جدول جو
جدول جو

معنی اژت - جستجوی لغت در جدول جو

اژت
چوب چنگک دار جهت آویزان کردن لباس، چوب لباسی گالشی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از است
تصویر است
فعل سوم شخص مفرد معین که ماضی نقلی به کمک آن صرف می شود مثلاً گفته است، مقابل نیست، فعل سوم شخص مفرد مضارع از مصدر «بودن»، هست مثلاً هوا سرد است
اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان که امروزه یک پنجم از اصل آن باقی مانده است، ابستا، استا، وستا، ستا، برای مثال شهنشاه ایران سر و تن بشست / به جایی خرامید با زند و است (فردوسی - ۴/۲۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امت
تصویر امت
پیروان یک پیغمبر، گروهی از مردم، جماعت
امت مرحومه: مسلمانان
فرهنگ فارسی عمید
ماه هشتم از سال میلادی که دارای ۳۱ روز و تقریبا مطابق ماه مرداد است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازت
تصویر ازت
نیتروژن، عنصر گازی بی رنگ و بی بو که تقریباً چهارپنجم هوا را تشکیل می دهد و در تهیۀ مواد منفجره و کودهای شیمیایی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از است
تصویر است
سرین، کفل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اژغ
تصویر اژغ
شاخه ای که از درخت خرما یا تاک ببرند، آژغ، ازغ، ازگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوت
تصویر اوت
در فوتبال، خارج شدن توپ از خطوط میدان بازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افت
تصویر افت
افتادن، کم و کاست، کاهش
افت و خیز: افتادن و برخاستن، کنایه از کامیابی و ناکامی، کنایه از وقفه و پیشرفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخت
تصویر اخت
همدم، مانوس، قرین مانند
اخت شدن (آمدن): مانوس شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
اندازه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). اندازه گرفتن. تقدیر. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب).
لغت نامه دهخدا
(اَ تِ)
ضمیر مخاطب مؤنث، یعنی تو. (ناظم الاطباء). تو مؤنث. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی). تو که زنی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَت ت)
گنگلاج. شکسته زبان. گرفته سخن. (مهذب الاسماء). آنک زبان وی درآویزد در سخن. (تاج المصادر بیهقی). آنکه زبانش درآویزد در سخن گفتن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
ضمیر مخاطب مذکر، یعنی تو. (ناظم الاطباء). تو مذکر. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی). تو که مردی. (آنندراج) ، کندن موی و پشم. (ناظم الاطباء) ، کندن موی و پر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِرْ رَ)
رجوع به ارّه شود، دانستن تدبیر کاری را. نگریستن در کاری
لغت نامه دهخدا
تصویری از امت
تصویر امت
جماعتی که به سوی ایشان پیامبری آمده باشد، پیروان انبیاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازت
تصویر ازت
گازی بی رنگ و بو که چهار پنجم هوا را تشکیل می دهد، نیتروژن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از است
تصویر است
پائئن واساس چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخت
تصویر اخت
خواهر، همشیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابت
تصویر ابت
گرمای سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوت
تصویر اوت
هشتمین ماه سال فرنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امت
تصویر امت
((اُ مّ))
پیروان، گروه، جمع امم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوت
تصویر اوت
((اُ))
خارج از محدوده زمین بازی (ورزش)، پرت، خارج از حد افتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از است
تصویر است
((اِ))
کون، دبر، نشیمن، نشستگاه، کفل، مقعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افت
تصویر افت
((اُ))
افتادن، کمی، نقصان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخت
تصویر اخت
((اُ))
خواهر، همشیره، مانند، مثل، قرین، مفرد اخوات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازت
تصویر ازت
((اَ زُ))
نیتروژن، گازی است بی رنگ و بی بو و بی مزه. در آب بسیار کم حل می شود. علاوه بر هوا در سفیده تخم مرغ و گوشت و شیر و همچنین در شوره یافت می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اژخ
تصویر اژخ
((اَ ژَ))
برجستگی کوچک روی پوست، زگیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اژغ
تصویر اژغ
شاخه هایی از درخت که برای پیرایش درخت می برند، چرک تن، اژغ، ازغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از است
تصویر است
((اَ))
سوم شخص مفرد از مصدر «استن» [، هستن.] (زمان حال فعل «بودن»)، هوا روشن است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از است
تصویر است
((اَ))
استخوان، هسته میوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از است
تصویر است
استر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افت
تصویر افت
نزول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امت
تصویر امت
دین وری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخت
تصویر اخت
انیس
فرهنگ واژه فارسی سره