جدول جو
جدول جو

معنی اوغ - جستجوی لغت در جدول جو

اوغ
موزه ای که از پوست پشمدار بدوزند چکمه پشمین، چوبهای فوقانی آلاچیق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سمت و مقصدی باشد که بان طرف رو کنند، برکت سعادت. یا اوغور بخیر. سفر بخیر، یا بد اوغور. بدیمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راوغ
تصویر راوغ
فریبنده و حیله گر
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی خوشی فراوانی شگون (گویش گیلکی) سمت و مقصدی باشد که بان طرف رو کنند، برکت سعادت. یا اوغور بخیر. سفر بخیر، یا بد اوغور. بدیمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوغلی
تصویر اوغلی
ترکی پسر بچه پسرک ریتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوغان
تصویر اوغان
افغان و ناله و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
جمع و غم، کین ها، کینه توزان، گرانجانان، بیداد مندی ها، گولان، جنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وغل، ناخواندگان خود مهمانان، پناهگاه ها، سست کاران، به خود بندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوغور
تصویر اوغور
اغر، یمن، شگون، فال نیک، خیر و برکت، عزم سفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوغاد
تصویر اوغاد
((اَ یا اُ))
جمع وغد، کم خردان، ابلهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوغاد
تصویر اوغاد
مردمان فرومایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوگ
تصویر اوگ
اوج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اول
تصویر اول
نخست، یکم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوج
تصویر اوج
اوگ
فرهنگ واژه فارسی سره
لاتینی تازی شده برغو کرنای گاودم کرنای گاودم یکی از آلات ذوات النفخ. نوع قدیمی آن از شاخ بوده و بعد آنرا از استخوان و فلز ساختند و آن برای تقویت صدای شخص نیز بهنگام مکالمه از مسافت دور بکار میرفت، نای بزرگ کرنای، نوعی از شیپور کوتاه که شکارچیان برای راندن شکار ازمحلی بمحل دیگر بکار برند نفیر، جمع ابواق بوقات. یا بوق اتومبیل. نوعی بوق مغناطیسی است که در اتومبیلها از آن استفاده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
شیری که زبد آنرا بگیرند و ماده پنیری آن بر جای باشد، ماستی که در آن آب ریخته و بهم زنند
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که روی گردن جفت گاو نهند و گاو آهن را بدان بندند و زمین را شیار و تخم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی است که بدان ماست را هم زنند تا مسکه و کره از آن جدا گردد، چرخی که زنان رشته بدان ریسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوغ
تصویر الوغ
ترکی کلان بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوب
تصویر اوب
برگشت نمودن از سفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوز
تصویر اوز
غو خپله مرد درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اور
تصویر اور
فحش و سخن زشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوخ
تصویر اوخ
ادات ناله و ندبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوج
تصویر اوج
طرف بالای هر چیز، بلند ترین نقطه
فرهنگ لغت هوشیار
گرانی سنگینی مرغوا موزه ای که از پوست پشمدار بدوزند چکمه پشمین، چوبهای فوقانی آلاچیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوف
تصویر اوف
فرانسوی تخم ادات تفجع (بهنگام درد و رنج گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوس
تصویر اوس
امیدواری، رجا، عطیه امیر و بزرگ هم گویند امیر و بزرگ هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اول
تصویر اول
نخستین، آغاز، یکم
فرهنگ لغت هوشیار
بلندی بالا فراز، بلندترین نقطه اعلی درجه، بلندترین درجه کوکب (مخصوصا خورشید) مقابل حضیض، بالاترین نقطه ارتفاع آواز، شعبه ای از (عشاق)، شعبه سیزدهم از شعب بیست و چهارگانه موسیقی ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوه
تصویر اوه
آه، آوه خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توغ
تصویر توغ
علم و نشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوغ
تصویر سوغ
پروانه داشتن روایی روانگی، گوارایی، فرو بردن می را، بچه پشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الغ
تصویر الغ
بزرگ، والامقام، بزرگوار، برای مثال مؤمن و ترسا جهود و گبر و مغ / جمله را رو سوی آن سلطان الغ (مولوی - ۹۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زوغ
تصویر زوغ
نهر، رودخانه، جوی، زرداب، برای مثال دلی که پر از زوغ هجران بود / ورا وصل معشوقه درمان بود (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اور
تصویر اور
نازوکرشمۀ نامطلوب مثلاً اورواطوار
فرهنگ فارسی عمید