش تست هم محرم عشق باش کانده کش تست. خاقانی
اژدرمانند. همچون اژدرها. اژدهامنظر. اژدرصورت: کی اژدهافش بیامد چو باد به ایران زمین تاج بر سر نهاد بدان اژدهافش یل نامدار فزون گرد شد مردم از صد هزار. اسدی.
اژدرمانند. همچون اژدرها. اژدهامنظر. اژدرصورت: کی اژدهافش بیامد چو باد به ایران زمین تاج بر سر نهاد بدان اژدهافش یل نامدار فزون گرد شد مردم از صد هزار. اسدی.
مار. مار بزرگ. (برهان). ماری بس بزرگ. (جهانگیری) : نگه کرد پیشش یکی مار دید که آن چادر خفته اندرکشید ز سر تا بپایش ببوئید سخت شد از پیش او سوی برور درخت چو مار سیه بر سر دار شد سر کودک از خواب بیدار شد چو آن اژدها شورش آن بدید بدان شاخ باریک شد ناپدید. فردوسی. بیشه ها بی شیر کردی دشتها بی اژدها قلعه ها بی مردکردی شهرهابی شهریار. فرخی. در مثال ذیل، ممکن است قسمی از بوا باشد: سلطان بوقت مراجعت از سومنات یکی از شکره داران او اژدهائی بزرگ را بکشت و پوست آن بیرون کشیدند، طول آن سی گز بود و عرض آن چهار گز... اگر کسی رااین سخن قبول نیفتد بقلعۀ غزنین رود و آن پوست که از در بر مثال شادروان آویخته است ببیند. (جهانگشای جوینی از تاریخ بیهقی).
مار. مار بزرگ. (برهان). ماری بس بزرگ. (جهانگیری) : نگه کرد پیشش یکی مار دید که آن چادر خفته اندرکشید ز سر تا بپایش ببوئید سخت شد از پیش او سوی برور درخت چو مار سیه بر سر دار شد سر کودک از خواب بیدار شد چو آن اژدها شورش آن بدید بدان شاخ باریک شد ناپدید. فردوسی. بیشه ها بی شیر کردی دشتها بی اژدها قلعه ها بی مردکردی شهرهابی شهریار. فرخی. در مثال ذیل، ممکن است قسمی از بوا باشد: سلطان بوقت مراجعت از سومنات یکی از شکره داران او اژدهائی بزرگ را بکشت و پوست آن بیرون کشیدند، طول آن سی گز بود و عرض آن چهار گز... اگر کسی رااین سخن قبول نیفتد بقلعۀ غزنین رود و آن پوست که از در بر مثال شادروان آویخته است ببیند. (جهانگشای جوینی از تاریخ بیهقی).
آژی ده آک. (ابن الندیم). ضحاک. رجوع به ضحاک و رجوع به آک شود، جذع گردیدن ستور. (منتهی الارب). دوساله شدن گوسفند و گاو و آهو و اسب و پنج ساله شدن اشتر. (تاج المصادر). دوساله شدن گوسفند و سه ساله شدن گاو و آهو و اسب. (زوزنی) : اجذع الفرس، در سال سوم درآمد اسب. (منتهی الارب). چهارساله شدن اشتر. (زوزنی)
آژی ده آک. (ابن الندیم). ضحاک. رجوع به ضحاک و رجوع به آک شود، جذع گردیدن ستور. (منتهی الارب). دوساله شدن گوسفند و گاو و آهو و اسب و پنج ساله شدن اشتر. (تاج المصادر). دوساله شدن گوسفند و سه ساله شدن گاو و آهو و اسب. (زوزنی) : اجذع الفرس، در سال سوم درآمد اسب. (منتهی الارب). چهارساله شدن اشتر. (زوزنی)
لقبی که ضحاک را داده اند بدان جهت که از دوش او دو مار رسته بود: بدید او (کاوه) چو بدعهد ضحاک را چنان اژدهادوش ناپاک را. فردوسی. نخواهیم بر گاه ضحاک را مر آن اژدهادوش ناپاک را. فردوسی. رجوع به اژدها و دوش اژدها شود
لقبی که ضحاک را داده اند بدان جهت که از دوش او دو مار رسته بود: بدید او (کاوه) چو بدعهد ضحاک را چنان اژدهادوش ناپاک را. فردوسی. نخواهیم بر گاه ضحاک را مر آن اژدهادوش ناپاک را. فردوسی. رجوع به اژدها و دوش اژدها شود
که دیده ای چون دیدۀ اژدها دارد یا شوخ چشم: نخواهیم بر گاه ضحاک را مر آن اژدهاچشم ناپاک را. فردوسی، شوخ. چرک: سوی آسمان کردش آن مرد روی بگفت ای خدا این تن من بشوی از این اژغها پاک کن مر مرا همه آفرین زآفرینش ترا. ابوشکور بلخی
که دیده ای چون دیدۀ اژدها دارد یا شوخ چشم: نخواهیم بر گاه ضحاک را مر آن اژدهاچشم ناپاک را. فردوسی، شوخ. چرک: سوی آسمان کردش آن مرد روی بگفت ای خدا این تن من بشوی از این اژغها پاک کن مر مرا همه آفرین زآفرینش ترا. ابوشکور بلخی
اگر بیند اژدها وی را فرو خورد، دلیل بیم از دشمن بود، که وی را هلاک نماید. اگر دید بر پشت اژدها نشسته بود و اژدها مطیع و فرمانبر او بود، دلیل که دشمنی بزرگ وی را مطیع و فرمانبر شود و کار او به نظام گردد. جابر مغربی اژدها به خواب دیدن، دشمن بزرگ و قوی بود. اگر بیند اژدهائی داشت، دلیل که با بزرگان پیوندد. اگر با اژدها جنگ و نبرد می کرد و بر او خیره شد، دلیل که با دشمن او را جنگ و خصومت افتد و سرانجام دشمن را قهر کند. اگر بیند اژدها را بکشت و گوشت وی بخورد، دلیل که بر دشمن ظفر یابد و مال بستاند و هزینه نماید. محمد بن سیرین
اگر بیند اژدها وی را فرو خورد، دلیل بیم از دشمن بود، که وی را هلاک نماید. اگر دید بر پشت اژدها نشسته بود و اژدها مطیع و فرمانبر او بود، دلیل که دشمنی بزرگ وی را مطیع و فرمانبر شود و کار او به نظام گردد. جابر مغربی اژدها به خواب دیدن، دشمن بزرگ و قوی بود. اگر بیند اژدهائی داشت، دلیل که با بزرگان پیوندد. اگر با اژدها جنگ و نبرد می کرد و بر او خیره شد، دلیل که با دشمن او را جنگ و خصومت افتد و سرانجام دشمن را قهر کند. اگر بیند اژدها را بکشت و گوشت وی بخورد، دلیل که بر دشمن ظفر یابد و مال بستاند و هزینه نماید. محمد بن سیرین