- اوغ
- موزه ای که از پوست پشمدار بدوزند چکمه پشمین، چوبهای فوقانی آلاچیق
معنی اوغ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سمت و مقصدی باشد که بان طرف رو کنند، برکت سعادت. یا اوغور بخیر. سفر بخیر، یا بد اوغور. بدیمن
فریبنده و حیله گر
ترکی خوشی فراوانی شگون (گویش گیلکی) سمت و مقصدی باشد که بان طرف رو کنند، برکت سعادت. یا اوغور بخیر. سفر بخیر، یا بد اوغور. بدیمن
ترکی پسر بچه پسرک ریتک
افغان و ناله و زاری
جمع و غم، کین ها، کینه توزان، گرانجانان، بیداد مندی ها، گولان، جنگ ها
جمع وغل، ناخواندگان خود مهمانان، پناهگاه ها، سست کاران، به خود بندان
اغر، یمن، شگون، فال نیک، خیر و برکت، عزم سفر
مردمان فرومایه
نخست، یکم
لاتینی تازی شده برغو کرنای گاودم کرنای گاودم یکی از آلات ذوات النفخ. نوع قدیمی آن از شاخ بوده و بعد آنرا از استخوان و فلز ساختند و آن برای تقویت صدای شخص نیز بهنگام مکالمه از مسافت دور بکار میرفت، نای بزرگ کرنای، نوعی از شیپور کوتاه که شکارچیان برای راندن شکار ازمحلی بمحل دیگر بکار برند نفیر، جمع ابواق بوقات. یا بوق اتومبیل. نوعی بوق مغناطیسی است که در اتومبیلها از آن استفاده کنند
شیری که زبد آنرا بگیرند و ماده پنیری آن بر جای باشد، ماستی که در آن آب ریخته و بهم زنند
چوبی که روی گردن جفت گاو نهند و گاو آهن را بدان بندند و زمین را شیار و تخم کنند
چوبی است که بدان ماست را هم زنند تا مسکه و کره از آن جدا گردد، چرخی که زنان رشته بدان ریسند
ترکی کلان بزرگ
برگشت نمودن از سفر
غو خپله مرد درشت
فحش و سخن زشت
ادات ناله و ندبه
طرف بالای هر چیز، بلند ترین نقطه
گرانی سنگینی مرغوا موزه ای که از پوست پشمدار بدوزند چکمه پشمین، چوبهای فوقانی آلاچیق
فرانسوی تخم ادات تفجع (بهنگام درد و رنج گویند)
امیدواری، رجا، عطیه امیر و بزرگ هم گویند امیر و بزرگ هم گویند
نخستین، آغاز، یکم
بلندی بالا فراز، بلندترین نقطه اعلی درجه، بلندترین درجه کوکب (مخصوصا خورشید) مقابل حضیض، بالاترین نقطه ارتفاع آواز، شعبه ای از (عشاق)، شعبه سیزدهم از شعب بیست و چهارگانه موسیقی ایرانی
آه، آوه خ
علم و نشان
پروانه داشتن روایی روانگی، گوارایی، فرو بردن می را، بچه پشتی
بزرگ، والامقام، بزرگوار، برای مثال مؤمن و ترسا جهود و گبر و مغ / جمله را رو سوی آن سلطان الغ (مولوی - ۹۴۰)
نهر، رودخانه، جوی، زرداب، برای مثال دلی که پر از زوغ هجران بود / ورا وصل معشوقه درمان بود (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۰)
نازوکرشمۀ نامطلوب مثلاً اورواطوار