جمع واژۀ قمر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ قمر، به معنی ماه ازشب سوم تا آخر ماه. (آنندراج) ، (اصطلاح منطق) اطلاق میشود بر قیاس خطابی و آن دلیلی باشد ترکیب یافته از مشهورات و مظنونات و گاه اطلاق میشود بر لفظ مقنع در بادی نظر هرچند که اقناعی حقیقی هم نباشد. (کشاف اصطلاحات الفنون از محاکمات در ابطال جزء لایتجزی)
جَمعِ واژۀ قمر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ قمر، به معنی ماه ازشب سوم تا آخر ماه. (آنندراج) ، (اصطلاح منطق) اطلاق میشود بر قیاس خطابی و آن دلیلی باشد ترکیب یافته از مشهورات و مظنونات و گاه اطلاق میشود بر لفظ مقنع در بادی نظر هرچند که اقناعی حقیقی هم نباشد. (کشاف اصطلاحات الفنون از محاکمات در ابطال جزء لایتجزی)
در لغت نامه ها از قماش مطلق را بمعنی ردی و هیچکاره از هر چیزی و مردم فرومایه و ناکس آورده اند و ابو قماش دیده نشد. ظاهرا ابوقماش ساخته خود شاعر است بمعنی نخر و گاو یا ستور مطلق و مجاز احمق و ابله و سفیه بتناسب ابوقتب: طاعت و احسان و علم و راستی را برگزین - گوش چون داری بگفت بو قماش و بوقتب ک
در لغت نامه ها از قماش مطلق را بمعنی ردی و هیچکاره از هر چیزی و مردم فرومایه و ناکس آورده اند و ابو قماش دیده نشد. ظاهرا ابوقماش ساخته خود شاعر است بمعنی نخر و گاو یا ستور مطلق و مجاز احمق و ابله و سفیه بتناسب ابوقتب: طاعت و احسان و علم و راستی را برگزین - گوش چون داری بگفت بو قماش و بوقتب ک